کلمه جو
صفحه اصلی

school


معنی : اموزشگاه، گروه، دسته، مکتب، دبیرستان، دبستان، مدرسه، تحصیل در مدرسه، تدریس در مدرسه، مکتب علمی یا فلسفی، جماعت همفکر، دسته ماهی، گروه پرندگان، درس دادن، بمدرسه فرستادن، تربیت کردن
معانی دیگر : آموزشگاه، دانشگاه، دانشکده، ساختمان مدرسه (کلاس ها و کتابخانه و آزمایشگاه ها وغیره)، اهل مدرسه (شاگردان و معلمان یا استادان و غیره)، تحصیل، آموزش (schooling هم می گویند)، (مجازی) محل یادگیری، تجربیات آموزنده، مکتب هنری (یا علمی یا عقیدتی)، سلک، منش، روش، - ماب، مسلک، آموزاندن، تدریس کردن، یاددادن، به تحصیل واداشتن، به مدرسه فرستادن یا رفتن، دارای انضباط کردن، مهار کردن، به خود یاد دادن، به خود درس دادن، ممارست کردن، وابسته به مدرسه یا دانشگاه (و غیره)، تحصیلی، آموزشی، دانشگاهی، آموزشگاهی، (s بزرگ - قرون وسطی) مدرسه ی علوم الهی، (قدیمی) بازخواست کردن، تنبیه کردن، (مهجور) وابسته به مدرس گرایی (رجوع شود به: schoolman)، (در مورد ماهی یا جانوران دریایی) دسته، گله، تربیب کردن

انگلیسی به فارسی

مدرسه، اموزشگاه، مکتب، دبستان، دبیرستان، تحصیل درمدرسه، تدریس درمدرسه، مکتب علمی یا فلسفی، دسته،جماعت هم فکر، جماعت، گروه، دسته ماهی، گروه پرندگان،تربیب کردن، بمدرسه فرستادن، درس دادن


مدرسه، مکتب، دبستان، دبیرستان، گروه، تحصیل در مدرسه، اموزشگاه، دسته، تدریس در مدرسه، مکتب علمی یا فلسفی، جماعت همفکر، دسته ماهی، گروه پرندگان، درس دادن، تربیت کردن، بمدرسه فرستادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an institution where instruction is given, esp. to young people.

- She has an appointment with her daughter's teacher at the school today.
[ترجمه امیرمحمدخدابنده] من امیرمحمدخدابنده هستم
[ترجمه ترگمان] او امروز با معلم دخترش در مدرسه قرار ملاقات دارد
[ترجمه گوگل] او امروز مدرسه ای را با معلم دخترش در مدرسه قرار می دهد

(2) تعریف: a regular period of instruction.

- School is now in session.
[ترجمه امیرعلی تیموری] جلسه ای در مدرسه برگزار است
[ترجمه آیدا] هم اکنون در مدرسه جلسه برگزار است
[ترجمه ترگمان] مدرسه در حال حاضر در جلسه است
[ترجمه گوگل] مدرسه در حال حاضر در جلسه است

(3) تعریف: the state or experience of being a student.

- Things have changed a lot since I was in school.
[ترجمه ترگمان] از وقتی تو مدرسه بودم اوضاع خیلی عوض شده
[ترجمه گوگل] چیزهایی از زمان مدرسه من تغییر کرده است
- Her younger son hates school and never studies.
[ترجمه نگین داعی] پسر کوچکش از مدرسه متنفر است و هرگز درس نمی خواند
[ترجمه ترگمان] پسر کوچک ترش از مدرسه متنفر است و هرگز درس نمی خواند
[ترجمه گوگل] پسر جوانش از مدرسه متنفر است و هرگز مطالعه نمی کند

(4) تعریف: the group of students who make up an academic institution.

- The school was made up of only white students in the 1950s.
[ترجمه ترگمان] این مدرسه تنها از دانش آموزان سفیدپوست در دهه ۱۹۵۰ تشکیل شده بود
[ترجمه گوگل] این مدرسه فقط از دانش آموزان سفیدپوست در دهه 1950 ساخته شد
- We always thought he was the brightest student in the school.
[ترجمه ترگمان] ما همیشه فکر می کردیم که او باهوش ترین دانش آموز مدرسه است
[ترجمه گوگل] ما همیشه تصور می کردیم که او درخشانترین دانش آموز در مدرسه است

(5) تعریف: a group of people whose work is influenced by a particular system or teacher.

- The paintings of the Impressionist school are some of the most recognized paintings in the world.
[ترجمه ترگمان] نقاشی های مدرسه Impressionist یکی از نقاشی های شناخته شده در دنیا هستند
[ترجمه گوگل] نقاشی های مدرسه امپرسیونیستی یکی از مشهورترین نقاشی های جهان است

(6) تعریف: a specific division of studies within a college or university.

- She teaches in the school of economics.
[ترجمه ترگمان] او در دانشکده اقتصاد تدریس می کند
[ترجمه گوگل] او در مدرسه اقتصاد تدریس می کند

(7) تعریف: any place or experience that involves direct or indirect instruction.

- My childhood was a school of hard knocks.
[ترجمه ترگمان] دوران کودکی من یک مدرسه محکم بود
[ترجمه گوگل] دوران کودکی من یک مدرسه ای از سختی ها بود
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: schools, schooling, schooled
• : تعریف: to train or instruct.
مشابه: instruct, lesson, teach, train
اسم ( noun )
• : تعریف: a large group of the same kind of fish or sea mammals.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: schools, schooling, schooled
• : تعریف: to form into a large group, as fish.

• any institution of learning; group of people influenced by a common master or system of thought; system; faculty, academic department; large group of fish or sea mammals
teach, instruct, provide with an education; train, guide; swim or feed in a large group (about fish or sea mammals)
pertaining to a school, pertaining to an educational institution
school or a school is a place where children are educated.
school is also used to refer to the pupils or teachers at a school.
university departments and colleges are sometimes called schools.
in america, university is often referred to as school; an informal use.
a school is a group of people such as artists, writers, or thinkers, whose work, opinions, or theories are similar.
a school of whales, dolphins, or fish is a large group of them.
someone who is part of the old school, has qualities or opinions that are less common now than they were in the past.
a school of thought is a theory or an opinion shared by a group of people.

دیکشنری تخصصی

[آمار] مکتب

مترادف و متضاد

اموزشگاه (اسم)
school, academy

گروه (اسم)
many, school, section, outfit, mass, heap, cohort, kind, flock, society, assembly, clique, ring, troop, team, pack, army, host, corps, group, company, platoon, folk, crowd, class, gang, clinch, cluster, bunch, ensign, fry, shoal, bevy, concourse, swarm, throng, congregation, covey, herd, multitude, horde, legion, rout, skulk, squad

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

مکتب (اسم)
school, training, experience, doctrine, primary school

دبیرستان (اسم)
school, gym, gymnasium, high school, middle school

دبستان (اسم)
school, prep

مدرسه (اسم)
school, university

تحصیل در مدرسه (اسم)
school

تدریس در مدرسه (اسم)
school

مکتب علمی یا فلسفی (اسم)
school

جماعت همفکر (اسم)
school

دسته ماهی (اسم)
school

گروه پرندگان (اسم)
school

درس دادن (فعل)
school, teach

بمدرسه فرستادن (فعل)
school

تربیت کردن (فعل)
abet, breed, educate, train, rear, school

place, system for educating


Synonyms: academy, alma mater, blackboard, college, department, discipline, establishment, faculty, hall, halls of ivy, institute, institution, jail, schoolhouse, seminary, university


persons receiving education


Synonyms: academy, adherents, circle, class, clique, denomination, devotees, disciples, faction, followers, following, group, party, pupils, sect, set


body of philosophy on subject


Synonyms: belief, creed, faith, outlook, persuasion, school of thought, stamp, way, way of life


teach


Synonyms: advance, coach, control, cultivate, direct, discipline, drill, educate, guide, indoctrinate, inform, instruct, lead, manage, prepare, prime, show, train, tutor, verse


Antonyms: learn


جملات نمونه

1. school building is our top priority
احداث مدرسه بالاترین اولویت ما است.

2. school desegregation was accomplished with difficulty
منع جداسازی در مدارس به سختی انجام می شد.

3. school girls in braids and blue uniforms
دختر مدرسه ای ها با موهای بافته و روپوش های آبی

4. school spirit
دلبستگی به مدرسه ی خود

5. school studies
درس های مدرسه

6. school year
سال تحصیلی

7. school year begins in september
سال تحصیلی در سپتامبر آغاز می شود.

8. a school clerk
دفتردار مدرسه

9. a school day is divided into five periods
یک روز تحصیلی به پنج بخش تقسیم می شود.

10. a school district
(امریکا) حوزه ی مدرسه

11. a school for abnormal children
مدرسه ی کودکان استثنایی

12. a school for reform of young criminals
مدرسه ای برای اصلاح تبهکاران جوان

13. a school for the deaf
مدرسه ی ناشنوایان

14. a school for the mentally handicapped
مدرسه ای برای آکمندان ذهنی (عقب ماندگان ذهنی)

15. a school library
کتابخانه ی مدرسه

16. a school of dolphins
یک دسته دولفین

17. a school uniform
یکسان رخت (اونیفورم) مدرسه

18. at school they nicknamed him "lanky"
در مدرسه او را ((لاغرو)) صدا می کردند.

19. driving school
مدرسه ی رانندگی

20. from school he passed to the military academy
از مدرسه به دانشکده ی افسری رفت.

21. graduate school
مدرسه ای که درجات بالاتر از لیسانس می دهد

22. in school he was two years ahead of me
او در مدرسه دو سال از من جلو بود.

23. medical school
دانشکده ی پزشکی

24. my school pal
رفیق هم مدرسه ی من

25. night school
مدرسه ی شبانه

26. night school
آموزشگاه شبانه

27. our school is in the vicinity of a hospital
مدرسه ی ما در مجاورت یک بیمارستان قرار دارد.

28. primary school
مدرسه ی ابتدایی

29. public school
(امریکا) مدرسه ی دولتی (یا ایالتی)

30. secondary school
مدرسه ی متوسطه،دبیرستان

31. the school burned down completely
(ساختمان) مدرسه کاملا سوخت.

32. the school fell upon evil days
مدرسه به روز بدی افتاد.

33. the school for the mute
مدرسه ی لال ها

34. the school had to close for lack of finance
به واسطه ی فقدان مالی،مدرسه مجبور به تعطیل شد.

35. the school is a step away from his house
مدرسه در یک قدمی خانه ی اوست.

36. the school is about a mile past the bridge
مدرسه حدود یک میل بعد از پل است.

37. the school is closed in summer
مدرسه در تابستان تعطیل است.

38. the school is closed until further notice
مدرسه تا اطلاع ثانوی تعطیل است.

39. the school is further down the road
مدرسه کمی پایینتر در این خیابان قرار دارد.

40. the school is not in session today
امروز مدرسه باز نیست.

41. the school is over there a piece
مدرسه کمی دورتر در آنجا قرار دارد.

42. the school of life taught him to be patient
مدرسه ی زندگی به او شکیبایی آموخت.

43. the school starts at 8 a. m.
مدرسه ساعت 8 آغاز می شود.

44. the school was bristling with students
مدرسه مملو از دانشجو بود.

45. the school was too remote to walk to
مدرسه دورتر از آن بود که بتوان پیاده رفت.

46. the school where he teaches
مدرسه ای که در آن درس می دهد

47. the school will be in recess for three weeks
مدرسه سه هفته تعطیل خواهد بود.

48. this school is really a paradise for children
این مدرسه واقعا برای بچه ها بهشت است.

49. this school only serves the blind
این مدرسه ویژه ی نابینایان است.

50. this school owes its existence to his largess
این مدرسه موجودیت خود را مرهون سخاوت ایشان است.

51. two school girls
دو دختر مدرسه

52. vocational school
مدرسه ی حرفه ای

53. convent school
مدرسه ی دخترانه (وابسته به صومعه)

54. of school age
به سن مدرسه رفتن

55. quit school (or drop out of school)
ترک تحصیل کردن،مدرسه را ول کردن

56. a coed school
مدرسه ی مختلط

57. a culinary school
مدرسه ی آشپزی

58. a dancing school
آموزشگاه رقص

59. a high school graduate
فارغ التحصیل دبیرستان

60. a medium-sized school
مدرسه ای که نه کوچک است نه بزرگ

61. a mixed school
مدرسه ی مختلط

62. a prep school
دبیرستان آمادگی (برای دانشگاه)

63. a riding school
مدرسه ی سوارکاری

64. a segregated school
مدرسه ای که از نظر نژادی جدا شده است

65. a theological school
مدرسه ی الهیات

66. a training school for nurses
مدرسه ی تربیت پرستار

67. a veterinary school
دانشکده ی دامپزشکی

68. an alternative school
مدرسه ی غیر سنتی (نمونه)

69. an art school
آموزشگاه هنری،هنرکده

during the last year of her schooling

طی آخرین سال تحصیلش


a dancing school

آموزشگاه رقص


night school

آموزشگاه شبانه


University of Missouri's Dental School

دانشکده‌ی دندانپزشکی دانشگاه میسوری


medical school

دانشکده‌ی پزشکی


... will bring to school a truant child (even) on Friday

... جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را


schools of higher learning

مدارس آموزش عالی


East coast schools have a good reputation.

دانشگاه‌های کرانه‌ی خاوری (آمریکا) شهرت خوبی دارند.


the school starts at 8 A.M.

مدرسه ساعت 8 آغاز می‌شود.


grade (elementary or primary) school

دبستان، مدرسه‌ی ابتدایی


the most beautiful school I have ever seen

زیباترین مدرسه‌ای که تاکنون دیده‌ام


The school burned down completely.

(ساختمان) مدرسه کاملاً سوخت.


The whole school loved him.

همه‌ی اهل مدرسه شیفته‌ی او بودند.


After ten years of school, he went to work as a farmer.

پس از ده سال مدرسه رفتن به‌عنوان کشاورز مشغول کار شد.


The school of life taught him to be patient.

مدرسه‌ی زندگی به او شکیبایی آموخت.


the Impressionist school

مکتب امپرسیونیسم


different schools of thought

گروه‌های مختلف فکری


a gentleman of the old school

یک آقای قدیمی مسلک


a dog well schooled in obedience

سگی که به او خوب فرمانبرداری یاد داده بودند


The girl was schooled both at home and abroad.

آن دختر هم در داخل (کشور) و هم در خارج به مدرسه رفته بود.


He was well schooled in languages.

زبانها را خوب به او آموخته بودند.


She had schooled herself in patience.

به خود درس شکیبایی داده بود.


an athlete who was schooled in weight control

ورزشکاری که در مهار کردن وزن خود ممارست کرده بود


School year begins in September.

سال تحصیلی در سپتامبر آغاز می‌شود.


a school library

کتابخانه‌ی مدرسه


school studies

درس‌های مدرسه


is your daughter of school age?

دختر شما به سن مدرسه رسیده است؟


a school of dolphins

یک دسته دولفین


اصطلاحات

go to school

1- مدرسه رفتن 2- (بازی گلف) با مشاهده‌ی بازی دیگران آموختن


of school age

به سن مدرسه رفتن


quit school (or drop out of school)

ترک تحصیل کردن، مدرسه را ول کردن


schoolbag, n.

کیف مدرسه


پیشنهاد کاربران

سر جای خود نشاندن

آقای مهدی زارعی، از خود آبادیس کپی پیست کردی؟!

مکتب فکری ( یا هنری یا علمی یا عقیدتی )

In dealing with China, different schools of thought have to be sorted out

Henry Kissinger

مدرسه

مدرسه
دانشگاه
تربیت کردن


مدرسه - دبستان - مکتب علمی

مدرسه :
دبستان
دبیرستان
دانشگاه

اموزشگاه، گروه، دسته، مکتب، دبیرستان، دبستان، مدرسه، تحصیل در مدرسه، تدریس در مدرسه، مکتب علمی یا فلسفی، جماعت همفکر، دسته ماهی، گروه پرندگان، درس دادن، بمدرسه فرستادن، تربیت کردن . آموزشگاه، دانشگاه، دانشکده، ساختمان مدرسه ( کلاس ها و کتابخانه و آزمایشگاه ها وغیره ) ، اهل مدرسه ( شاگردان و معلمان یا استادان و غیره ) ، تحصیل، آموزش ( schooling هم می گویند ) ، ( مجازی ) محل یادگیری، تجربیات آموزنده، مکتب هنری ( یا علمی یا عقیدتی ) ، سلک، منش، روش، - ماب، مسلک، آموزاندن، تدریس کردن، یاددادن، به تحصیل واداشتن، به مدرسه فرستادن یا رفتن، دارای انضباط کردن، مهار کردن، به خود یاد دادن، به خود درس دادن، ممارست کردن، وابسته به مدرسه یا دانشگاه ( و غیره ) ، تحصیلی، آموزشی، دانشگاهی، آموزشگاهی، ( s بزرگ - قرون وسطی ) مدرسه ی علوم الهی، ( قدیمی ) بازخواست کردن، تنبیه کردن، ( مهجور ) وابسته به مدرس گرایی ( رجوع شود به: schoolman ) ، ( در مورد ماهی یا جانوران دریایی ) دسته، گله، تربیب کردن


مدرسه/ دبیرستان/ اموزشگاه

مدرسه، آموزشگاه، جایگاهی برای درس و مخصوصاتربیت کودکان و نوجوانان

مدرسه ، آموزشگاه ، محل تربیت کودکان

I saw Amin at school
من امین رو در مدرسه دیدم 🆕

مکتب: مانند مکتب سوسیالیسم:socialism school
همچنین تلویحاً به معنی با اصل و نسب: در داستانی، این جمله آمده که:a gentleman of the old school: که به نظرم می شود اینگونه ترجمه کرد: جوانمردی با اصل و نسب

دسته گروه
a school of fish
یک دسته ماهی

راه و روش

مدرسه ( دبستان تامتوسطه دوم ( اول تا دوازدهم ) )

به طور مختصر و معمول یعنی مدرسه
اموزشگاه

باتشکر از لایک شما💝

معنی دانشکده هم میده

school ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: مکتب
تعریف: گروهی هنرمند هم‏عصر که همانندی هایی در دید و سبک دارند و غالباً از ناحیه یا شهر معینی هستند

school:مدرسه، آموزشگاه


کلمات دیگر: