کلمه جو
صفحه اصلی

raffish


معنی : بی ارزش، بد نام
معانی دیگر : شلخته، بد لباس

انگلیسی به فارسی

بی ارزش، بد نام


چرت زدن، بی ارزش، بد نام


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: raffishly (adv.), raffishness (n.)
(1) تعریف: carelessly unconventional or disreputable, sometimes appealingly so.

- Two raffish sorts sauntered into the rustic tavern, wearing well-made Italian suits.
[ترجمه ترگمان] دو دسته از raffish به میخانه روستایی می رفتند و لباس ایتالیایی می پوشیدند
[ترجمه گوگل] دو نوع رفیق به خیاطی روستایی خیاطی پوشیده شده و از لباس های ایتالیایی به خوبی ساخته شده است

(2) تعریف: low-class or common; cheaply gaudy; vulgar.

• crude, vulgar, low-class; stylishly unconventional, dashing
a raffish person is someone who behaves in a way that is not considered correct, but who does so in a stylish or daring way which you find amusing or likeable; an old-fashioned word.

مترادف و متضاد

بی ارزش (صفت)
naught, null, trifling, trashy, brummagem, worthless, valueless, junky, worm-eaten, raffish, punk, fustian, no-par, picayune, picayunish, rubbishy, unvalued, waff

بد نام (صفت)
unpopular, errant, infamous, stigmatic, disreputable, stigmatist, raffish

unmindful of social conventions


Synonyms: bohemian, careless, casual, coarse, dashing, devil-may-care, disreputable, fast, gay, jaunty, rakish, sporty, tasteless, tawdry, unconventional, uncouth, vulgar, wild


Antonyms: behaved, couth, proper


جملات نمونه

1. He was handsome in a raffish kind of way.
[ترجمه ترگمان]او به گونه ای خوش قیافه و زیبا بود
[ترجمه گوگل]او در نوعی شگفت انگیز خوش تیپ بود

2. He was drinking cheap champagne with a raffish air.
[ترجمه ترگمان]شام پانی ارزان قیمت می نوشید
[ترجمه گوگل]او شامپاین ارزان با یک هوا خشن را نوشید

3. He has a certain raffish elegance.
[ترجمه ترگمان]او ظرافت خاصی دارد
[ترجمه گوگل]او ظرافت خاصی دارد

4. He had a cosmopolitan, slightly raffish air.
[ترجمه ترگمان]او یک فضای بین المللی و کمی raffish داشت
[ترجمه گوگل]او یک هواپیما جهانشمول، کمی آرام داشت

5. Violette, her hair cut short in raffish pixie fashion, so that her eyes looked luminously large.
[ترجمه ترگمان]موهایش را کوتاه کرده بود، موهایش کوتاه و کوتاه بود، طوری که چشمان او به نظر درشت جلوه می کرد
[ترجمه گوگل]ویولت، موهایش را کوتاه در حالت پریشانی خشن، به طوری که چشم او به نظر می رسد درخشان بزرگ است

6. He became friendly with a slightly raffish group of actors.
[ترجمه ترگمان]او با گروه کوچکی از بازیگران دوست شد
[ترجمه گوگل]او با یک گروه خشن از بازیگران دوستانه شد

7. Much emphasis was placed on the raffish past, with roll-calls of distinguished libertines.
[ترجمه ترگمان]در گذشته تاکید بیشتری بر روی گذشته raffish، با roll از libertines برجسته قرار داده شد
[ترجمه گوگل]تاکید بیشتر بر روی گذشته رفع شد، با رول خواستار libertines معروف

8. Edward was dressed impeccably, but he retained his raffish air.
[ترجمه ترگمان]ادوارد کام لا بی عیب و نقص بود، اما هوای raffish داشت
[ترجمه گوگل]ادوارد بی نقص لباسش را پوشید، اما هواش را تکان داد

9. His dark good looks had about them something raffish, sinister almost, which at once attracted and frightened her.
[ترجمه ترگمان]نگاه های dark به آن ها چیزی شبیه به raffish، مشئوم، که یکباره مجذوب و هراسان شده بود
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد تاریک او در مورد آنها چیز چرت زدن، تقریبا شوم، که در آن زمان او را جذب و ترسناک بود

10. Gordon looked somewhat Ivy League, with raffish touches that dated from the early 1970s.
[ترجمه ترگمان]گوردون با raffish که در سال ۱۹۷۰ با آن تماس داشت، اندکی به طرف لیگ رفته بود
[ترجمه گوگل]گوردون تا حدودی به لیگ آویگ نگاه کرد، با لمس های عجیب و غریب که از اوایل دهه 1970 به وجود آمد

11. There was a raffish note to the place, thanks to the race track I mention in "At Pleasure Bay. "
[ترجمه ترگمان]یک یادداشت raffish برای این مکان وجود داشت، به لطف مسیر مسابقه که من در \"خلیج لذت\" به آن اشاره کردم
[ترجمه گوگل]با توجه به مسیر مسابقه ای که در 'خلیج خلیج' ذکر شده بود، توجه داشته باشید که به خاطر این مکان جالب توجه است '

12. The theatre's raffish auditorium recalls an earlier era.
[ترجمه ترگمان]تالار نمایش تئاتر s یک دوران پیش از این را به یاد می آورد
[ترجمه گوگل]سالن آرامش تئاتری یک دوران اولیه را یادآوری می کند

13. In order to survive in trouble, "raffish" has become a necessary choice of domestic steel enterprises.
[ترجمه ترگمان]به منظور زنده ماندن در دردسر، \"raffish\" به انتخاب ضروری شرکت های فولادی داخلی تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]به منظور زنده ماندن در معرض خطر، 'raffish' تبدیل به یک انتخاب ضروری از شرکت های فولاد داخلی شده است

14. Stylish and sharp, Wallis had a vaguely raffish edge.
[ترجمه ترگمان]stylish و تیز و الیس به طور مبهم لبه raffish داشت
[ترجمه گوگل]شگفت انگیز و واضح بود، والیس یک لبه مبهم لطیف داشت

15. Anyway, he would certainly not discuss the subject with the raffish set who would stoop to street-women.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، او مطمئنا درباره موضوع بحث با the که به طرف خیابان خم می شد، بحث نمی کرد
[ترجمه گوگل]به هر حال، او قطعا موضوع را با مجموعه ای از عجیب و غریب که زنان خیابانی را لگدمال می کند، بحث نمی کند


کلمات دیگر: