کلمه جو
صفحه اصلی

patriarchy


معنی : پدر سالاری، پدرشاهی
معانی دیگر : مرد سالاری، پدر سالاری (در برابر:مادر سالاری matriarchy)

انگلیسی به فارسی

پدرشاهی، پدر سالاری


وطن پرستی، پدر سالاری، پدرشاهی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: patriarchies
• : تعریف: a social system in which a father rules, and descent and succession are traced through the father. (Cf. matriarchy.)

• rule or domination by men, social organization in which the father is the highest authority
patriarchy is a system in which men rather than women have all or most of the power and importance in a society or group.
a patriarchy is a patriarchal society.

مترادف و متضاد

پدر سالاری (اسم)
patriarchy

پدرشاهی (اسم)
patriarchy

جملات نمونه

1. Patriarchy has not disappeared - it has merely changed form.
[ترجمه ترگمان]مقام روحانیت از بین نرفته است - بلکه تغییر شکل داده است
[ترجمه گوگل]Patriarchy ناپدید شده است - آن را به سادگی تغییر شکل

2. She rails against patriarchy and hierarchy.
[ترجمه ترگمان]او بر خلاف پدرسالاری و سلسله مراتب کار می کند
[ترجمه گوگل]او علیه وطن پرستی و سلسله مراتب ریل ها است

3. Characteristically, the patriarchy thesis generates a revolutionary ideology rather than a fatalistic acceptance of determinism and relativism.
[ترجمه ترگمان]فلسفه پدرسالاری به جای پذیرش نهایی جبرگرایی و نسبی گرایی، یک ایدئولوژی انقلابی را ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]به طور مشخص، تزکیه پدرسالارانه یک ایدئولوژی انقلابی را به جای پذیرش فتنه گرانه جبرگرایی و نسبیت گرایی ایجاد می کند

4. Escape from the heavy hands of Patriarchy!
[ترجمه ترگمان]فرار از دست سنگین patriarchy!
[ترجمه گوگل]فرار از دست های سنگین Patriarchy!

5. Has she, perchance, sold out to the patriarchy?
[ترجمه ترگمان]مگر او به سنت patriarchy فروخته شده است؟
[ترجمه گوگل]آیا او، سرپناه، فروخته شده به پدرسالاری است؟

6. That culture refused to die, giving the patriarchy a headache.
[ترجمه ترگمان]آن فرهنگ از مرگ سر باز زد و به the یک سردرد داد
[ترجمه گوگل]این فرهنگ امتناع می دهد، و منصور را سردرد می دهد

7. characteristic of a patriarchy.
[ترجمه ترگمان]مشخصه یک پدرسالاری
[ترجمه گوگل]مشخصه ای از پدرسالاری

8. If we do not view patriarchy as a necessary and inevitable step in human cultural evolution, how did it come about?
[ترجمه ترگمان]اگر پدرسالاری به عنوان یک گام ضروری و اجتناب ناپذیر در تکامل فرهنگی انسان نگاه نکنیم، چگونه آن اتفاق افتاد؟
[ترجمه گوگل]اگر ما پدرسالاری را به عنوان یک گام ضروری و اجتناب ناپذیر در تکامل فرهنگ انسانی مشاهده نکنیم، چگونه این اتفاق افتاد؟

9. The Discovery of Paternity Many people assume patriarchy developed when men discovered their importance in human reproduction.
[ترجمه ترگمان]کشف Paternity بسیاری از مردم هنگامی که مردان اهمیت خود را در تولید مثل انسان کشف کردند، در نظر می گیرند
[ترجمه گوگل]کشف پدر و مادر بسیاری از مردم تصور می کنند که پدرسالاری زمانی ایجاد شد که مردان اهمیت خود را در بازتولید انسان کشف کردند

10. It is time to challenge standardised doctrines of patriarchy and imperialism.
[ترجمه ترگمان]زمان آن رسیده است که اصول استاندارد پدرسالاری و امپریالیسم را به چالش بکشید
[ترجمه گوگل]وقت آن رسیده است تا دکترین های پدرسالارانه ی پدرسالاری و امپریالیسم را به چالش بکشند

11. Not only does it symbolize the rise of patriarchy, it also coincides with the Babylonian conquest of Sumeria.
[ترجمه ترگمان]نه تنها نماد افزایش پدرسالاری است بلکه با تسخیر بابلی of نیز همراه است
[ترجمه گوگل]این نه تنها نشان دهنده ظهور پدرسالاری است، بلکه هماهنگ با تسخیر بابلیان سومریا است

12. Recognising this paradox lends weight to the patriarchy thesis, explaining away many apparent counter-examples.
[ترجمه ترگمان]با تشخیص این پارادوکس، وزن خود را به مساله پدرسالاری، توضیح می دهد و بسیاری از نمونه های بارز مقابله را توضیح می دهد
[ترجمه گوگل]شناختن این پارادوکس به تدریس پدرسالاری می پردازد و بسیاری از نمونه های ظاهری آن را توضیح می دهد

13. That's not very different from what patriarchy always says about women.
[ترجمه ترگمان]این کاملا متفاوت از چیزی نیست که پدرسالاری در مورد زنان می گوید
[ترجمه گوگل]این خیلی متفاوت از چیزی است که همیشه در مورد زنان مطرح می شود

14. The patriarchy - centered culture emerged and grew in the semi - feudal and semi - colonial soil.
[ترجمه ترگمان]فرهنگ پدرسالاری ظهور کرد و در خاک نیمه فئودالی و نیمه مستعمراتی رشد کرد
[ترجمه گوگل]فرهنگ پدرسالار محور، در خاک نیمه فئودالی و نیمه مستعمرات ظاهر شد و رشد کرد

پیشنهاد کاربران

مردسالاری، پدرسالاری، زمانی که مردان حرف اول واخر را می زنند

Patriarchy : پدر سالاری
Masculism/Masculinism : مرد سالاری
Matriarchy : زن سالاری

Patriarchal : پدرسالار - مرد سالار
Matriarch : زن سالار

patriarchy ( باستان شناسی )
واژه مصوب: پدرسالاری
تعریف: نظامی، چه در سطح جامعه و چه در سطح خانواده، که در آن قدرت برتر در دست مردان است


کلمات دیگر: