1. by my reckoning . . .
طبق محاسبه ی من . . .
2. day of reckoning
روز رسیدگی،سر پل خر بگیری
3. day of reckoning
روز جزا،روز رسیدگی
4. we paid our reckoning and left
حساب خود را پرداختیم و رفتیم.
5. you're out your reckoning
محاسبه تو اشتباه است.
6. after the feast comes the reckoning
کسی که خربزه می خورد باید پای لرز آن هم بنشیند
7. the teacher was sitting in front and reckoning the students up with her keen eyes
معلم جلو (کلاس) نشسته بود و با چشمان تیزبین خود شاگردان را ارزیابی می کرد.
8. The shoplifter's day of reckoning came when he was charged with 30 cases of theft.
[ترجمه ترگمان]روز حساب زمانی رسید که متهم به ۳۰ مورد دزدی متهم شد
[ترجمه گوگل]روز بازپرداخت خریداری شد، زمانی که او به 30 مورد سرقت رسید
9. By my reckoning, this short cut will save us five miles.
[ترجمه ترگمان]به حساب من، این میان بر کوتاه ما رو ۵ مایل نجات میده
[ترجمه گوگل]با توجه به این، این قطع کوتاه ما پنج مایلی را نجات خواهد داد
10. After dinner comes the reckoning.
[ترجمه ترگمان]بعد از شام، حساب باز می شود
[ترجمه گوگل]پس از شام می آید حساب
11. I could see him reckoning the cost as I spoke.
[ترجمه ترگمان]همان طور که حرف می زدم، می توانستم او را هم حساب کنم
[ترجمه گوگل]من می توانم او را به عنوان هزینه صحبت کنم
12. Pat was reckoning up the cost of everything in her mind.
[ترجمه ترگمان]پت به قیمت هر چیزی که در ذهنش بود حساب می کرد
[ترجمه گوگل]پت هزینه های همه چیز را در ذهنش حساب کرد
13. By my reckoning we were seven or eight kilometres from Borj Mechaab.
[ترجمه ترگمان]به حساب من هفت یا هشت کیلومتر دورتر از Borj Mechaab بودیم
[ترجمه گوگل]با توجه به این که هفت یا هشت کیلومتری Borj Mehab بودیم
14. There'll be a heavy reckoning to pay!
[ترجمه ترگمان]هزینه سنگینی در کار خواهد بود!
[ترجمه گوگل]یک حساب سنگین برای پرداخت وجود خواهد داشت!
15. I am reckoning on your help.
[ترجمه ترگمان]من به کمک شما حساب می کنم
[ترجمه گوگل]من به کمک شما حساب می کنم
16. I'm reckoning on your continued support.
[ترجمه ترگمان]من به حمایت شما حساب می کنم
[ترجمه گوگل]من در مورد ادامه حمایت شما حساب می کنم