کلمه جو
صفحه اصلی

qualm


معنی : بیم، تردید، عدم اطمینان، حالت تهوع، ناخوشی همه جاگیر
معانی دیگر : دلهره، دلواپسی، ناراحتی خیال، دچار شدن به اضطراب (و غیره)، دودلی، ندای وجدان، دغدغه خاطر، ابا، احساس گناه، (با: no) ابا نداشتن، روی گردان نبودن، احساس ناگهانی (بیماری یا ضعف یا تهوع)، حمله

انگلیسی به فارسی

حالت تهوع، عدم اطمینان، بیم، تردید، ناخوشی همه جاگیر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: qualmish (adj.), qualmishly (adv.), qualmishness (n.)
(1) تعریف: a feeling of guilt, doubt, or misgiving.
مترادف: compunction, doubt, misgiving, scruple
مشابه: reservation

- She had no qualms about taking the money.
[ترجمه ترگمان] هیچ تردیدی نداشت که پول را بگیرد
[ترجمه گوگل] او در مورد گرفتن پول چاره ای نداشت

(2) تعریف: an abrupt and unexpected faint, nauseated, or sick feeling.
مترادف: queasiness

• pang of the conscience; regret, sorrow; doubt, misgiving; sudden feeling of weakness and/or nausea
if you have qualms about what you are doing, you are worried that it may not be right.

مترادف و متضاد

بیم (اسم)
scare, fear, dread, phobia, care, apprehension, funk, awe, misgiving, scrupulosity, qualm, scruple

تردید (اسم)
wavering, hesitance, indecision, doubt, hesitancy, uncertainty, vibration, query, suspicion, skepticism, dubiety, shilly-shally, irresolution, qualm, scruple, vibratility

عدم اطمینان (اسم)
unreliability, misgiving, qualm

حالت تهوع (اسم)
nausea, qualm

ناخوشی همه جاگیر (اسم)
pestilence, qualm

nagging doubt


Synonyms: agitation, anxiety, apprehension, compunction, conscience, demur, disquiet, foreboding, hesitation, indecision, insecurity, misdoubt, misgiving, mistrust, nervousness, objection, pang, perturbation, presentiment, regret, reluctance, remonstrance, remorse, scruple, suspicion, twinge, uncertainty, unease, uneasiness


Antonyms: approval, comfort, contentedness


جملات نمونه

He had no qualms about imprisoning his opponents.

او از زندانی کردن مخالفان خود ابا نداشت.


1. that memory gave him a qualm of terror
آن خاطره او را دچار وحشت کرد.

2. Despite my qualms, I took the job.
[ترجمه ترگمان]علی رغم تردیدی که داشتم کار رو قبول کردم
[ترجمه گوگل]با وجود شرمساری من، این کار را انجام دادم

3. He had/felt no serious qualms about concealing the information from the police.
[ترجمه ترگمان]او هیچ نگرانی جدی درباره پنهان کردن اطلاعات از سوی پلیس نداشت
[ترجمه گوگل]او در مورد پنهان کردن اطلاعات از پلیس، احساس جدی نداشت

4. He had no qualms about dropping players he thought were off form .
[ترجمه ترگمان]او هیچ تردیدی نداشت که players را که باخود فکر می کرد از زمین بیرون بکشد
[ترجمه گوگل]او در مورد حذف بازیکنان که فکر می کرد فرم خاموش بود، هیچ مشکلی نداشت

5. I've got no qualms about lowering myself to Lemmer's level to get what I want.
[ترجمه ترگمان]هیچ تردیدی ندارم که خودم را به سطح Lemmer برسانم تا آنچه را که می خواهم بدست بیاورم
[ترجمه گوگل]من چیزی نفهمیدم که خودم را به سطح لمر برسانم تا چیزی را که میخواهم بگیرم

6. He had no qualms about cheating the tax inspector.
[ترجمه ترگمان]او در مورد خیانت کردن به بازرس مالیات هیچ تردیدی نداشت
[ترجمه گوگل]او در مورد تقلب بازرس مالیاتی شکایتی نداشت

7. I have no qualms about recommending this approach.
[ترجمه ترگمان]من هیچ تردیدی ندارم که این روش را مطرح کنم
[ترجمه گوگل]من هیچ مشکلی در مورد توصیه این رویکرد ندارم

8. She had no qualms about lying to the police.
[ترجمه ترگمان]هیچ تردیدی نداشت که به پلیس دروغ بگوید
[ترجمه گوگل]او در مورد دروغ گفتن به پلیس هیچ مشکلی نداشت

9. He felt no qualms about borrowing money from friends.
[ترجمه ترگمان]او هیچ تردیدی در مورد قرض گرفتن پول از دوستانش نداشت
[ترجمه گوگل]او احساس تردید در مورد قرض گرفتن پول از دوستان نداشت

10. Chambers hoped to reconcile those readers with religious qualms to the general idea of transmutation.
[ترجمه ترگمان]چمبرز امیدوار بود که این خوانندگان را با نگرانی های مذهبی در برابر ایده کلی تغییر شکل، تطبیق دهد
[ترجمه گوگل]چامبرز امیدوار بود که این خوانندگان را با دغدغه مذهبی به ایده عمومی انتقال تبدیل سازد

11. But they have fewer qualms about accepting outlaws, who have frequently found solace within the ancient hilltop walls.
[ترجمه ترگمان]اما آن ها نگرانی های کمتری در مورد پذیرش قانون شکنان، که بارها در دیواره ای قدیمی تپه به آرامش رسیده اند، دارند
[ترجمه گوگل]اما آنها در مورد پذیرش غیر قانونی، که اغلب در دیوارهای تپه ای باستان آرامش پیدا کرده اند، کم کم تردید دارند

12. They showed no qualms in spending £3 billion in a futile attempt to prop up the Pound.
[ترجمه ترگمان]آن ها هیچ ابایی از خرج ۳ میلیارد پوندی را در تلاش بی هوده ای برای حمایت از پوند نشان ندادند
[ترجمه گوگل]آنها نشان دادند که سه میلیارد پوند در تلاش بی هدف برای حمایت از پوند، صرفه جویی می کنند

13. To destroy his diseased psychic kin without a qualm?
[ترجمه ترگمان]برای نابود کردن قوم و خویش، بدون احساس کسالت؟
[ترجمه گوگل]برای از بین بردن دنیای روان بیمار مبتلا به او بدون هیچ زحمتی؟

14. Gaffney had no qualms about presenting his dances at school assemblies and in impromptu cafeteria performances.
[ترجمه ترگمان]Gaffney هیچ ابایی نداشت که در مجالس مدرسه رقص خود را به نمایش بگذارد و برنامه های cafeteria را اجرا کند
[ترجمه گوگل]گافنی در مورد ارائه رقص های او در مجامع مدرسه و اجراهای کافه تریای بی نظیر هیچ مشکلی نداشت

15. They have no qualms about forcing member countries to spend money on water they might think could be better spent elsewhere.
[ترجمه ترگمان]آن ها هیچ تردیدی در مورد اجبار کشورهای عضو به خرج کردن پول در آب ندارند که ممکن است فکر کنند بهتر است در جای دیگری صرف شوند
[ترجمه گوگل]آنها هیچ مشکلی برای مجبور کردن کشورهای عضو برای صرف پول روی آب ندارند، زیرا ممکن است فکر کنند که می توانند در جای دیگر بهتر باشند

That memory gave him a qualm of terror.

آن خاطره او را دچار وحشت کرد.


I had qualms about swimming in that cold, rapid river.

از شنا‌کردن در آن رود سرد و سریع‌السیر اضطراب داشتم.


a student who has no qualms about cheating in an examination

شاگردی که تقلب در امتحان وجدانش را ناراحت نمی‌کند


پیشنهاد کاربران

uneasiness about the fitness of an action

عذاب وجدان هم میشه

دلهره، دلواپسی، نگرانی


کلمات دیگر: