کلمه جو
صفحه اصلی

recalcitrant


معنی : متمرد، سرکش، سر سخت، مصر
معانی دیگر : نافرمان، لگام گسیخته، کله شق، گردن شق، گردن فراز، بدلگام، بدقلق، ناسازگار

انگلیسی به فارسی

متمرد، سرسخت، سرکش


سرگردان، متمرد، سرکش، سر سخت، مصر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: stubbornly disobedient; refractory.
مترادف: contumacious, disobedient, intractable, refractory, wayward
متضاد: amenable, biddable, compliant, tractable
مشابه: contrary, defiant, difficult, fractious, incorrigible, inflexible, insubordinate, lawless, pigheaded, problem, rebel, rebellious, stubborn, unruly, willful

- He'd been punished numerous times for this offense but he was still recalcitrant.
[ترجمه ترگمان] بارها را به خاطر این جسارت تنبیه کرده بود، اما هنوز متمرد بود
[ترجمه گوگل] او برای این تخطی مجازات چندین بار مجازات شده است، اما او هنوز هم مجبور است

(2) تعریف: that defies control or manipulation.
متضاد: tractable

- a recalcitrant inflation rate
[ترجمه ترگمان] نرخ تورم recalcitrant
[ترجمه گوگل] یک نرخ تورم بازدارنده
- a recalcitrant suit of armor
[ترجمه ترگمان] یک دست مقاوم در برابر زره
[ترجمه گوگل] کت و شلوار بازدارنده زره
اسم ( noun )
مشتقات: recalcitrance (n.)
• : تعریف: one who is recalcitrant.
مشابه: incorrigible, insubordinate, rebel

• rebellious, disobedient; stubborn, unmanageable
someone or something that is recalcitrant is stubbornly unwilling to obey orders or to co-operate; a formal word.

مترادف و متضاد

متمرد (اسم)
rebel, recalcitrant, outlaw, lawbreaker, insurgent, recusant

سرکش (صفت)
wanton, randy, restive, stubborn, arrogant, rebellious, disobedient, indomitable, rebel, recalcitrant, turbulent, contumacious, froward, unyielding, insubordinate, refractory, indocile, malignant, hard-mouthed, irrepressible, inelastic, malcontent, rowdy

سر سخت (صفت)
headstrong, dogged, obstinate, tough, tenacious, vivid, vivacious, stubborn, recalcitrant, hardy, enduring, bull-headed, pigheaded, froward, die-hard, refractory, hard-bitten, hard-fought, incompliant, nine-lived, renitent, self-opinionated, stiff-necked, subsistent

مصر (صفت)
persistent, exigent, demanding, recalcitrant, exacting, clamorous, insistent, unrepentant, urging, pressing, importunate

disobedient, uncontrollable


Synonyms: contrary, contumacious, defiant, fractious, indomitable, insubmissive, insubordinate, intractable, obstinate, opposing, radical, rebellious, refractory, resistant, resisting, stubborn, undisciplinable, undisciplined, ungovernable, unmanageable, unruly, untoward, unwilling, wayward, wild, willful, withstanding


Antonyms: amenable, obedient, passive


جملات نمونه

1. The danger is that recalcitrant local authorities will reject their responsibilities.
[ترجمه ترگمان]خطر این است که مقامات محلی سرکش مسئولیت های خود را رد خواهند کرد
[ترجمه گوگل]خطر این است که مقامات محلی سرکوبگر مسئولیت های خود را رد کنند

2. The University suspended the most recalcitrant demonstraters.
[ترجمه ترگمان]دانشگاه the demonstraters را به حالت تعلیق درآورد
[ترجمه گوگل]این دانشگاه معترضین ترین بازجوها را به حالت تعلیق درآورد

3. Struggling with this recalcitrant material, the director, an unreconstructed romantic, slapped on the atmosphere with a lavish hand.
[ترجمه ترگمان]کارگردان، که با این مواد مقاوم در کش مکش بود، با دستی پر زرق و برق به جو کوبید
[ترجمه گوگل]کارگردان با این مواد بازدارنده، یک رمانتیک غافلگیر کننده، در جو با یک دست بسیار شاداب به فضا پرتاب کرد

4. Reality is a much more tedious, recalcitrant beast than was ever dreamed of in Phil Redmond's philosophy for Brookside.
[ترجمه ترگمان]واقعیت بیشتر از آن است که در خواب فیل ردم وند، فلسفه recalcitrant ردم وند را هم دیده باشد
[ترجمه گوگل]واقعیت یک جانور بسیار خسته کننده و خسته کننده است که تا به حال در فلسفه فیل ردموند برای Brookside خواب بود

5. They discovered spectator peer pressure, fans nudging recalcitrant neighbors to participate.
[ترجمه ترگمان]آن ها فشار همسالان، هواداران و همسایگان متمرد را کشف کردند تا در آن شرکت کنند
[ترجمه گوگل]آنها هوادار تماشاگر را کشف کردند، طرفداران همسایگان بیپایان را مجبور کردند که شرکت کنند

6. It was intended to pressure a recalcitrant attorney general into authorizing the appointment of an independent counsel by a designated court.
[ترجمه ترگمان]قصد داشت یک دادستان کل متمرد را تحت فشار قرار دهد تا به انتصاب یک وکیل مستقل توسط یک دادگاه تعیین شده اجازه دهد
[ترجمه گوگل]در نظر گرفته شده بود که یک وکیل مدافع را مجاز به تعیین یک وکیل مستقل توسط یک دادگاه تعیین شده کند

7. Yet already they were ungrateful recalcitrant children, escaping from him in all directions, capable of forming new friendships and attachments.
[ترجمه ترگمان]با این حال، آن ها بچه های recalcitrant بودند که در تمام جهات از او فرار می کردند و قادر بودند دوستی های و پیوندهای جدیدی را شکل دهند
[ترجمه گوگل]با این حال در حال حاضر آنها کودکان بی رحمانه سرکش بودند که از همه جهات فرار می کردند و قادر به ایجاد دوستی و دلبستگی جدید بودند

8. There were hopeful signs from one recalcitrant state.
[ترجمه ترگمان]نشانه های امیدوارکننده ای از یک کشور متمرد وجود داشت
[ترجمه گوگل]علائم امیدوارانه از یک کشور سرکش بود

9. But even the most recalcitrant could embrace one of the chesterfields or comfy cardigans.
[ترجمه ترگمان]اما حتی the می تواند یکی از the یا cardigans راحت را در آغوش بگیرد
[ترجمه گوگل]اما حتی بیشترین بازخورد ممکن است یکی از قلمروهای چستریو یا کادوهای راحت را در بر بگیرد

10. On top of this, dealing with recalcitrant debtors can be very frustrating, but where do you vent your feelings?
[ترجمه ترگمان]در بالای این، برخورد با بدهکاران سرکش می تواند بسیار خسته کننده باشد، اما در کجا احساسات خود را خالی می کنید؟
[ترجمه گوگل]در مورد این موضوع، برخورد با بدهکاران بازدارنده می تواند بسیار ناخوشایند باشد، اما کجا احساسات شما را از بین می برید؟

11. It was suggested that desiccation sensitivity in recalcitrant wampee seeds was related to the metabolism of nucleic acids and proteins.
[ترجمه ترگمان]همچنین نشان داده شد که حساسیت desiccation در بذرهای wampee مقاوم مربوط به متابولیسم اسیده ای نوکلییک و پروتیین ها است
[ترجمه گوگل]پیشنهاد شد که حساسیت خشکی در بذرهای wampee recalcitrant مربوط به متابولیسم اسیدهای نوکلئیک و پروتئین است

12. Indeed, those recalcitrant minor key songs that defy generalization about the link between tonality and mood may tell us something more important about music than the ones that conform.
[ترجمه ترگمان]در واقع، آن آهنگ های کلیدی minor که تعمیم لینک بین صدا و حالت را نادیده می گیرند ممکن است چیزی بیشتر در مورد موسیقی به ما بگویند تا آن هایی که با آن ها همخوانی دارند
[ترجمه گوگل]در واقع، آن دسته از ترانه های اصلی کمال گرایی که از تعمیم دادن در مورد ارتباط میان تونالیت و خلق می باشند، می توانند در مورد موسیقی بیشتر نسبت به آنچه که مطابقت دارند، به ما مهم تر نشان دهند

13. He left Malmo in his private jet without his recalcitrant caddie.
[ترجمه ترگمان]بی آن که پادوی خصوصی خود باشد، Malmo را در جت خصوصی خود گذاشت
[ترجمه گوگل]او مالمو را در جت شخصی خود بدون مامور ناامید کننده خود ترک کرد

14. We giggled as we struggled to fit the final recalcitrant eye into the final unbending hook.
[ترجمه ترگمان]ما در حالی که تقلا می کردیم تا چشم ناظر نهایی را به یک قلاب ثابت نهایی هماهنگ کنیم، خندیدیم
[ترجمه گوگل]ما در حالیکه تلاش می کردیم تا چشم نابالغ را به انتهای قلاب نهایی برسانیم، زحمت کشیدیم

پیشنهاد کاربران

شوخ چشم


کلمات دیگر: