کلمه جو
صفحه اصلی

sahib


معنی : آقا
معانی دیگر : (عربی) صاحب، (در هند هنگام تسلط انگلیس ها) ارباب، اروپایی، درهند اقا درخطاب به خارجی ها

انگلیسی به فارسی

(درهند)اقا (درخطاب به خارجی ها)


صاحب، آقا


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: boss; master (in India, a title of respect).

• master, sir (in india)
some people in india use sahib when they are referring to or speaking to a man in a position of authority, especially a white government official during the period of british rule.

مترادف و متضاد

آقا (اسم)
gaffer, monsieur, don, sir, gentleman, mister, gent, seigneur, esquire, seignior, signor, hidalgo, padrone, sahib

جملات نمونه

1. Madam Sahib, it is because he is a young man.
[ترجمه ترگمان]خانم صاحب، به این خاطر است که او جوان است
[ترجمه گوگل]خانم صاحب، دلیل این است که او یک مرد جوان است

2. I would like the Imam Sahib to recite the opening verses of the Koran.
[ترجمه ترگمان]من از امام صاحب می خواهم که آیات قرآن را ازبر بخواند
[ترجمه گوگل]من امام صاحب را می خواهم که آیات قرآن را بخوانم

3. Five-ton Sahib turned from frigid to frisky during a specially-staged concert of rousing tunes.
[ترجمه ترگمان]پنج تن از صاحب پنج تن از سرد و سرد، در حالی که چند آهنگ مخصوص برنامه ریزی شده را سر و صدا می کرد، از خود بی خود شده بود
[ترجمه گوگل]پنجاه تن سحابی در طول یک کنسرت ویژه از آهنگ های مورد علاقه تبدیل به سرگردان و بی رحم شد

4. What the sahib and memsahib brought from the patisserie, those tarts.
[ترجمه ترگمان]آنچه صاحب صاحب و memsahib از the آورده بودند، این تارت مربایی
[ترجمه گوگل]آنچه که صاحب و ممتحنه به دست آورده اند، از آن دست و پنجه نرم است

5. Perhaps sahib will learn that John is in British hospital now, wishing that a kind man would take him home, away from his pain.
[ترجمه ترگمان]شاید صاحب خبر دهد که جان در بیمارستان بریتانیا است، و آرزو می کند که یک مرد مهربان او را به خانه ببرد و از رنج خود دور کند
[ترجمه گوگل]شاید ساقی یاد بگیرد که جان در حال حاضر در بیمارستان بریتانیایی است و مایل است که یک مرد خوش تیپ او را به خانه ببرد، دور از دردش

6. Mawlawi Abdul Rahman – Mawlawi Sahib – is a thin, frail and very shy man with a thick beard.
[ترجمه ترگمان]عبدالرحمان صاحب - Mawlawi صاحب - یک مرد لاغر، ضعیف و بسیار خجالتی با ریش انبوه است
[ترجمه گوگل]موولی عبدالرحمن - موولی صاحب - مرد نازک، ضعیف و بسیار خجالتی با ریشۀ ضخیم است

7. "Now, Sahib, if you don't mind," he said, rubbing his hands together. "Let's get down to business. "
[ترجمه ترگمان]او در حالی که دست هایش را به هم می مالید گفت: \" حالا صاحب، اگر ناراحت نباشید، بیایید به تجارت برویم \"
[ترجمه گوگل]'حالا صاحب، اگر شما نمی فهمید،' او گفت، مالش دست خود را با هم 'بریم به کسب و کار برسیم '

8. "It is most urgent, sahib," he said.
[ترجمه ترگمان]او گفت: \" این most، صاحب \"
[ترجمه گوگل]او گفت: 'این فوری ترین، صاحب است '

9. Under instructions from Guru Amar Das Sahib, this city was founded by Guru Ram Das Sahib in 157
[ترجمه ترگمان]این شهر در سال ۱۵۷ توسط گورو Amar داس صاحب تاسیس شد
[ترجمه گوگل]تحت دستورالعمل گورامار داس صاحب، این شهر توسط گورو رام داس صحیب در سال 157 تأسیس شد

10. "They will not leave, " said Abed Sahib Mohammed Hadi, an elderly man in a beige suit.
[ترجمه ترگمان]عابد صاحب، محمد هادی، یک مرد مسن با کت بژ گفت: \" آن ها نخواهند رفت \"
[ترجمه گوگل]عبد صحیح محمد هادی، یک مرد سالخورده در یک کت و شلوار بژ گفت: �آنها نخواهند گذاشت

11. "They're bloodstones Sahib, and this particular pair is worth more than any two diamonds of similar weight" he cackled, "Why, they're a bargain at three hundred rupees!"
[ترجمه ترگمان]او خندید و گفت: \" آن ها bloodstones صاحب هستند، و این زوج خاص بیش از هر دو الماس با وزن مشابه ارزش دارند \" او خندید و گفت: \"چرا آن ها با سیصد روپیه معامله می کنند!\"
[ترجمه گوگل]'آنها سنگهای سحابی هستند و این جفت مخصوص بیشتر از هر دو الماس از وزن مشابه است' او فریاد زد: 'چرا آنها در سه صد روپیه هستند!'

12. Its storyline revolves around Hakim Sahib (played by Manzar Sehbai), a religious man in inner-city Lahore who is married with five daughters but longs for a son.
[ترجمه ترگمان]داستان آن حول حکیم صاحب (نقش منظر Sehbai)، یک مرد مذهبی در شهر لاهور است که با پنج دختر ازدواج کرده، اما به دنبال پسر است
[ترجمه گوگل]داستان آن در اطراف حکیم صاحب (بازیگر منزر سباسی)، یک مرد مذهبی در داخل شهر لاهور است که با پنج دختر ازدواج کرده است اما برای یک پسر خوابیده است

13. At nine o'clock four thickly-bearded priests appeared holding an enormous bound copy of the Sikh scriptures, the Guru Granth Sahib.
[ترجمه ترگمان]در ساعت نه، چهار تن از روحانیون ریش دار در حالی که یک نسخه بزرگ از نوشته های سیک، یعنی گورو Granth صاحب را در دست داشتند، ظاهر شدند
[ترجمه گوگل]در ساعت نه بعد از ظهر، چهار کاهنان ریشدار به نظر می رسید که یک کپی بزرگ از کتاب مقدس سیه، گورگ گرانت صاحب داشته باشد

14. "Thanks to Allah the people and the mujahideen are together in this area, " said the Mawlawi Sahib.
[ترجمه ترگمان]صاحب صاحب گفت: \" به لطف خدا مردم و مجاهدین در این منطقه کنار هم جمع شده اند \"
[ترجمه گوگل]مولوی صاحب گفت: �با تشکر از خدا مردم و مجاهدین در این منطقه همدیگر را تشکیل می دهند


کلمات دیگر: