کلمه جو
صفحه اصلی

quaver


معنی : ارتعاش، لرزش و تحریر صدا در اواز، ارتعاش داشتن، لرزاندن
معانی دیگر : لرزیدن، مرتعش بودن، (صدای شخص) لرزان بودن، (آواز خواندن) تحریر، لرزانش، به صدای خود لرزانش یا تحریر دادن، با صدای لرزان گفتن یا خواندن، لرزش

انگلیسی به فارسی

لرزش و تحریر صدا در اواز، ارتعاش، ارتعاش داشتن


دیوانه، ارتعاش، لرزش و تحریر صدا در اواز، لرزاندن، ارتعاش داشتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: quavers, quavering, quavered
(1) تعریف: to tremble or shake, as from exhaustion or illness.
مترادف: quake, shiver, tremble
مشابه: falter, flicker, flutter, quiver, shake, shudder, sway, throb, totter, vibrate, waver

(2) تعریف: to make wavering or trembling sounds, with or as if with the voice.
مترادف: tremble, trill, warble, waver
مشابه: falter, flutter, peep, quake, quiver, shake, throb, twitter, vibrate, wobble, yodel
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to say or sing with a trembling voice.
مترادف: trill, warble
مشابه: flutter, twitter, yodel
اسم ( noun )
مشتقات: quaverous (adj.), quavery (adj.), quaveringly (adv.), quaverer (n.)
(1) تعریف: a trembling or shaking.
مترادف: shiver, trembling
مشابه: shake, shudder

(2) تعریف: a sound of quavering, esp. in speaking, singing, or playing a musical instrument; trill.
مترادف: tremolo, trill, vibrato
مشابه: tremor

(3) تعریف: in music, an eighth note.

• shiver, tremble; trembling voice or sound; eighth note (music)
tremble, vibrate; speak in a trembling voice; trill a sound, make a sound waver
if someone's voice quavers, it sounds unsteady, for example because they are nervous or uncertain.
in music, a quaver is a note that has a time value equivalent to half a crotchet.

مترادف و متضاد

ارتعاش (اسم)
shake, vibration, tremble, shudder, shiver, quaver, tremolo, libration, vibrancy, quiver, plangency, vibratility

لرزش و تحریر صدا در اواز (اسم)
quaver

ارتعاش داشتن (فعل)
vibrate, quaver

لرزاندن (فعل)
flutter, tremble, shiver, shag, jar, quake, quaver, shake out, wangle

جملات نمونه

1. fear made him quaver inwardly
ترس سر تا پای وجودش را به لرزه در آورد.

2. Her voice began to quaver and I thought she was going to cry.
[ترجمه ترگمان]صدایش شروع به لرزیدن کرد و من فکر کردم که او می خواهد گریه کند
[ترجمه گوگل]صدای او شروع به خندیدن کرد و من فکر کردم او قصد دارد گریه کند

3. There was a quaver in Beryl's voice.
[ترجمه ترگمان]صدای سم شنیده شد
[ترجمه گوگل]در صدای بریل صدای دلنشین وجود داشت

4. You could hear the quaver in her voice.
[ترجمه ترگمان]صدای لرزان صدایش را می شنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید صدای خنده را بشنوید

5. "That's true," chipped in Quaver.
[ترجمه ترگمان]in در quaver می گوید: \" درست است \"
[ترجمه گوگل]'این درست است،' در Quaver خرد شده است

6. There was a quaver in her voice as she thanked her staff for all their support.
[ترجمه ترگمان]در حالی که از چوب دستی اش برای همه حمایت خود تشکر می کرد، لرزشی در صدایش بود
[ترجمه گوگل]در صدای او دچار آشفتگی شد و از کارکنانش برای حمایت از آنها تشکر کرد

7. The quaver would be far too quick for the pizzicato, especially in chord work like this.
[ترجمه ترگمان]و ممکن بود که quaver برای the خیلی سریع باشد، به خصوص در همین this
[ترجمه گوگل]این خلال برای pizzicato بسیار سریع است، به ویژه در کار آکورد مانند این

8. The smile appears forced, unsteady, seems to quaver, though it is frozen in silver nitrate.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این لبخند ساختگی و لرزان است، اگرچه در نیترات نقره منجمد شده است
[ترجمه گوگل]لبخند به نظر می رسد مجبور، ناپایدار، به نظر می رسد دزدی، هر چند آن را در نیترات نقره یخ زده است

9. His voice carried a barely perceptible quaver.
[ترجمه ترگمان]صدایش به زحمت بسیار محسوس بود
[ترجمه گوگل]صدای او یک نزاع ناخوشایند را به ارمغان آورد

10. She restrained herself with difficulty from showing a quaver in her voice.
[ترجمه ترگمان]اما با زحمت خودداری کرد و صدایی لرزان از خود نشان نداد
[ترجمه گوگل]او خود را با دشواری نشان داد که یک صدای خشن را به خود مشغول کرده است

11. There was the quaver in her voice as she said this.
[ترجمه ترگمان]وقتی این حرف را می زد، لرزشی در صدایش بود
[ترجمه گوگل]همانطور که او این را گفت، صدای کوبیده صدای او بود

12. To tremble quaver in sound, as of the voice or a musical note.
[ترجمه ترگمان]لرزشی در صدایش موج می زد، مثل صدای یا یک نت موسیقی
[ترجمه گوگل]برای خنک کردن صدا در صدای، صدای یا یادداشت موسیقی

13. The sign on the wall seemed to quaver under a film of sliding warm water.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که تابلوی روی دیوار زیر لایه ای از آب داغ قرار دارد
[ترجمه گوگل]نشانه روی دیوار به نظر می رسید که تحت یک فیلم از آب گرم کشویی قرار گرفته است

14. There was the least quaver in her voice as she said this.
[ترجمه ترگمان]وقتی این حرف را می زد، کم ترین لرزشی در صدایش وجود داشت
[ترجمه گوگل]همانطور که او این را گفت، کمترین صدای خنده در صدای او بود

15. I quaver when speaking to large audiences.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، هنگامی که با مخاطبان زیادی صحبت می کنم، از لرزش دست می کشم
[ترجمه گوگل]وقتی با مخاطبان بزرگ صحبت می کنم، سر و صدا می کنم

Fear made him quaver inwardly.

ترس سر تا پای وجودش را به لرزه در آورد.


The old man had a quavering voice.

پیرمرد صدای لرزانی داشت.


پیشنهاد کاربران

صدای لرزان

لرزش صدا, صدای لرزان a trembling or shaking voice
. It was impossible to hide the slight quaver in her voice
دیگه نمی تونست لرزش خفیف صداش رو پنهان کنه.


کلمات دیگر: