کلمه جو
صفحه اصلی

quartermaster


معنی : سر رشته دار
معانی دیگر : (ارتش) سررشته دار، متصدی

انگلیسی به فارسی

(نظامی) سر رشته دار، متصدی


سرهنگ، سر رشته دار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: in the military, an officer who arranges for and distributes food, housing, clothing, and other provisions.

(2) تعریف: on a ship, one who is responsible for navigation, signaling, and the like.

• petty ship officer; army officer responsible for providing troops with basic necessities (such as housing, clothing, etc.)
a quartermaster is an army officer who is responsible for accommodation, food, and equipment.

مترادف و متضاد

سر رشته دار (اسم)
quartermaster

جملات نمونه

1. The quartermaster is in charge of stores.
[ترجمه ترگمان]گروهبان به انبار رفته است
[ترجمه گوگل]ریاست جمهوری مسئول فروشگاه ها است

2. Bauthumley fought for Parliament and rose to be quartermaster in Colonel Cox's regiment.
[ترجمه ترگمان]Bauthumley برای پارلمان جنگیده و در هنگ سرهنگ ریاست کرده بود
[ترجمه گوگل]Bauthumley برای پارلمان مبارزه کرد و به عنوان قوماندان در هنگ کلکس کوکس بزرگ شد

3. The army offered a commission in the quartermaster corps, but Frank proudly refused and gamely enlisted as a private.
[ترجمه ترگمان]ارتش ماموریت خود را در گروه گروهبان انجام داد، ولی فرانک با غرور نپذیرفت و با شجاعت به عنوان یک بخش خصوصی نام نویسی کرد
[ترجمه گوگل]ارتش یک کمیسیون را در سپاه فدرال ارائه داد، اما فرانک با افتخار رد کرد و به عنوان یک خصوصی خصوصی شد

4. The coxswain and the quartermaster were killed at the wheel, and Nigel Tibbets took the helm.
[ترجمه ترگمان]مباشر کشتی و گروهبان سر فرمان کشته شده بودند و نایجل Tibbets سکان را برداشته بود
[ترجمه گوگل]Coxswain و quartermaster در چرخ کشته شدند، و Nigel Tibbets در دست گرفت

5. Geoffrey as quartermaster issued Joe with three kilos of rice, a couple of dried cabbage, and some dried pork.
[ترجمه ترگمان]جفری به عنوان گروهبان با سه کیلوگرم برنج، چند کلم خشک و مقداری گوشت خوک خشک شده، صادر کرد
[ترجمه گوگل]جفری به عنوان سرپرست جو را با سه کیلو برنج، یک دوش کلم خشک و برخی گوشت گاو خشک صادر کرد

6. The quartermaster has only two sizes, too large and too small.
[ترجمه ترگمان]گروهبان فقط دو اندازه دارد، بزرگ و کوچک
[ترجمه گوگل]سهمدار دارای دو اندازه، بیش از حد بزرگ و خیلی کوچک است

7. QUARTERMASTER: Sorry, I already issued all of those kits. How about a whiskey?
[ترجمه ترگمان]ببخشید، من قبلا همه اون kits رو منتشر کردم ویسکی چطوره؟
[ترجمه گوگل]QUARTERMASTER با عرض پوزش، من قبلا تمام این کیت ها را صادر کرده ام در مورد یک ویسکی چطور؟

8. The captain ordered the quartermaster to send out a signal.
[ترجمه ترگمان]ناخدا فرمان داد که فرمان دهد
[ترجمه گوگل]کاپیتان دستور داد تا یک سیگنال ارسال کند

9. The quartermaster rang up the order on the engine room telegraph.
[ترجمه ترگمان]گروهبان مامور زنگ تلگراف را به صدا درآورد
[ترجمه گوگل]کارمند مسوول سفارش تلگراف در اتاق موتور

10. He was promoted to company quartermaster from a cookhouse soldier rank by rank.
[ترجمه ترگمان]او را به مقام افسری ارتقا داده و از خدمت سربازی در آشپزخانه به مقام درجه یک ارتقا یافته بود
[ترجمه گوگل]او به عنوان سرمفتش خاصی از یک سرباز آشپزخانه به رتبه رسید

11. The quartermaster [ ix ] has only two sizes: too large and too small.
[ترجمه ترگمان]The [ ix ] تنها دو اندازه دارد: بیش از حد بزرگ و بیش از حد کوچک
[ترجمه گوگل]سهمدار [ix] دارای دو اندازه بسیار بزرگ و بسیار کوچک است

12. He's in the quartermaster corps.
[ترجمه ترگمان]او در سپاه quartermaster است
[ترجمه گوگل]او در سپاه فدرال است

13. A 23-year-old man arrested with false papers was described as a Provo quartermaster.
[ترجمه ترگمان]یک مرد ۲۳ ساله دستگیر شده با مدارک جعلی به عنوان گروهبان Provo توصیف شد
[ترجمه گوگل]یک مرد 23 ساله با اسناد جعلی دستگیر شد و به عنوان یک مسوول بخش پروو توصیف شد

14. This hope, however, diminished as a result of something done by the quartermaster department.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این امید در نتیجه کاری که اداره quartermaster انجام داده بود تقلیل یافت
[ترجمه گوگل]با این حال، این امید، به عنوان یک نتیجه از کارهایی که توسط بخش مسکن انجام شده، کاهش یافته است

پیشنهاد کاربران

فرمانروا


کلمات دیگر: