کلمه جو
صفحه اصلی

rapprochement


معنی : نزدیکی، ایجاد روابط حسنه، تمایل بدوستی
معانی دیگر : آشتی، دوباره دوستی، دوستی مجدد

انگلیسی به فارسی

ایجاد روابط حسنه، نزدیکی، تمایل بدوستی


روابط نزدیک، ایجاد روابط حسنه، نزدیکی، تمایل بدوستی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the renewal or establishment of a friendly relationship, esp. between nations; state of reconciliation.

• establishment or restoration of friendly relations, reconciliation
if there is a rapprochement between two countries, groups, or individuals, they start to become friendly again after a period of disagreement; a formal word.

مترادف و متضاد

نزدیکی (اسم)
abutment, proximity, vicinity, adjacency, affinity, rapprochement, approximation, accession, adduction, imminence, verge, contiguity, going-on, imminency, propinquity, vicinage

ایجاد روابط حسنه (اسم)
rapprochement

تمایل به دوستی (اسم)
rapprochement

restoration of harmony


Synonyms: agreement, cordiality, detente, friendliness, friendship, harmonization, harmony, reconcilement, reconciliation, reunion, softening


Antonyms: disagreement, trouble, upset


جملات نمونه

1. the rapprochement between east and west
آشتی میان شرق و غرب

2. I hope for a rapprochement between our two countries.
[ترجمه ترگمان]من به ایجاد روابط حسنه بین دو کشور امیدوار هستم
[ترجمه گوگل]من امیدوارم که روابط دوجانبه بین دو کشور وجود داشته باشد

3. There now seems little chance of rapprochement between the warring factions.
[ترجمه ترگمان]اکنون به نظر می رسد شانس کمی برای ایجاد روابط حسنه بین جناح های متخاصم وجود دارد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر به نظر می رسد احتمال کمی برای روابط میان جناح های متخاصم وجود دارد

4. There are signs of rapprochement between the warring factions.
[ترجمه ترگمان]نشانه هایی از ایجاد روابط حسنه بین جناح های متخاصم وجود دارد
[ترجمه گوگل]نشانه های روابط بین جناح های متخاصم وجود دارد

5. There're signs of rapprochement between George and his son.
[ترجمه ترگمان]در آنجا نشانه هایی از ایجاد روابط حسنه بین جورج و پسرش وجود دارد
[ترجمه گوگل]نشانه هایی از نزدیک شدن جورج و پسرش وجود دارد

6. This policy included a greater rapprochement with the fundamentalist Jamaat-i-Islami.
[ترجمه ترگمان]این سیاست شامل ایجاد روابط حسنه بیشتر با جماعت بنیادگرای اسلامی بود
[ترجمه گوگل]این سیاست شامل روابط نزدیک تر با جماعت اسلامی بود

7. The encouraging rapprochement between Tehran and London that we'd heard so much about the previous year was at an end.
[ترجمه ترگمان]ایجاد روابط حسنه بین تهران و لندن که در مورد سال قبل شنیده بودیم پایان یافت
[ترجمه گوگل]نزدیک شدن روابط دوجانبه بین تهران و لندن که بسیار شنیده بودیم در مورد سال گذشته پایان یافت

8. A slow process of rapprochement therefore began in the autumn of 194
[ترجمه ترگمان]از این رو، روند آرام روابط حسنه در پاییز (۱۹۴)آغاز شد
[ترجمه گوگل]بنابراین روند آهسته سازی روابط در پاییز 194 آغاز شد

9. The way was therefore open for a rapprochement between Childebert and Chilperic, who now adopted the former as his heir.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، این راه برای ایجاد روابط حسنه بین Childebert و chilperic افتتاح شد که اکنون آن را به عنوان جانشین خود برگزیده است
[ترجمه گوگل]راه این بود که برای روابط نزدیک بین Childebert و Chilperic، که در حال حاضر به عنوان اولین وارث خود را به تصویب رسید

10. Would there have been a rapprochement with John Kennedy?
[ترجمه ترگمان]آیا با جان کندی روابط حسنه برقرار شده بود؟
[ترجمه گوگل]آیا با جان کندی روابط نزدیک شده است؟

11. Such developments are paving the way to rapprochement between conventional and complementary medicine.
[ترجمه ترگمان]چنین تحولاتی در حال هموار کردن راه ایجاد روابط حسنه بین پزشکی متعارف و مکمل است
[ترجمه گوگل]چنین پیشرفت هایی راه را برای روابط بین پزشکی متداول و مکمل فراهم می کند

12. The simultaneous process of relaxing autarchy and rapprochement with the western democracies moved very slowly in the first half of the 1950s.
[ترجمه ترگمان]روند همزمان آرامش و ایجاد روابط حسنه با دموکراسی های غربی در نیمه اول دهه ۱۹۵۰ بسیار آهسته حرکت کرد
[ترجمه گوگل]روند همزمان آرام کردن سلطنت و همسویی با دموکراسی های غربی در نیمه اول دهه 1950 بسیار آرام شد

13. If the AlomarHirschbeck rapprochement were to be achieved, it would only be the latest in a growing apology fad.
[ترجمه ترگمان]اگر ایجاد روابط حسنه AlomarHirschbeck به دست آید، تنها آخرین مد روز است که مد روز عذر خواهی قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]اگر آرامش AlomarHirschbeck دستیابی به آن بود، تنها آخرین در یک فریب متواضع رو به رشد است

14. Drummond, also an outsider, started Radio 3's rapprochement with the outside world.
[ترجمه ترگمان]Drummond، همچنین یک غریبه، ایجاد نزدیکی به رادیو را با دنیای بیرون آغاز کرد
[ترجمه گوگل]دروموند، همچنین یک بیگانه، روابط رادیو 3 را با جهان خارج آغاز کرد

15. Michael Ryan has looked for a rapprochement between deconstruction and Marxism.
[ترجمه ترگمان]مایکل رایان به دنبال ایجاد روابط حسنه بین واسازی و مارکسیسم است
[ترجمه گوگل]مایکل رایان به دنبال روابط بین تفکر و مارکسیسم است

the rapprochement between East and West

آشتی میان شرق و غرب



کلمات دیگر: