کلمه جو
صفحه اصلی

scar


معنی : شکاف، جای زخم یا سوختگی، اثر گناه، اثر زخم داشتن، اثر زخم گذاشتن
معانی دیگر : جای زخم (که پس از التیام باقی می ماند)، جای سوختگی، نیشان، زخمگاه، زخمنشان، اسکار، خدشه، بریدگی، صدمه، خراشیدگی، اثر حادثه ی ناگوار (که در خاطر باقی می ماند)، داغ دیدگی، زخم روحی، روان زخم، (گیاه یا میوه) داغ زدگی، لکه، جای زخم یا سوختگی باقی گذاشتن، دارای زخمنشان کردن، دارای خدشه یا صدمه کردن، دارای روان زخم کردن، داغدار کردن، (انگلیس)، پرتگاه، صخره گاه

انگلیسی به فارسی

جای زخم یا سوختگی، اثر گناه، شکاف، اثر زخم داشتن،اثر زخم گذاشتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the mark that remains on living tissue when a wound or burn has healed, or on a stem when a leaf, flower, or fruit has dropped from a plant.

(2) تعریف: any mark left after physical or emotional damage.

- scars left by a childhood trauma
[ترجمه ترگمان] زخم هایی که براثر ضربه کودکی به جا گذاشته شده
[ترجمه گوگل] زخم ها در اثر آسیب های دوران کودکی جان خود را از دست می دهند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scars, scarring, scarred
• : تعریف: to cause a scar on.

- Strip mining scarred the beautiful countryside.
[ترجمه ترگمان] معدن نوار معدنی مناطق زیبا را خراب کرده است
[ترجمه گوگل] معدن نوار، حومه های زیبا را آلوده می کند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to leave a scar.

- That burn will probably scar.
[ترجمه ۰۹۹۱۲۰۰۱۲۰۸] جای این سوختگی به احتمال میماند
[ترجمه ترگمان] اون سوزش احتمالا جای زخم باشه
[ترجمه گوگل] این سوختگی احتمالا اسکار خواهد شد

(2) تعریف: to become marked with a scar or scars.

- Her skin scarred horribly.
[ترجمه ترگمان] پوستش به طرز وحشتناکی پر از زخم شده بود
[ترجمه گوگل] پوست او وحشتناک است

• mark left on the skin after a wound has healed
mark with a scar, cause a scar; be marked with a scar
a scar is a mark on the skin which is left after a wound has healed.
if your skin is scarred, it is badly marked as a result of a wound.
if an object is scarred, it is damaged and there are ugly marks on it.
a scar is also a permanent effect on someone's mind that results from an unpleasant experience.
if an unpleasant experience scars you, it has a permanent effect on you, and influences the way you think and behave.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] شیار - از دیدگاه دیرین شناسی، رجوع شود به Muscle scar و cicatrix.

مترادف و متضاد

شکاف (اسم)
crack, fracture, break, hiatus, breach, cut, incision, gap, craze, chap, split, flaw, chink, slot, notch, fraction, nick, breakthrough, seam, slit, slash, chasm, chine, suture, crevice, rip, cleft, rake, hair crack, interstice, scar, stoma

جای زخم یا سوختگی (اسم)
scar

اثر گناه (اسم)
scar

اثر زخم داشتن (فعل)
scar

اثر زخم گذاشتن (فعل)
scar

blemish from previous injury or illness


Synonyms: blister, cicatrice, cicatrix, crater, defect, discoloration, disfigurement, flaw, hurt, mark, pockmark, scab, track, wound


Antonyms: perfection


mark, hurt


Synonyms: beat, blemish, brand, cut, damage, deface, disfigure, flaw, injure, maim, mar, pinch, score, scratch, slash, stab, traumatize


Antonyms: perfect, smooth


جملات نمونه

1. scar over
(زخم) خوب شدن (ولی جا باقی گذاشتن)

2. scar tissue
بافت زخمگاه

3. smallpox scar
جای آبله

4. that scar is still tender
جای آن زخم هنوز حساس است.

5. a big scar marred the beauty of her face
جای یک زخم بزرگ،زیبایی صورت او را عیب دار کرده بود.

6. a crucial scar
جای زخم خاجی،جای زخم صلیبی شکل

7. her untimely death has left a scar that nothing will ever remove
داغی که مرگ نابهنگام او باقی گذاشته هرگز زدودنی نیست.

8. that cut has left a big scar on his chin
آن بریدگی جای بزرگی بر چانه اش باقی گذاشته است.

9. The tissues have been destroyed and a scar has formed.
[ترجمه ترگمان]این بافت ها نابود شده اند و جای زخم شکل گرفته است
[ترجمه گوگل]بافت ها نابود شده اند و اسکار تشکیل شده است

10. How did you come by that scar on your forearm?
[ترجمه ترگمان]چطور با اون زخم روی ساعد اومدی؟
[ترجمه گوگل]چطور با آن زخم در ساعد خود آمد؟

11. Time cut scar is called growth.
[ترجمه ترگمان]جای زخم در زمان به نام رشد گفته می شود
[ترجمه گوگل]زمان برش اسکار رشد نامیده می شود

12. The wound healed without leaving a scar.
[ترجمه ترگمان]زخم، بدون اینکه یه جای زخم رو ترک کنه شفا پیدا کرد
[ترجمه گوگل]زخم بدون زخم نابود می شود

13. He had a long, curved scar on his right cheek.
[ترجمه ترگمان]جای زخم بزرگی روی گونه راستش داشت
[ترجمه گوگل]او یک اسکار طولانی و خمیده در چهره راست خود داشت

14. The cut healed up without leaving a scar.
[ترجمه ترگمان]زخم قطع شد بدون اینکه جای زخم رو ترک کنه
[ترجمه گوگل]برش بدون زخم نابود می شود

15. He had a scar on his forehead.
[ترجمه ترگمان]جای زخم روی پیشانیش داشت
[ترجمه گوگل]او در پیشانی اش زخم داشت

16. Will the cut leave a scar?
[ترجمه ترگمان]زخم رو قطع می کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا برش یک اسکار را ترک می کند؟

17. "Just look at this scar, " said Brian proudly, rolling up his trouser leg.
[ترجمه ترگمان]برایان پاچه شلوارش را بالا برد و با غرور گفت: فقط به این زخم نگاه کن
[ترجمه گوگل]بری با افتخار گفت: 'فقط این زخم را نگاه کن، پای خود را ببند

That cut has left a big scar on his chin.

آن بریدگی جای بزرگی بر چانه‌اش باقی گذاشته است.


smallpox scar

جای آبله


Burn scars have deformed her face.

آثار سوختگی صورتش را از شکل انداخته است.


scars on the table from cigarettes

سوختگی‌های روی میز در اثر سیگار


Generations of students had scarred the walls of the school.

نسل‌های متفاوتی از دانش‌آموزان دیوارهای دبستان را پر از خدشه کرده بودند.


Her untimely death has left a scar that nothing will ever remove.

داغی که مرگ نابه‌هنگام او باقی گذاشته هرگز زدودنی نیست.


اصطلاحات

scar over

(زخم) خوب شدن (ولی جا باقی گذاشتن)


scar tissue

بافت زخمگاه


پیشنهاد کاربران

و تلفط آن هم سکار هست ممد جون، نه اِسکار

Scarبه معنی جراحت یا زخم است. تلفظ آن هم⬅️ اِسکار هست. .

اثر زخمی که از قبل مانده یا شایدم تازه است

اکنه

بنام خدا
با سلام، scar جای زخم

اثر زخم کهنه روی پوست

خراش
زخم
آسیب دیدگی
اثر یک اتفاق

دلخوری

جای زخم

لطفا درست ترجمه کنیم و الکی چیزی ننویسیم
scar با scare فرق داره
scar یعنی جای باقیمانده از زخم ( توی نظرات این کلمه این اشتباه رو دیدم که متاسفانه تایید هم شده بود )
scare یعنی ترسیدن . . . مثلا:
some people scared to give a speech in front of a big crown
برخی افراد از اینکه جلو یه جمعیت زیاد حرف بززن میترسن

اثر روحی بد باقی گذاشتن، آسیب روحی رساندن

a permanent mark on your skin where you have been injured

■اسم:
● جای زخم، لکه، علامت روی پوست
● زخم روحی، داغ دل
● پرتگاه، صخره های لبه کوه
● منطقه یا محلی که در گذشته آسیب دیده

■ فعل:
● زخم شدن، علامت زخم روی پوست ماندن
● داغ روی دل گذاشتن، اثر روانی بد گذاشتن
● ظاهر چیزی را خراب کردن



بچه ها علاوه بر جای زخم به معنی ترک پوستی به دلیل چاقی هم میشه


scar ( پزشکی )
واژه مصوب: جوشگاه
تعریف: اثر برجای‏مانده از التیام زخمی که بافت های آسیب‏دیدۀ آن به طور کامل بازسازی نشده و بافت همبند جای آنها را گرفته باشد


کلمات دیگر: