کلمه جو
صفحه اصلی

sailor


معنی : ملوان، ملاح، دریا نورد، قایق بادبانی، ناوی
معانی دیگر : مسافر کشتی (به ویژه در مورد دریازدگی)، کشتیبان، سرباز نیروی دریایی

انگلیسی به فارسی

ملوان، ناوی


( sailer ) دریا نورد، ملوان، قایق بادبانی، ملاح، ناوی


ملوان، ملاح، دریا نورد، ناوی، قایق بادبانی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an enlisted man in the navy, whose duty is aboard a ship.

(2) تعریف: one who operates or serves as crew on a boat.
مشابه: mariner

(3) تعریف: a flat-brimmed, flat-crowned straw hat.

• mariner, seaman, seafarer, one who works on a ship
a sailor is a person who works on a ship as a member of its crew.

مترادف و متضاد

ملوان (اسم)
gob, sailor, seaman, seafarer, mariner, sailer, jack tar, leatherneck, sailorman

ملاح (اسم)
sailor, mariner, sailer, jack tar

دریا نورد (اسم)
sailor, seafarer, mariner, sailer, navigator, seagoing, shipper, seagoer

قایق بادبانی (اسم)
sailor, sailer, sailboat

ناوی (اسم)
sailor, sailer, scaphoid

person who travels by sea


Synonyms: able-bodied sailor, bluejacket, boater, cadet, circumnavigator, deck hand, diver, hearty, jack, lascar, marine, mariner, mate, middy, midshipman/woman, navigator, old salt, pilot, pirate, salt, sea dog, seafarer, sea person, shellback, shipmate, swab, swabber, swabbie, tar, tarpaulin, water dog, windjammer, yachter


جملات نمونه

1. a sailor reported land ahead
ملوانی اطلاع داد که خشکی نزدیک است.

2. the sailor could easily shin up a twenty-meter rope
ملوان می توانست به آسانی از یک طناب بیست متری بالا برود.

3. the sailor put his head on the angle of the railing and fell asleep
ملوان سر خود را روی گوشه ی نرده قرار داد و به خواب رفت.

4. the sailor skinned up the rope
ملوان از طناب بالا رفت.

5. the sailor was happy to feel the earth under his feet
ملوان از احساس خشکی در زیر پاهایش خوشحال شد.

6. a freshwater sailor
ملوان آب شیرین

7. a thoroughbred sailor
یک ملوان کار کشته

8. an old sailor who is spending his sad retirement ashore
ملوان پیری که بازنشستگی غم انگیز خود را در خشکی می گذراند

9. to be a sailor is a boring métier
ملوان بودن کار ملال آوری است.

10. she is a good sailor
او در کشتی دریازده نمی شود.

11. they roped the disobedient sailor to the mast
ملوان نافرمان را به دکل کشتی طناب پیچ کردند.

12. he buddied up with the other sailor
با آن ملوان دیگر دوست شد.

13. he left his studies and became a sailor
تحصیلات خود را رها کرد و ملوان شد.

14. the narrator of the book moby dick is a sailor named ishmail
داستان گوی کتاب موبی دیک ملوانی بنام اسماعیل است.

15. In the after years the sailor did not get home often.
[ترجمه ترگمان]ملوان پس از سال ها اغلب به خانه نمی آمد
[ترجمه گوگل]در سالهای بعد ملوان اغلب به خانه نمی آمد

16. I'm no sailor and I couldn't wait to reach dry land.
[ترجمه ترگمان]من ملوان نیستم و نمی توانستم صبر کنم تا به خشکی برسم
[ترجمه گوگل]من هیچ ملوان نیستم و نمی توانم صبر کنم تا به زمین خشکی بروم

17. What's it like being a sailor?
[ترجمه ترگمان]ملوان بودن چه شکلی است؟
[ترجمه گوگل]شبیه یک ملوان است؟

18. The old sailor loves to spin yarns about his life at sea.
[ترجمه ترگمان]ملوان پیر دوست دارد درباره زندگی خود در دریا سخن بگوید
[ترجمه گوگل]ملوان قدیمی دوست دارد که در مورد زندگی اش در دریا به چرخش نخ بزند

19. She was already a keen and experienced sailor, having crewed in both Merlin and Grayling.
[ترجمه ترگمان]او در حال حاضر یک ملوان مشتاق و باتجربه بود که در هر دو (مرلین)و (مرلین)پیشی گرفت
[ترجمه گوگل]او قبلا یک ملوان مشتاق و با تجربه بود که در هر دو مرلین و گریلینگ خدمت کرده بود

20. What shall we do with the drunken sailor?
[ترجمه ترگمان]مگر ما با آن ملاح مست چکار کنیم؟
[ترجمه گوگل]با ملوان مست چه کاری باید انجام دهیم؟

She is a good sailor.

او در کشتی دریازده نمی‌شود.


دانشنامه عمومی

دریانورد، ملوان، ملاح.


پیشنهاد کاربران

قایقران

کسانی که میگن قایق ران اشتباه میگن میشه ملوان


هو
دریانورد، ملوان.

دریانورد

navigator

ملوان


کلمات دیگر: