کلمه جو
صفحه اصلی

recidivism


معنی : عود، باز گشت، بازگشت به، تکرار جنایات
معانی دیگر : (به ویژه در مورد تبهکاری یا اعتیاد و غیره) بازگشت، پس روش، رجعت

انگلیسی به فارسی

عود، باز گشت، بازگشت به، تکرار جنایات


تجدید حیات، بازگشت به، تکرار جنایات، باز گشت، عود


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: recidivist (n.)
• : تعریف: chronic return to bad habits, esp. criminal relapse.

- Changes in the administration have led to a welcome decrease in the prison's rate of recidivism.
[ترجمه ترگمان] تغییرات در دولت منجر به کاهش چشمگیر نرخ زندان recidivism شده است
[ترجمه گوگل] تغییرات در دولت باعث کاهش قابل توجه در میزان بازجویی در زندان شده است

• habitual relapse, continuous backsliding, habitual regression (esp. into a life of crime)

مترادف و متضاد

عود (اسم)
backset, recurrence, relapse, lute, reversion, regression, recidivism, recrudescence

باز گشت (اسم)
recess, reflection, reference, return, recurrence, comeback, reflexion, recidivism, recession, recursion

بازگشت به (اسم)
recidivism

تکرار جنایات (اسم)
recidivism

جملات نمونه

1. Many areas and work units have experienced no recidivism at all for as long as ten or more years.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مناطق و واحدهای کاری به مدت ده یا چند سال سابقه نداشته اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مناطق و واحدهای کاری تا زمانی که ده سال یا بیشتر رنج می برند، اصلا تجدید حیات ندارند

2. The result indicated a recidivism rate of 0. 19 percent – a significant recidivism control.
[ترجمه ترگمان]نتیجه نشان داد که نرخ recidivism صفر است ۱۹ درصد - یک کنترل recidivism قابل توجه
[ترجمه گوگل]این نتیجه نشان داد که نرخ تجدید حیات از 19 درصد است

3. Recidivism of cholesteatoma is a remarkable problem in otologic surgery.
[ترجمه ترگمان]recidivism cholesteatoma یک مساله قابل توجه در جراحی otologic است
[ترجمه گوگل]تجدید حیات کلستئاتوم یک مشکل قابل توجه در جراحی اتولوژیک است

4. Personal Dangerousness identification of recidivism can be divided into two categories of possible and probably a first-time offender.
[ترجمه ترگمان]شناسایی dangerousness شخصی of را می توان به دو دسته از امکان پذیر و احتمالا یک مجرم اول تقسیم کرد
[ترجمه گوگل]شناسایی خطر شخصی از تجدید حیات می تواند به دو دسته ممکن و احتمالا یک مرتبه مرتکب شود

5. The study investigates the prevalence and recidivism risk by motives of arson inmates.
[ترجمه ترگمان]این مطالعه شیوع و ریسک recidivism ناشی از آتش سوزی زندانیان را مورد بررسی قرار می دهد
[ترجمه گوگل]این مطالعه با بررسی انگیزه زندانیان در معرض خطر ابتلا به شیوع و ریاضیات انجام شده است

6. Their basic criticism was that prisons do not reduce the crime rate, they cause recidivism.
[ترجمه ترگمان]انتقاد اصلی آن ها این بود که زندان ها نرخ جرم را کاهش نمی دهند بلکه باعث می شوند که زندان ها کاهش پیدا کنند
[ترجمه گوگل]انتقاد اساسی آنها این بود که زندان ها میزان جرم را کاهش نمی دهند، آنها باعث می شوند که مجددا مجازات شوند

7. The government claims its success is shown by a remarkably low 5 percent rate of recidivism.
[ترجمه ترگمان]دولت ادعا می کند که موفقیت آن با نرخ بسیار پایین ۵ درصد of نشان داده شده است
[ترجمه گوگل]دولت ادعا می کند که موفقیت خود را با میزان قابل توجهی از رشوه خواری 5 درصد نشان می دهد

8. This study, conducted between 1982 and 198 found a recidivism rate of 15 percent among participants.
[ترجمه ترگمان]این مطالعه که بین سال های ۱۹۸۲ و ۱۹۸ به انجام رسید، میزان recidivism ۱۵ درصد در میان شرکت کنندگان را نشان داد
[ترجمه گوگل]این مطالعه که بین سالهای 1982 تا 198 انجام شد، میزان بازجذب 15 درصد در میان شرکت کنندگان را یافت

9. Children who have spent time in adult facilities have a higher rate of recidivism than those who are treated as juveniles.
[ترجمه ترگمان]کودکانی که زمان خود را در تسهیلات بزرگسالان گذرانده اند، نسبت به کسانی که به عنوان نوجوانان درمان می شوند، نرخ بالاتری دارند
[ترجمه گوگل]کودکانی که در موقعیت های بالغین به سر می برند نرخ بازیابی بیشتری نسبت به افرادی که به عنوان نوجوانان تحت درمان قرار می گیرند بیشتر است

10. One year after conviction, there were no significant differences in recidivism rates or time to rearrest among the three groups.
[ترجمه ترگمان]یک سال پس از محکومیت، هیچ تفاوت معنی داری در نرخ recidivism یا زمان بین این سه گروه وجود نداشت
[ترجمه گوگل]یک سال پس از محکومیت، هیچ تفاوت قابل ملاحظهای در میزان ریشهای یا زمان بازتولید در میان سه گروه وجود نداشت

11. It needs to supplement the personality factor to confirm the ordinary recidivism.
[ترجمه ترگمان]این نیاز به مکمل عامل شخصیت برای تایید هویت معمولی است
[ترجمه گوگل]برای تأیید مجدد عادت عادی باید فاکتور شخصیت را تکمیل کرد

12. Third, the creation of new qualifications punishment, the ability to eliminate recidivism.
[ترجمه ترگمان]سوم، ایجاد معیارهای جدید صلاحیت، توانایی حذف recidivism
[ترجمه گوگل]سوم، ایجاد مجازات های جدید، توانایی حذف ریشه کنی

13. Angiogenesis is the basis of tumor growth, invasion, metastasis and recidivism.
[ترجمه ترگمان]Angiogenesis اساس رشد تومور، هجوم، متاستاز و recidivism است
[ترجمه گوگل]آنژیوژنز اساس رشد تومور، تهاجم، متاستاز و تجدید حیات است

14. In our country, the criminal law also needs to consult the heavy punishment to the first offender to punish the recidivism and no probation.
[ترجمه ترگمان]در کشور ما، قانون جزایی همچنین باید با مجازات شدید برای مجرم اول مشورت کند و مجازات اعدام را مجازات کند
[ترجمه گوگل]در کشور ما، قانون مجازات نیز باید مجازات سنگین را به اولین مجرم متهم کند تا مجازات رشوه خواری و بدون محاکمه باشد


کلمات دیگر: