کلمه جو
صفحه اصلی

quiescence


معنی : خاموشی، سکون، خموشی، بی حرکتی، جزم
معانی دیگر : خموشی، سکون، بی حرکتی، خاموشی، جزم

انگلیسی به فارسی

خموشی، سکون، بی حرکتی، خاموشی، جزم


خستگی، خاموشی، سکون، جزم، بی حرکتی، خموشی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a state of inaction, rest, or stillness; dormancy.

- The long quiescence of the opposition party led many to believe that the political struggles were over.
[ترجمه ترگمان] سکوت طولانی حزب مخالف منجر به این شد که بسیاری بر این باورند که کش مکش های سیاسی به پایان رسیده است
[ترجمه گوگل] خستگی طولانی مدت حزب مخالف، بسیاری را باور داشت که مبارزات سیاسی پایان یافته بود

• calmness, restfulness, quiet, absence of activity

مترادف و متضاد

خاموشی (اسم)
still, blackout, silence, extinction, quiescence, reticence, mum, quiescency, taciturnity

سکون (اسم)
calm, quiet, inertia, slack, quiescence, repose, lull, quietness, inactivity, quiescency, immovability, quietude

خموشی (اسم)
silence, quiescence, hush, quiescency

بی حرکتی (اسم)
otiosity, quiescence, stagnancy, inaction, quiescency, immobility, immovability

جزم (اسم)
quiescence, quiescency

جملات نمونه

1. After 123 a of quiescence, noticeable seismic activity began on 20 March, 1980.
[ترجمه ترگمان]پس از ۱۲۳ واحد سکون، فعالیت لرزه ای قابل توجه در ۲۰ مارس ۱۹۸۰ آغاز شد
[ترجمه گوگل]بعد از 123 سالگی، فعالیت لرزه ای قابل توجه در 20 مارس 1980 شروع شد

2. But fiery activism or evasive quiescence are the poles of choice and the poles are notoriously uninhabitable.
[ترجمه ترگمان]اما تحرک و سکون آتشین قطب های انتخاب هستند و قطب ها آشکارا غیرقابل سکونت هستند
[ترجمه گوگل]اما فعالیت آتشنشانی یا خستگی ناپذیر، قطب انتخاب است و قطب ها عموما غیرقابل دسترسند

3. Motion precedes quiescence, which in turn precedes motion, which in turn precedes quiescence, and so forth.
[ترجمه ترگمان]حرکت خود را در سکون و سکون، که به نوبه خود پیش از حرکت، که به نوبه خود در سکون و سکون تبدیل می شود، آغاز می کند
[ترجمه گوگل]حرکت پیش از خستگی پیش می آید، که به نوبه خود پیش از حرکت، که به نوبه خود پیش از خستگی پیش می آید، و غیره

4. Quiescence, the: The curse that keeps most souls from Awakening, closing people's eyes to the truth of reality and indoctrinating them into the Lie.
[ترجمه ترگمان]طلسمی که بیشتر ارواح را از Awakening حفظ می کند، چشمان مردم را به حقیقت واقعیت تبدیل می کند و آن ها را به واقعیت تبدیل می کند
[ترجمه گوگل]اشتیاق، لعنت، که اکثر روح ها را از بیداری حفظ می کند، چشم های مردم را به حقیقت واقعیت نزدیک می کند و آنها را به دروغ تعبیر می کند

5. PEA does not mean mechanical quiescence.
[ترجمه ترگمان]PEA به معنای سکون و سکون مکانیکی نیست
[ترجمه گوگل]PEA به معنی حفظ مکانیکی نیست

6. This results in alternating periods of quiescence and activity - remarkably like the build-up and collapse of a sand pile.
[ترجمه ترگمان]این منجر به دوره های متناوب سکون و فعالیت می شود - به طور قابل توجهی همانند ایجاد و فروپاشی یک توده شنی است
[ترجمه گوگل]این نتیجه در دوره های متناوب خلوت و فعالیت - به طور قابل توجهی مانند ساخت و فروپاشی یک شمع ماسه

7. The method of controlling gated-clock quiescence state is discussed, and relevant circuit is presented. A low-power design method for finite-state machines is presented.
[ترجمه ترگمان]روش کنترل حالت سکون بر ساعت، مورد بحث قرار می گیرد و مدار مربوطه ارایه می شود یک روش طراحی ضعیف برای ماشین های حالت متناهی ارائه شده است
[ترجمه گوگل]روش کنترل حالت خاموشی ساعت دیجیتال مورد بحث قرار گرفته است و مدار مربوطه ارائه شده است یک روش طراحی کم قدرت برای دستگاه های دولتی محدود ارائه شده است

8. Only I know is that it is in quiescence, including the instant moment.
[ترجمه ترگمان]فقط می دانم که در سکون و سکون هم یک لحظه است
[ترجمه گوگل]فقط می دانم این است که در خلوت است، از جمله لحظه لحظه ای

9. It is discovered that the duration time of quiescence episodes in each active period reduces in a non-linear manner.
[ترجمه ترگمان]مشاهده شده است که مدت زمان دوره تابش در هر دوره فعال به روش غیر خطی کاهش می یابد
[ترجمه گوگل]کشف شده است که مدت زمان وقوع خفگی در هر دوره فعال، به صورت غیر خطی کاهش می یابد

10. The Eurasian seismic belt still remained in quiescence.
[ترجمه ترگمان]کمربند لرزه نگاری اورآسیا همچنان در سکون و سکون باقی ماند
[ترجمه گوگل]کمربند لرزه ای اوراسیا همچنان در محاصره باقی مانده است

11. Yet somehow the usual automatic impulse to drive off invaders of his territory had been lulled into quiescence.
[ترجمه ترگمان]با این حال، به هر حال به نحوی غیر ارادی به تاخت و تاز از مهاجمین خود منحرف شد و به سکوت فرو رفت
[ترجمه گوگل]با این حال، به طور شگفت انگیز، انگیزه اتوماتیک برای رانده شدن مهاجمان از قلمرو خود، به نفوذ خوابیده است

12. In either case, he is motivated by secondary selfish thoughts and thereby loses both his original state of vacuity in quiescence and the corollary state of straightforwardness in movement.
[ترجمه ترگمان]در هر دو مورد، او با افکار خودخواهانه ثانویه برانگیخته می شود و در نتیجه هر دو حالت اصلی خود را در حالت سکون و نتیجه منطقی of در حرکت از دست می دهد
[ترجمه گوگل]در هر صورت، او توسط افکار خودخواه ثانویه انگیزه می یابد و بنابراین هر دو حالت اولیه خود را از خالی بودن در حالت خاموش و حالت شرطی ساده بودن در جنبش را از دست می دهد

13. The sales-force of enterprise was taken as an example to illustrate the characteristic of the quiescence and the potential influencing factors.
[ترجمه ترگمان]نیروی فروش برای نشان دادن ویژگی سکون و عوامل موثر بر فروش، به عنوان یک نمونه در نظر گرفته شد
[ترجمه گوگل]نیروی فروش نیروی سازمانی به عنوان نمونه ای برای نشان دادن ویژگی های خلوت و عوامل تاثیرگذار بالقوه برداشته شد

14. The image of Buddha, who was called The Greatest Yogin of all Times, expresses serene quiescence.
[ترجمه ترگمان]تصویر بودا که بزرگ ترین Yogin همه زمان ها نامیده شد، سکوت مطلق را بیان می کند
[ترجمه گوگل]تصویر بودا، که بزرگترین یوگین همه بار نامیده می شود، آرام آرام را بیان می کند

15. For modern democracy has rediscovered what the emperors knew: grotesque entertainments guarantee the quiescence of the populace.
[ترجمه ترگمان]زیرا دموکراسی نوین چیزی را که امپراطوران می دانستند، بار می آورد: سرگرمی های عجیب و غریب، زندگی توده را تضمین می کنند
[ترجمه گوگل]برای دموکراسی مدرن دوباره کشف شد که امپراطوران می دانستند سرگرمی های خارق العاده ای را برای مردم تضمین می کند

پیشنهاد کاربران

رخوت

کمون
نهفتگی

quiescence ( کشاورزی - علوم باغبانی )
واژه مصوب: خموشی
تعریف: غیرفعال باقی ماندن بذر یا جوانه به علت عوامل بیرونی


کلمات دیگر: