کلمه جو
صفحه اصلی

raging


معنی : مواج
معانی دیگر : طغیان کننده، سخت، شدید، خشمناک، ژیان، غرنده

انگلیسی به فارسی

طغیان کننده،سخت،شدید،خشمناک،ژیان،غرنده


انگلیسی به انگلیسی

• immense, extreme, huge (e.g. "yesterday i had a raging headache")
raging feelings or desires are very intense and severe.

مترادف و متضاد

مواج (صفت)
stormy, wavy, raging

violent; mad


Synonyms: angry, at boiling point, bent, bent out of shape, beside oneself, blowing a gasket, blowing one’s top, blustering, blustery, boiling mad, boiling over, enraged, fit to be tied, frenzied, fuming, furious, going ape, incensed, infuriated, irate, mad as a hornet, on the warpath, rabid, ranting and raving, raving, raving mad, rough, seeing red, seething, stormy, tempestuous, throwing a fit, turbulent, wild


Antonyms: delighted, giddy, gleeful, happy


جملات نمونه

1. the raging seas
دریای متلاطم

2. the raging wind fell several trees
باد شدید چندین درخت را انداخت.

3. plague was raging in town
طاعون در شهر بیداد می کرد.

4. she is raging over the waste of her small capital
درباره ی از دست رفتن سرمایه ی اندکش سخت بخود می پیچد.

5. the storm is still raging
توفان هنوز دارد کولاک می کند.

6. she was outwardly calm but raging within
او ظاهرا آرام بود ولی خشم در درونش زبانه می کشید.

7. they enlisted in the argument raging between science and theology
آنان در مباحثه ای که با شور و هیجان درباره ی علوم و الهیات جریان داشت شرکت کردند.

8. buildings were still tottering and flames raging
ساختمان ها هنوز متزلزل بودند و شعله ها سر به فلک می کشید.

9. Within minutes the house had become a raging inferno.
[ترجمه ترگمان]در عرض چند دقیقه خانه جهنمی برپا شده بود
[ترجمه گوگل]در عرض چند دقیقه خانه به دنیای خشمگین تبدیل شده است

10. A blizzard was raging but the boy and girl were all bundled up.
[ترجمه ترگمان]باد شدیدی وزید، اما پسر و دختر همگی خود را جمع و جور کردند
[ترجمه گوگل]حشره کشنده خشمگین بود اما پسر و دختر همه همراه بودند

11. If raging inflation returns, then interest rates will shoot up.
[ترجمه ترگمان]اگر تورم در حال افزایش باشد، نرخ بهره بالا خواهد رفت
[ترجمه گوگل]اگر تورم تشدید شود، نرخ بهره بالا خواهد رفت

12. The argument over the new airport is still raging.
[ترجمه ترگمان]بحث بر سر این فرودگاه جدید هنوز ادامه دارد
[ترجمه گوگل]بحث در مورد فرودگاه جدید هنوز هم مشتاق است

13. Maggie woke up with a raging thirst .
[ترجمه ترگمان]مگی با عطش شدیدی بیدار شد
[ترجمه گوگل]مگی با تشنگی خشمگین از خواب بیدار شد

14. Controversy is raging over the route of the new motorway.
[ترجمه ترگمان]مجادله بر سر مسیر بزرگراه جدید در حال وقوع است
[ترجمه گوگل]مخالفت در مسیر مسیر بزرگراه جدید رواج دارد

15. Forest fires were raging out of control.
[ترجمه ترگمان]آتش سوزی جنگل از کنترل خارج شده بود
[ترجمه گوگل]آتش سوزی جنگل از کنترل خارج شد

16. The debate is still raging, both in print and on the radio and television.
[ترجمه ترگمان]بحث هنوز هم در زمینه چاپ و هم در رادیو و تلویزیون ادامه دارد
[ترجمه گوگل]بحث و گفت و گو همچنان در حال چاپ و در رادیو و تلویزیون است

پیشنهاد کاربران

Very strong or violent

دیوانه وار

سخت، شدید
مثال: raging storm

unpredictable
غیر قابل پیش بینی

مقاوم

اگر صفت برای آب یا دریا باشد. خروشان معنی می شود.

( of an illness or fire )
spread very rapidly or uncontrollably
( در مورد بیماری یا آتش )
سریع در حال پخش و غیر قابل کنترل
سریع در حال شیوع و غیر قابل کنترل
سریعاً در حال گسترش و مهار نکردنی
غیر قابل کنترل و سریع در حال شیوع/پخش/گسترش


A raging epidemic

خیلی سخت - مواج - خیلی شدید و پیشرونده
By the time help arrived, the fire had grown to a raging inferno

خشمگین

Angry خشن


کلمات دیگر: