کلمه جو
صفحه اصلی

recoup


معنی : جبران کردن، تلافی کردن، دوباره بدست اوردن
معانی دیگر : شیانیدن، باز یافتن، بازیافت کردن، دوباره به دست آوردن، (بدهی و غیره) پس دادن، تادیه کردن، باز پرداختن، (حقوق) بخشی از بدهی رانگهداشتن (به دلایل قانونی)، کسر کردن، بازیابی، به دست آوری مجدد

انگلیسی به فارسی

دوباره بدست آوردن، جبران کردن، تلافی کردن


بازپرداخت، دوباره بدست اوردن، جبران کردن، تلافی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: recoups, recouping, recouped
• : تعریف: to regain, or recover an equivalent in value of, (something lost, stolen, or damaged).
مترادف: recover, recuperate, regain
مشابه: retrieve

- We were lucky to recoup our original investment.
[ترجمه ترگمان] ما خوش شانس بودیم که سرمایه گذاری اصلی مان را جبران کردیم
[ترجمه گوگل] ما خوش شانس بودیم که سرمایه گذاری اصلی ما را جبران کنیم
- How long will it take to recoup from this?
[ترجمه ترگمان] چقدر طول می کشه تا از این جبران بشه؟
[ترجمه گوگل] چقدر طول می کشد تا از این جبران شود؟
اسم ( noun )
مشتقات: recoupable (adj.), recoupment (n.)
• : تعریف: the act or an instance of recouping.
مترادف: recovery

• pay back, reimburse; get back, recover
if you recoup a sum of money that you have spent or lost, you get it back.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] کسر کردن، نگاه داشتن یا کسر کردن بخشی از بدهی (توسط بدهکار)، جبران کردن، تلافی کردن، تهاتر کردن، تهاتر ادعا

مترادف و متضاد

جبران کردن (فعل)
rectify, repair, remedy, redress, atone, expiate, compensate, offset, gratify, make up, reimburse, requite, reciprocate, countervail, recoup

تلافی کردن (فعل)
revenge, counter, compensate, avenge, retaliate, reprise, pay, reciprocate, repay, recoup

دوباره بدست اوردن (فعل)
recover, retrieve, regain, recoup, resume

recover, make up for


Synonyms: compensate, get back, get out from under, get well, make good, make redress for, make well, redeem, refund, regain, reimburse, remunerate, repay, repossess, requite, retrieve, satisfy, win back


Antonyms: downslide, lose, worsen


جملات نمونه

1. to recoup a loss
ضرری را جبران کردن

2. to recoup one's health
سلامتی خود را دوباره به دست آوردن

3. an attempt to recoup his wealth
کوششی برای باز یافتن ثروت خود

4. They are trying to recoup themselves for their losses.
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی دارند جبران خسارت خود را جبران کنند
[ترجمه گوگل]آنها در تلاش هستند تا خود را برای زیان خود جبران کنند

5. It took the firm five years to recoup its losses.
[ترجمه ترگمان]این شرکت پنج سال طول کشید تا جبران خسارت های خود را جبران کند
[ترجمه گوگل]پنج سال است که شرکت را برای جبران خسارت خود برمی گرداند

6. It takes a while to recoup the initial costs of starting up a business.
[ترجمه ترگمان]این کار مدتی طول می کشد تا هزینه های اولیه راه اندازی یک کسب وکار را جبران کند
[ترجمه گوگل]برای به دست آوردن هزینه های اولیه برای راه اندازی یک کسب و کار، برای مدتی طول می کشد

7. Insurance companies are trying to recoup their losses by increasing premiums.
[ترجمه ترگمان]شرکت های بیمه تلاش می کنند تا زیان های خود را با افزایش حق بیمه جبران کنند
[ترجمه گوگل]شرکت های بیمه در حال تلاش برای از بین بردن زیان خود با افزایش حق بیمه هستند

8. It is impossible for me to recoup.
[ترجمه ترگمان]برای من غیر ممکن است که بتوانم جبران کنم
[ترجمه گوگل]برای من بازپرداخت غیرممکن است

9. Sears is yet to recoup its investment in Discover.
[ترجمه ترگمان]Sears هنوز قادر به جبران سرمایه گذاری خود در کشف نشده است
[ترجمه گوگل]Sears هنوز سرمایه گذاری خود را در Discover انجام نداده است

10. When the time comes, it can recoup any water loss and rehydrate very rapidly, although not by drinking.
[ترجمه ترگمان]زمانی که زمان به دست می آید، می تواند هر گونه تلفات آب را جبران کند و با این حال، با نوشیدن آن، خیلی سریع عمل می کند
[ترجمه گوگل]هنگامی که زمان می آید، می تواند از دست دادن آب و از دست دادن آب بسیار سریع به دست آورد، هر چند نه توسط نوشیدن

11. Olaf died in battle, attempting to recoup his losses.
[ترجمه ترگمان]اولاف در نبرد کشته شد و تلاش کرد تا خسارت های خود را جبران کند
[ترجمه گوگل]اوف در نبرد جان خود را از دست داد

12. While attempting to recoup some of its losses, Codelco is seeking unspecified damages from the defendants.
[ترجمه ترگمان]کودلکو در حالی که تلاش می کند تا برخی از خسارت های خود را جبران کند، به دنبال خسارت های نامعلوم از طرف متهمان است
[ترجمه گوگل]در حالی که تلاش برای از بین بردن برخی از زیان خود، Codelco به دنبال خسارت نامشخص از متهمان است

13. I shall recoup my losses.
[ترجمه ترگمان]من خسارت خودمو جبران می کنم
[ترجمه گوگل]من زیانم را از دست خواهم داد

14. Three of the team are actively involved with Recoup.
[ترجمه ترگمان]سه نفر از اعضای تیم به طور فعال با recoup درگیر هستند
[ترجمه گوگل]سه تیم با Recoup فعالانه درگیر هستند

15. It needs time to recoup its investment in Pentium, and still has plenty left to milk in the 8048
[ترجمه ترگمان]این به زمان نیاز دارد تا سرمایه گذاری اش در پنتیوم را جبران کند، و هنوز مقدار زیادی برای شیر در ۸۰۴۸ باقی مانده است
[ترجمه گوگل]وقت آن است که سرمایه گذاری خود را در Pentium به دست بیاوریم، و در سال 8048 نیز مقدار زیادی از آن را به دست می آوریم

to recoup a loss

ضرری را جبران کردن


an attempt to recoup his wealth

کوششی برای باز یافتن ثروت خود


to recoup one's health

سلامتی خود را دوباره به دست آوردن


پیشنهاد کاربران

زنده کردن پول

دوباره برگشتن

احساس خوبی داشتن

از خجالت کسی در اومدن

خوشحال بودن از


to get back an amount of money you have lost or spent SYN recover


کلمات دیگر: