کلمه جو
صفحه اصلی

rationalism


معنی : عقل گرایی، فلسفه عقلانی
معانی دیگر : (فلسفه) خردگرایی، اصالت عقل

انگلیسی به فارسی

فلسفه عقلانی، عقل گرایی


عقل گرایی، فلسفه عقلانی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: rationalistic (adj.), rationalistically (adv.), rationalist (n.)
(1) تعریف: the principle or practice of valuing reason over other faculties such as emotion, sensation, or intuition.

(2) تعریف: in philosophy, the doctrine that all knowledge comes from logical reasoning.

(3) تعریف: in theology, the doctrine that the rational human mind is sufficient for acquiring full religious truth.

• practice of accepting reason as the supreme authority in determining conduct or opinion; doctrine that the mind is the source of all knowledge (philosophy)
rationalism is the belief that your life should be based on reason and not on emotions or religious beliefs.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] عقل گرایی

مترادف و متضاد

عقل گرایی (اسم)
rationalism

فلسفه عقلانی (اسم)
rationalism

جملات نمونه

1. In rejecting the reductionism of rationalism, the counterculture was so deeply anti-intellectual that it forfeited access to its own history.
[ترجمه ترگمان]در رد و بدل کردن reductionism، the چنان ضد فکری بود که دسترسی به تاریخ خود را از دست داد
[ترجمه گوگل]در رد انتقاد از عقلگرایی، مبارزه فرهنگی چنان عمیق ضد روشنفکری بود که دسترسی به تاریخ خود را از دست داد

2. The morality of aseptic rationalism has superseded that of spiritual regeneration.
[ترجمه ترگمان]اخلاق خردگرایی (aseptic)جایگزین تجدید حیات معنوی شده است
[ترجمه گوگل]اخلاق عقل گرایی آسپتیک، آن را از بازسازی معنوی جایگزین کرده است

3. Viewed through the lens of material rationalism, this was a clear improvement.
[ترجمه ترگمان]با نگاه از دیدگاه خردگرایی (خردگرایی)مادی، این یک بهبود واضح بود
[ترجمه گوگل]از طریق لنز عقل گرائی ماده مشاهده شد، این یک پیشرفت واضح بود

4. Both are born of rationalism, and both are equally wrong and finally destructive of true faith.
[ترجمه ترگمان]هر دو از rationalism زاده می شوند و هر دو به همان اندازه اشتباه می کنند و در نهایت مخرب ایمان حقیقی هستند
[ترجمه گوگل]هر دو از عقل گرایی متولد می شوند و هر دوی آنها به همان اندازه اشتباه هستند و در نهایت باعث ویرانی اعتقادات واقعی می شوند

5. The immediate effects of that philosophical rationalism were felt only by the intelligentsia.
[ترجمه ترگمان]تاثیرات آنی این خردگرایی (خردگرایی)فیلسوف، تنها توسط روشنفکران، احساس شد
[ترجمه گوگل]اثرات فوری این عقلانیت فلسفی تنها توسط روشنفکران احساس شد

6. The importance of reason in rationalism needs no further elaboration; our concern here is the equally important role assigned to doubt.
[ترجمه ترگمان]اهمیت عقل در خردگرایی نیازی به پیچیدگی بیشتر ندارد؛ نگرانی ما در اینجا نقش مهمی است که به شک اختصاص دارد
[ترجمه گوگل]اهمیت عقل در عقلانیت نیازی به توضیح بیشتر ندارد؛ نگرانی ما در اینجا این است که نقش به همان اندازه مهم برای شک و تردید است

7. Rationalism of this kind has encouraged the growth of more and more nebulous deism.
[ترجمه ترگمان]Rationalism این نوع، رشد of و more nebulous را تشویق می کند
[ترجمه گوگل]عقلانیت این نوع، باعث رشد همه ی دیزی های مبهم تر شده است

8. The errors of constructivist rationalism stem from the belief that reason alone enables human beings to construct society anew.
[ترجمه ترگمان]اشتباه ات of constructivist ناشی از اعتقاد به این باور است که منطق به تنهایی قادر به ساخت جامعه جدید است
[ترجمه گوگل]اشتباهات عقلگرایی سازنده گرا از این باور است که علت به تنهایی انسان ها را قادر می سازد جامعه را دوباره بسازند

9. But cognitive theories' rationalism is male-identified, drawing on dominant conceptions of the masculine nature of logical, coherent thought.
[ترجمه ترگمان]اما نظریه های شناختی rationalism مذکر هستند، که بر مفاهیم غالب ماهیت مذکر، تفکر منسجم و منسجم عمل می کنند
[ترجمه گوگل]اما عقلانیت شناختی نظریه ها، شناسایی مردانه است، که بر اساس مفهوم غالب ذهن مردانه تفکر منطقی و منسجم است

10. The distinction between rationalism and empiricism relates to a distinction between knowledge acquired by reason and knowledge acquired by the senses.
[ترجمه ترگمان]تمایز بین خردگرایی و تجربه گرایی به تمایز بین دانش بدست آمده از طریق عقل و دانش بدست آمده توسط حواس مربوط می شود
[ترجمه گوگل]تمایز بین عقل گرائی و تجربهگری به تمایز بین دانش شناخته شده توسط علم و دانش به دست می آید

11. Nor, I contend, does rationalism have anything whatsoever to do with those who see saucers in the sky.
[ترجمه ترگمان]من ادعا می کنم که این مساله هیچ گونه ارتباطی با کسانی ندارد که بشقاب پرنده ها را در آسمان می بینند
[ترجمه گوگل]من معتقد هستم که عقل گرایی هرچیزی را با کسانی که در آسمان می بینند، می بیند

12. Irrationalism is opposite to traditional rationalism.
[ترجمه ترگمان]irrationalism مخالف خردگرایی سنتی است
[ترجمه گوگل]عرفانگرایی مخالف عقلانیت سنتی است

13. The overdeveloped industrialism also results hi rationalism, which in turn further suppresses the inner Nature of man.
[ترجمه ترگمان]The صنعتی شدن (overdeveloped)نیز نتایج hi دارند که به نوبه خود طبیعت درونی انسان را سرکوب می کند
[ترجمه گوگل]صنعتی شدن بیش از حد نیز باعث رعایت هماهنگی می شود که به نوبه خود سبب می شود که طبیعت درونی انسان را سرکوب کند

14. The first characteristic follows the tradition of practical rationalism, an all-embracing but selective fusion of cultures.
[ترجمه ترگمان]اولین ویژگی، سنت خردگرایی عملی را دنبال می کند که شامل ادغام تمام فرهنگ ها، اما ترکیب گزینشی فرهنگ های دیگر است
[ترجمه گوگل]اولین ویژگی، سنت عقل گرائی عملی، ترکیبی همه جانبه، اما انتخابی از فرهنگ است

15. Modern rationalism, characterized of limitness, imperfectness and tragic consciousness, reflects a kind of human world's inside mechanism and the existence of the inside humanity spirit.
[ترجمه ترگمان]خردگرایی مدرن، که از limitness، imperfectness و آگاهی تراژیک است، نشان دهنده نوعی از مکانیزم درونی انسان و وجود روح انسان در داخل انسان است
[ترجمه گوگل]عقلگویی مدرن، که از حد و مرز، ناقص و آگاهی غم انگیز شناخته شده است، نوعی مکانیسم درونی انسان و موجودیت درون روح انسانیت را نشان می دهد

پیشنهاد کاربران

خردگرایی


دقیقا نقطه مقابل خردگراییه.
عقل و خرد با هم تفاوت دارن.


کلمات دیگر: