کلمه جو
صفحه اصلی

rebound


معنی : واکنش، اعاده، دارای قوه ارتجاعی، پس زدن، برگشتن، جهش کردن، دوباره بجای اول برگشتن، حرکت ارتجاعی داشتن، منعکس شدن
معانی دیگر : (مثل گوی که به زمین بخورد) پس جهیدن، ورجهیدن، ورجستن، سبستن، کمانه کردن، (صدا) طنین افکن شدن، طنین انداختن، پژواک کردن، واتابیدن، احیا شدن، نوجان شدن، قوت گرفتن، جان گرفتن، پس جهش، ورجهش، عکس العمل، واکنش 5 - (بسکتبال) خوردن توپ به حلقه یا تخته و پس جهیدن آن، (در هوا گرفتن این توپ) ریباند، پسگیر، ریباند کردن، پسگیر کردن، برگرداندن

انگلیسی به فارسی

دوباره بجای اول برگشتن، حرکت ارتجاعی داشتن، منعکس شدن، پس زدن، برگشتن، جهش کردن، دارای قوه ارتجاعی،واکنش، اعاده


عقب نشینی، واکنش، اعاده، دوباره بجای اول برگشتن، برگشتن، حرکت ارتجاعی داشتن، جهش کردن، منعکس شدن، پس زدن، دارای قوه ارتجاعی


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: rebounds, rebounding, rebounded
(1) تعریف: to bounce or leap back or away after hitting something.
مترادف: bounce, bounce back, recover
مشابه: boomerang, bound, carom, glance, kick, rally, recuperate, reflect, ricochet, skip, spring

- The ball rebounded from the wall.
[ترجمه ترگمان] گلوله به دیوار برخورد کرد
[ترجمه گوگل] توپ از دیوار عقب نشست

(2) تعریف: to recover, as from a loss or depression.

- After a bad year, our earnings have rebounded nicely.
[ترجمه ترگمان] پس از یک سال بد، درآمده ای ما به خوبی پیشرفت کرده است
[ترجمه گوگل] پس از یک سال بد، درآمد ما به سادگی افزایش یافته است
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to bounce back or away.
مشابه: bounce, deflect, kick, reflect, return, ricochet
اسم ( noun )
عبارات: on the rebound
(1) تعریف: an act or instance of rebounding.
مترادف: bounce, bound
مشابه: carom, deflection, glance, kick, kickback, reflection, ricochet, skip

- With the rebound of the business, it was possible to give pay raises and even hire more workers.
[ترجمه ترگمان] با بازگشت کسب وکار، افزایش حقوق و حتی استخدام کارگران بیشتر امکان پذیر بود
[ترجمه گوگل] با باز شدن کسب و کار، امکان افزایش حقوق و حتی استخدام کارگران بیشتر شد

(2) تعریف: in basketball, the ball's bounce off the backboard or rim after a missed shot, or the act of catching the ball after its bounce.

• ball which bounces back away from the basket (basketball); puck that bounces back away from the goal (hockey)
spring back, bounce back
if something rebounds, it bounces or springs back after hitting a solid surface such as the floor or a wall.
if something rebounds, it becomes active again or gets better after a difficult or disappointing period. verb here but can also be used as a count noun. retail sales rose eight tenths of a per cent last month due to a rebound in auto sales.
if you say that someone is on the rebound, you mean that they have just ended a close personal relationship with a person who has rejected them, and are already beginning a new relationship with someone else.
if an action or situation rebounds on or against you, it has an unpleasant effect some time after it originally happened.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] برجهندگی - بازگشتی
[زمین شناسی] واجهش، برجهندگی، بازگشتی
[نساجی] پس زدن

مترادف و متضاد

واکنش (اسم)
response, repercussion, rebound, reaction, reactance, reflex

اعاده (اسم)
recourse, restoration, restitution, return, rebound, recession, repetition

دارای قوه ارتجاعی (صفت)
rebound

پس زدن (فعل)
backlash, recoil, eject, kickback, rebut, draw back, rebound, set back, hang off, push back

برگشتن (فعل)
sheer, hark back, change, bend, regurgitate, return, reverse, backslide, rebound, come back, remount, blench, put about, revert, resile, topple, recrudesce

جهش کردن (فعل)
spout, rebound, spring, lunge, spurt

دوباره بجای اول برگشتن (فعل)
rebound

حرکت ارتجاعی داشتن (فعل)
rebound

منعکس شدن (فعل)
rebound

bounce back; ricochet


Synonyms: backfire, boomerang, convalesce, get back on one’s feet, get better, get in shape, get well, heal, kick back, make a comeback, mend, overcome, pick up, pull through, rally, recoil, recuperate, regain one’s health, rejuvenate, return, return to form, revive, snap back, spring back, start anew


جملات نمونه

1. on the rebound
1- در حال پس جهش،پس از پس جهش،پس از کمانه کردن 2- (مثلا در عشق یا ازدواج) کمی پس از پایان،در حال واکنش

2. a shield from which electrons rebound
سپری که الکترون به آن برخورد می کند و باز می گردد

3. Happiness, I have discovered, is nearly always a rebound from hard work.
[ترجمه ترگمان]من کشف کردم که شادی تقریبا همیشه یک جهش از کار سخت است
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، کشف کردم، تقریبا همیشه از کار سختی است

4. I caught the ball on the rebound.
[ترجمه ترگمان]من توپ رو دوباره گرفتم
[ترجمه گوگل]من توپ رو به عقب کشیدم

5. His evil doings will rebound on himself.
[ترجمه ترگمان] کاره ای شیطانی اون به خودش برمیگرده
[ترجمه گوگل]اعمال بد او بر روی خود باز خواهد گشت

6. Bad deeds, as well as good, may rebound upon the doer.
[ترجمه ترگمان]کاره ای بد، همان طور که خوب است، ممکن است با آن شخص برخورد کند
[ترجمه گوگل]اعمال بد، و همچنین خوب، ممکن است بر عملگر تأثیر بگذارد

7. They first met when he was on the rebound from a broken relationship.
[ترجمه ترگمان]اولین باری که با یه رابطه شکسته شروع شد اولین بار همدیگه رو ملاقات کردن
[ترجمه گوگل]آنها برای اولین بار ملاقات کردند وقتی که او از یک رابطه شکست خورده بود

8. There are signs of an economic rebound.
[ترجمه ترگمان]نشانه هایی از یک جهش اقتصادی وجود دارد
[ترجمه گوگل]نشانه هایی از بهبود اقتصادی وجود دارد

9. Giggs headed the rebound into the net.
[ترجمه ترگمان]گیگز به سرعت به سمت تور حرکت می کند
[ترجمه گوگل]جیگس بازگشت به شبکه را هدایت کرد

10. The market seems to be on the rebound.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این بازار در حال بازگشت است
[ترجمه گوگل]بازار به نظر می رسد بر روی بازگشت است

11. The catalyst for this rebound in prices: large declines in stockpiles of the metal registered with New York Mercantile Exchange warehouses.
[ترجمه ترگمان]کاتالیزور برای این جهش در قیمت ها: کاهش زیاد در ذخایر فلز ثبت شده در انبار تبادل تجاری نیویورک
[ترجمه گوگل]کاتالیزور برای این افزایش در قیمت ها، کاهش زیادی در ذخایر فلزی ثبت شده در بورس اوراق بهادار بورس نیویورک

12. Gary Lund raced in for the rebound but Marker turned the ball round the post.
[ترجمه ترگمان]گری لوند به دنبال توپ دوید اما Marker توپ را به سمت تیر چرخاند
[ترجمه گوگل]گری لاند در بازی با تساوی به سر می برد اما مارکر توپ را در اطراف پست زد

13. You could say it was on the rebound but I had no reason to regret it.
[ترجمه ترگمان]تو می تونستی بگی که در حالت اول بود ولی من دلیلی برای پشیمون شدن نداشتم
[ترجمه گوگل]شما می توانید بگوئید که آن را در بازگشت بود، اما من هیچ دلیلی برای پشیمانی آن

14. The home fans were relieved to see the rebound strike defender Kay and cannon over the crossbar.
[ترجمه ترگمان]طرفداران خانگی از دیدن تیم ضربه شلاق کی و توپ بر روی تیرک دروازه احساس آسودگی کردند
[ترجمه گوگل]هواداران خانگی برای دیدن مدافع اعتصاب بازپرداخت Kay و توپ بر روی دروازه راضی بودند

15. Eadie pounced on the rebound and the tie was thus enlivened.
[ترجمه ترگمان]پس از آن که این کراوات و کراوات او را سرحال آورد، به سوی او آمد و گفت:
[ترجمه گوگل]Eidie در بازپس زدن و در نتیجه کراوات زنده شد

The ball rebounded from the wall.

توپ از دیوار پس جهید.


a shield from which electrons rebound

سپری که الکترون به آن برخورد می‌کند و باز می‌گردد


Sounds of artillery rebounded from the mountains around the city.

صدای توپخانه از کوه‌های اطراف شهر منعکس می‌شد.


After a while, his spirits rebounded.

پس از چندی روحیه‌اش دوباره خوب شد.


Ahmad rebounded the ball and passed it to me.

احمد توپ را پس گرفت و به من پاس داد.


اصطلاحات

on the rebound

1- درحال عقب‌نشینی، پس زنی، پس از کمانه کردن 2- (مثلاً در عشق یا ازدواج) کمی پس از پایان، درحال واکنش


پیشنهاد کاربران

برگشت به عقب

rebound ( ورزش )
واژه مصوب: نوگیری
تعریف: در بسکتبال، گرفتن توپ پس از برخورد به سبد یا تخته

✔️نوجان شدن، قوت گرفتن، جان گرفتن

The current global oil market is gaining stability, but a complete recovery is far from certain. It is only due to Saudi Arabia’s actions, assisted by the rest of OPEC , that markets have been able to rebound

برگشتن به جای اول
عقب نشینی

برگشت پذیر

زاپاس

برگشتی

برگشتن به وضع اولیه
مثلا تلاش کنی لاغر شی اگه مراقب نباشی ممکنه برگرده .



کلمات دیگر: