کلمه جو
صفحه اصلی

reality


معنی : معنی، حقیقت، واقعیت، هستی، اصلیت، اصالت وجود
معانی دیگر : باشایی، هستمندی، راستینی، راستادی

انگلیسی به فارسی

حقیقت، واقعیت، هستی، اصلیت، اصالت وجود


واقعیت، حقیقت، هستی، معنی، اصلیت، اصالت وجود


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: realities
عبارات: in reality
(1) تعریف: the state or quality of being actual or real.
مترادف: actuality, existence, truth
متضاد: fantasy
مشابه: being, case, certainty, fact, palpability, right, substance, tangibility, truth, verity, world

(2) تعریف: an actual object, occurrence, or person.

(3) تعریف: the whole of what is actual or real.
متضاد: delusion

(4) تعریف: similarity to what is actual or real.
مشابه: realism, verisimilitude

• state of being real; real thing or fact; actuality
reality is the real nature of everything, rather than the way someone imagines it to be.
the reality of a situation is the truth about it, especially when it is unpleasant.
if something becomes a reality, it actually exists or is actually happening.
you can use in reality to state the real nature of something, when it contrasts with something that is incorrect or imaginary.

مترادف و متضاد

معنی (اسم)
abstract, meaning, sense, significance, implication, signification, point, reality, spirit, intent, innuendo, essence, idea, ideal, moral, peculiar charm

حقیقت (اسم)
truth, act, fact, reality, principle, verity, trueness

واقعیت (اسم)
fact, reality, verity, actuality, objectivity

هستی (اسم)
being, reality, objectivity, essence, existence

اصلیت (اسم)
identity, reality, inherence, inherency, fatherhood, paternity

اصالت وجود (اسم)
reality

facts of existence


Synonyms: absoluteness, actuality, authenticity, being, bottom line, brass tacks, certainty, concreteness, corporeality, deed, entity, existence, genuineness, how things are, like it is, materiality, matter, name of the game, nuts and bolts, object, palpability, perceptibility, phenomenon, presence, realism, realness, real world, sensibility, solidity, substance, substantiality, substantive, tangibility, truth, validity, verisimilitude, verity, way of it, what’s what


Antonyms: belief, fantasy, hypothesis, imagination, theory


جملات نمونه

1. crude reality
واقعیت آشکار

2. external reality
واقعیت مشهود

3. objective reality
واقعیت عینی

4. subjective reality
واقعیت خیالی

5. virtual reality
واقعیت مجازی

6. in reality
در واقع،عملا،به درستی که

7. i doubted the reality of their accusations
نسبت به راست بودن اتهامات آنها شک داشتم.

8. this painting approximates reality
این نقاشی با واقعیت تشابه دارد.

9. a film that counterfeits reality
فیلمی که همانند واقعیت است.

10. to lose touch with reality
از واقعیت دور شدن

11. her story is rooted in reality
داستان او برپایه ی واقعیات است.

12. the line between art and reality became blurred in his mind
حدفاصل بین هنر و واقعیت از ذهن او زدوده شده بود.

13. the relation of dream and reality
وابستگی خواب به واقعیت

14. her views do not correspond with reality
نظریات او با واقعیت همخوانی ندارد.

15. my shirt looks expensive, but in reality i bought it for only five dollars
پیراهن من گران به نظر می رسد ولی در واقع آن را فقط پنج دلار خریدم.

16. we must reconcile our ideals with reality
بایستی آرمان های خود را با واقعیت منطبق کنیم.

17. clothe your ideas in a garment of reality
عقاید خود را به جامه ی واقعیت ملبس کن.

18. his description is only an approximation of reality
توصیف او فقط تشابهاتی با واقعیت دارد.

19. they considered art to be extraneous to reality
آنان هنر را چیزی خارج از حوزه ی واقعیات می پنداشتند.

20. remove the vagueness from history and give it reality
ابهام را از تاریخ بزدا و آن را دارای واقعیت کن.

21. he didn't know whether the rumors about the treasure were legend or reality
نمی دانست شایعات مربوط به گنج افسانه است یا واقعیت.

22. The collision between reality and faith to our young black and blue.
[ترجمه ترگمان]برخورد بین واقعیت و ایمان به رنگ سیاه و آبی ما
[ترجمه گوگل]برخورد بین واقعیت و ایمان به جوان سیاه و آبی

23. Jaron Lanier coined the term "virtual reality" and pioneered its early development.
[ترجمه ترگمان]Jaron Lanier واژه \"واقعیت مجازی\" را ابداع کرده و پیشگام توسعه اولیه آن شد
[ترجمه گوگل]جارون لانیر اصطلاح 'واقعیت مجازی' را تعریف کرد و پیشگام توسعه آن بود

24. Real dream is the other shore of reality.
[ترجمه ترگمان]رویای واقعی ساحل دیگر واقعیت است
[ترجمه گوگل]رویای واقعی دیگر ساحل واقعیت است

25. We thought he was serious but in reality he was joking.
[ترجمه ترگمان]ما فکر می کردیم که او جدی است، اما در واقع داشت شوخی می کرد
[ترجمه گوگل]ما فکر کردیم او جدی است اما در حقیقت او شوخی کرد

26. He could no longer distinguish between illusion and reality.
[ترجمه ترگمان]دیگر نمی توانست بین وهم و واقعیت تمایز قائل شود
[ترجمه گوگل]او دیگر نمی تواند بین توهم و واقعیت متمایز شود

27. Before it was reality, now it's just a memory.
[ترجمه Ali] این قبلا یک واقعیت بود، ولی حالا فقط یک خاطره است
[ترجمه ترگمان]قبل از آن که واقعیت داشته باشد، حالا فقط یک خاطره است
[ترجمه گوگل]قبل از آن واقعیت بود، حالا فقط یک حافظه است

28. You're out of touch with reality.
[ترجمه ترگمان]تو با واقعیت کنار اومدی
[ترجمه گوگل]شما از واقعیت خارج هستید

29. TV is used as an escape from reality .
[ترجمه ترگمان]از تلویزیون به عنوان فرار از واقعیت استفاده می شود
[ترجمه گوگل]تلویزیون به عنوان فرار از واقعیت استفاده می شود

Remove the vagueness from history and give it reality.

ابهام را از تاریخ بزدا و آن را دارای واقعیت کن.


I doubted the reality of their accusations.

نسبت به راست بودن اتهامات آنها شک داشتم.


My shirt looks expensive, but in reality I bought it for only five dollars.

پیراهن منگران به نظر می‌رسد؛ ولی درواقع آن را فقط پنج دلار خریدم.


اصطلاحات

in reality

درواقع، عملی، به‌درستی‌که


پیشنهاد کاربران

جدید


واقعیت عشق

واقع گرایانه - منطبق بر واقعیت ( مثل مدل سازی واقع گرانه /reality modeling )
واقع گرایی

در واقع

1. تحقق بخشیدن
2. فهمیدن، پی بردن

واقعیت
Reality check با حقیقت روبرو شدن ,
پذیرش حقایق دردناک

اصالت
the reality of the wood : اصالت این چوب

واقعیت_حقیقت

مفهوم

واقعی
واقعیت
حقیقت

the way life really is.

I love your family very much and I respect and value it a lot
I always had imaginations and hopes and the result of a lot of satisfaction
from them in my mind for my dreams
my feelings and interest in your parents are unchangeable, they are our elders
But I have a bit of a realistic view, even though their feelings and interest in accepting them have not changed.
I believe that they accept me for asking for your love in the best interest
I do not have dream ideas but I know that in the future I should be able to turn those bright dream ideas into reality.
من خانواده شما رو خیلی دوست دارم و مورد احترام و ارزش زیادی قائل هستم
همیشه تصورات و امیدواری و نتیجه رضایت بخشی زیادی از جانب آنها در ذهن برای ملحق شدن به خانواده شما را داشتم
احساس و علاقه من به والدین شما تغییر ناپذیر است ، آنها بزرگان ما هستند
اما یک ذره دید واقع بینانه دارم اینکه احساس و علاقمندی آنها برای پذیرش من تا حدودی تغییری نکرده است
باور من این است آنها من را برای خواستار عشق تو در مصلحت میقبولانند
تصورات رویا پردازی ندارم اما میدانم که باید در آینده بتوانم آن تصورات روشن رویایی را به واقعیت متحول کنم
برای همین ، تصورات با واقعیت حقیقت که بتواند همخوانی داشته باشد بنظر ب زمان در آینده بتوانم مورد عنایت لطف محبت آنها واقع شوم

پخش زنده
واقعیت
عملا
🌸

اصل - اصول

the state or quality of having existence or substance
the quality or state of being real

واقعی بودن چیزی
وجود خارجی داشتن
( وهم و خیال یا روح نبودن )

the quality of being lifelike
authenticity






واقعیت
آرزوهاتو تبدیل به واقعیت کن!
Make your dreams reality !

the state or quality of being real.
resemblance to what is real.
a real thing or fact.
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎

I would like your sister to live in the city
Tell her that the second son she is considering cannot be your son - in - law because your daughter will get married in her hometown. And don't think about the first boy at all, because I am starting a big war with God, don't think at all, don't think at all, I will close my eyes if I want to
This talk has been to my comfort, but God forbid, in reality, it should not happen.
من دوست دارم خواهرتان در شهر زندگی کند
بهش بگویید پسر دوم که مد نظر داره نمیتواند داماد شما باشد زیرا دخترتان در همان شهر پدری خود ازدواج خواهد کرد. و در مورد پسر اول هم اصلا فکر نکند چون به خداوندی خدا جنگ بزرگی به پا می اندازم اصلا فکر نکند اصلا فکر نکند چشم رو همه چی خواهم بست اگر بخواهد
این صحبتی تا حد ارامش من بوده است اما خدای نکرده در واقعیت ، اتفاق نیافتد بسیار بیاندیشد


کلمات دیگر: