کلمه جو
صفحه اصلی

receptacle


معنی : جا، ظرف، نهنج، حفره درون سلولی گیاه
معانی دیگر : گنجانه، مخزن، درخودگیر، (برق) پریز، حاوی

انگلیسی به فارسی

نهنج، ظرف، جا، حاوی، حفره درون سلولی گیاه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a container for receiving and storing something.
مترادف: container, outlet, terminal, vessel
مشابه: case, depository, holder, hopper, pack, package, repository, reservoir, socket

(2) تعریف: an electric outlet, as on a wall, that allows a plug to make contact with the power supply.

• container, vessel
a receptacle is an object which you use to put or keep things in; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] مخزن، نهنج - راس یک دهگل را گویند که از آن اندام های یک گل رشد می کنند. همچنین، نوک متورم شده جلبکهای قهوه ای خاصی را گویند که درون آن گامت دان ها حمل می شوند. (فولر و تیپو 1954) -

مترادف و متضاد

جا (اسم)
house, accommodation, seat, site, stead, case, lodge, place, room, space, situation, receptacle, location, station, berth, socket, sitting, emplacement, houseroom, seating, vacancy, lieu, locality, quarterage

ظرف (اسم)
adverb, container, dish, vessel, receptacle, utensil, repository, form, vase

نهنج (اسم)
receptacle

حفره درون سلولی گیاه (اسم)
receptacle

container for disposal, storage


Synonyms: bowl, box, holder, hopper, repository, vessel, wastebasket


جملات نمونه

1. In the backyard there was a large receptacle for catching rainwater.
[ترجمه ترگمان]در حیاط پشتی یک مخزن بزرگ برای گرفتن آب باران وجود داشت
[ترجمه گوگل]در حیاط خلوت یک ظرف بزرگ برای گرفتن آب باران وجود دارد

2. The seas have been used as a receptacle for a range of industrial toxins.
[ترجمه ترگمان]دریاها به عنوان پذیرا برای طیف وسیعی از سموم صنعتی مورد استفاده قرار گرفته اند
[ترجمه گوگل]دریاها برای یک محدوده سموم صنعتی استفاده شده است

3. A liquid filters through a strainer, into the receptacle beneath.
[ترجمه ترگمان]یک فیلتر مایع از یک صافی، به درون مخزنی که در زیر آن قرار دارد
[ترجمه گوگل]یک فیلتر مایع از طریق یک سینر، به داخل ظرف در زیر

4. The artist is a receptacle for emotions that come from all over the place: from the sky, from the earth, from a scrap of paper, from a passing shape, from a spider's web. Pablo Picasso
[ترجمه ترگمان]این هنرمند، پذیرای احساساتی است که از سراسر مکان، از آسمان، از زمین، از یک تکه کاغذ، از یک شکل عبور، از یک تار عنکبوت گرفته شده است پابلو پیکاسو
[ترجمه گوگل]هنرمند ظرفیتی برای احساسات است که از همه جا از آسمان، از زمین، از کاغذ قهوه ای، از یک شکل عبور می کند، از یک وب عنکبوت می آید پابلو پیکاسو

5. It was as if she were a receptacle for the last drops of red.
[ترجمه ترگمان]مثل این بود که او ظرف آخرین قطرات سرخ را پذیرا شده باشد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او برای قرمز های آخر قرمز بود

6. A blue sponge of Holy Water in its receptacle just inside the door was frozen solid.
[ترجمه ترگمان]یک اسفنج آبی مقدس در receptacle درست داخل در منجمد شده بود
[ترجمه گوگل]اسفنج آبی آب مقدس در محفظه ی آن فقط در داخل یخ زده بود

7. Also a receptacle for catching rainwater.
[ترجمه ترگمان]همچنین مخزنی برای گرفتن آب باران
[ترجمه گوگل]همچنین یک ظرف برای گرفتن آب باران است

8. The driver is compatible with both pigtailed and receptacle type diodes and diodes of varying pin configurations.
[ترجمه ترگمان]این درایور با دیودها و دیودها و دیودها و دیودهای نوری متغیر با یکدیگر سازگار است
[ترجمه گوگل]راننده با هر دو نوع دیودها و دیودهای نوع دیافراگم و دیودها متفاوت متفاوت است

9. Petiole fragments and young receptacle derived from test-tube cultured flameray gerbera were used as explants, the induction and differentiation culture of buds experiments were conducted.
[ترجمه ترگمان]قطعات petiole و receptacle جوان مشتق شده از flameray gerbera cultured test به عنوان explants، القا و فرهنگ تمایز of مورد استفاده قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]قطعات عصاره جوی و جوجه های جوان مشتق شده از لوله آزمایشی Flameray gerbera به عنوان اسپکتیو مورد استفاده قرار گرفتند، کشت القایی و تمایز جوانه ها انجام شد

10. A wicker receptacle used in ancient Rome for carrying sacred utensils in procession.
[ترجمه ترگمان]مخزن wicker که در روم باستان برای حمل ظروف مقدس در مراسم استفاده می شد
[ترجمه گوگل]ظرف رومیزی در روم باستان برای حمل ظروف مقدس در صفوف استفاده شده است

11. Universal receptacle design make it can be used in most of countries.
[ترجمه ترگمان]طراحی مخزن جهانی آن را می توان در بسیاری از کشورها مورد استفاده قرار داد
[ترجمه گوگل]طراحی ظروف جهانی باعث می شود آن را در اکثر کشورها استفاده شود

12. A cone - shaped ornament or receptacle.
[ترجمه ترگمان]یک مجسمه مخروطی و یا مخزنی که به شکل مخروطی ساخته شده باشد
[ترجمه گوگل]یک تزئین یا مخزن مخروطی شکل

13. Insert the solar sensor into the receptacle on the bottom of the cowl top trim panel and twist the sensor to lock it into place.
[ترجمه ترگمان]سنسور خورشیدی را وارد مخزن در پایین قسمت بالای سر کنید و سنسور را بچرخانید تا آن را در جای خود قفل کنید
[ترجمه گوگل]سنسور خورشیدی را به داخل ظرف در پایین پنل ترمینال بالا قرار دهید و سنسور را برای بستن آن در محل قرار دهید

14. The old Gary Beaner continues to live on as a receptacle for Pale Eagle, but in a more subdued fashion.
[ترجمه ترگمان]گری Beaner پیر به زندگی ادامه می دهد تا پذیرای عقاب کمرنگ شود، اما به شیوه ای more
[ترجمه گوگل]Gary Beaner قدیمی همچنان به عنوان یک ظرف برای Pale Eagle زندگی می کند، اما در یک محرمانه تر

15. Each slung a tin collecting box over his shoulder and an attendant of the Company carried a receptacle for larger discoveries.
[ترجمه ترگمان]هر یک از آن ها جعبه کوچکی را روی شانه اش انداخته بودند و یک مستخدم شرکت مخزنی را برای کشفیات بزرگ حمل می کرد
[ترجمه گوگل]هر یک از جعبه های جمع آوری قلع بر روی شانه اش و یک شرکت متعلق به شرکت، یک ظرف را برای اکتشافات بزرگ تر حمل می کرد

پیشنهاد کاربران

مادگی

ظرف، سطل اشغال

نهنج

بعضی از سطل زباله های استوانه ای، قسمت بالاشون یکم گود هستش ، و معمولا توی پاساژ ها و یا پارکینگ ها ازشون استفاده میشه. اون قسمت بالا که گوده و گاهی هم پر از حفره هستش رو بهش میگن
cigarette receptacle
جای مخصوص سیگار

noun
[count]
1 formal : a container that is used to hold something
She used the box as a receptacle for her◀️ jewelry.
◀️a trash receptacle
— sometimes used figuratively
He became a receptacle for his father's love◀️ and kindness.

2 US : a device into which an electric cord can be plugged in order to provide electricity for a lamp, television, etc.
◀️an electrical receptacle [=outlet]

Always good to see a Thicc that knows her place is only to be a C** receptacle for Real people

این تصویر یک receptacle هست
به معنی پریز یا همون outlet


کلمات دیگر: