کلمه جو
صفحه اصلی

sag


معنی : خم شدن، از وسط خم شدن، شکم دادن، اویزان شدن، صعیف شدن
معانی دیگر : گود افتادن، کیس کردن، فرورفتگی پیدا کردن، شل شدن، سست شدن، نشست کردن، تنزل کردن (به ویژه قیمت یا علاقه)، افت کردن، (کشتی) با باد حرکت کردن، شکم دادگی، سستی، فرو نشستن

انگلیسی به فارسی

خم شدن، فرو نشستن، از وسط خم شدن، اویزان شدن،صعیف شدن، شکم دادن


سقوط، خم شدن، از وسط خم شدن، شکم دادن، اویزان شدن، صعیف شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: sags, sagging, sagged
(1) تعریف: to sink, hang, or bend downward in the middle.
مترادف: bend, bow, dip, droop, sink, slump
متضاد: tauten
مشابه: descend, drop, slouch

- The shelf sags because of the heavy books on it.
[ترجمه امیر] قفسه به دلیل حمل کتاب های سنگین کج شده بود.
[ترجمه ترگمان] The به خاطر کتاب های سنگین روی آن
[ترجمه گوگل] این قفسه ها به علت کتاب های سنگین بر روی آن می افتد

(2) تعریف: to hang loosely or unevenly; droop.
مترادف: bag, droop, flag
متضاد: belly
مشابه: dip, flop, hang, slump

- The curtains are sagging.
[ترجمه ترگمان] پرده ها داره فرو میره
[ترجمه گوگل] پرده ها تنگ می شوند

(3) تعریف: to weaken or decline under stress, a load, or the like.
مترادف: droop, flag, wilt
مشابه: decline, decrease, diminish, fail, slump, tire, weaken, weary

- His arms sagged under the heavy load.
[ترجمه ترگمان] بازوانش زیر بار سنگین خم شدند
[ترجمه گوگل] سلاح های او تحت بار سنگین فرو می رود
- Her courage sagged at the thought of the long struggle.
[ترجمه ترگمان] شجاعت او از فکر مبارزه طولانی فرو رفت
[ترجمه گوگل] شجاعت او در فکر مبارزه طولانی فرو می رود
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to sag.
مترادف: bend, droop, hang
متضاد: tauten
مشابه: deflate, dip, swag, weaken
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process, or an instance, of sagging.
مترادف: curvature, droop

(2) تعریف: the degree to which a thing sags.
مترادف: curvature

(3) تعریف: a place where sagging occurs; sagging part of something.

(4) تعریف: a moderate or temporary decrease in price or value.
مترادف: decline, decrease, drop, slump

• droop, sink, decline; depression, drooping part; temporary decline, brief drop
sink, droop, slump; become loose, slacken
when something sags, it hangs down loosely or sinks downwards in the middle.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] شکم دادن - افت - خیز - گودافتادگی - شکم - کاوی - گودی - خمیدگی
[برق و الکترونیک] شکم دادن، خم کردن - aelf-sligned gate technology-فناوری گیت خود تنظیم فرایند فلزی سازی گیت روی پولک، در تولید MESFET های گالیم آرسنید ( GaAs ) پیش از انجام یون نشانی، به این ترتیب از قرار گرفتن صحیح گیت روی ناحیه واکنشی با آلایش یکنواخت اطمینان حاصل می شود . - تسلیم شرایط زیر ولتاژ بودن خط نیروی جریان - متناوب که بیش از 1برروی 60 ثانیه طول بکشد . تسلیم طولانی منجر به سوختن می شود.
[زمین شناسی] شکم دادن-افت، خیز- گودافتادگی- شکم- کاوی- گودی- خمیدگی
[ریاضیات] خمیدگی، نوک بلندی، خمش، تاب برداشتن، شکم برداشتن

مترادف و متضاد

drop, decline


خم شدن (فعل)
decline, bow, lean, bend, be inclined, stoop, sag, recline, leant, buckle, wilt

از وسط خم شدن (فعل)
sag

شکم دادن (فعل)
sag

اویزان شدن (فعل)
sag

صعیف شدن (فعل)
sag

Synonyms: basin, cant, concavity, depression, dip, distortion, downslide, downswing, downtrend, downturn, droop, fall, fall-off, hollow, list, settling, sink, sinkage, sinkhole, sinking, slant, slip, slump, tilt


Antonyms: increase, rise


droop


Synonyms: bag, bend, bow, bulge, cave in, curve, dangle, decline, dip, drop, drop off, fail, fall, fall away, fall off, flag, flap, flop, give way, hang, hang down, languish, lean, settle, sink, slide, slip, slump, swag, wilt


Antonyms: bulge, draw up, tighten


جملات نمونه

1. sag to leeward
در مسیر باد حرکت کردن

2. the sudden sag in prices
افت ناگهانی قیمت ها

3. there is too much sag in this bed
شکم دادگی این تختخواب زیاد است.

4. The shirt's cuffs won't sag and lose their shape after washing.
[ترجمه ali] سر آستین های پیراهن پس از شستن شل و وارفته نمی شوند.
[ترجمه ترگمان]سر آستین های پیراهنش فرو نمی افتد و شکل خود را بعد از شستن هم از دست می دهند
[ترجمه گوگل]دستبند پیراهن پس از شستشو شکل خود را از دست نخواهید داد

5. The tent began to sag as the canvas became wet.
[ترجمه ترگمان]وقتی بوم خیس شد، چادر در حال فرو رفتن شد
[ترجمه گوگل]چادر به عنوان بوم خیس شد

6. The shelf was beginning to sag beneath the weight of the books upon it.
[ترجمه ali] قفسه زیر بار کتابها شکم کرد.
[ترجمه ترگمان]قفسه در زیر وزن کتاب ها شروع به فرو رفتن کرد
[ترجمه گوگل]قفسه شروع به فرو رفتن در زیر وزن کتاب بر آن شد

7. The tent began to sag under the weight of the rain.
[ترجمه ترگمان]چادر شروع به فرو رفتن زیر وزن باران کرد
[ترجمه گوگل]چادر زیر بار باران افتاد

8. Your skin starts to sag as you get older.
[ترجمه ترگمان]وقتی بزرگ تر شدی پوستت کنده میشه
[ترجمه گوگل]پوست شما شروع به سفت شدن می کند

9. He is heavily built, but beginning to sag.
[ترجمه ترگمان]او به شدت ساخته شده است، اما شروع به شل شدن می کند
[ترجمه گوگل]او به شدت ساخته شده است، اما شروع به سقوط است

10. In the early seventies, Sag Harbor was still a peaceful village.
[ترجمه ترگمان]در اوایل دهه هفتاد، Sag Harbor هنوز یک روستای صلح آمیز بود
[ترجمه گوگل]در اوایل دهه هفتاد، سگ هاربر هنوز یک روستای مسالمت آمیز بود

11. I don't think a lady would sag.
[ترجمه ترگمان]من فکر نمی کنم که یک خانم از بین برود
[ترجمه گوگل]من فکر نمی کنم یک خانم سقوط کند

12. We need to do something about the sag.
[ترجمه ترگمان]باید یه کاری در مورد the انجام بدیم
[ترجمه گوگل]ما باید در مورد سقوط انجام دهیم

13. His whole body seemed to sag with relief.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که تمام بدنش احساس آرامش می کند
[ترجمه گوگل]تمام بدنش به تدریج تسکین پیدا کرد

14. We felt the whole room sag and sway.
[ترجمه ترگمان]ما احساس کردیم که تمام اتاق به هم ریخته و آویزان است
[ترجمه گوگل]ما احساس کردیم که اتاق تمام می شود

15. The scarves sag, the whistles wheeze, one last outsize banana droops.
[ترجمه ترگمان]The sag، the خس خس کنان، آخرین موز banana موز را به صدا در می آورد
[ترجمه گوگل]روسری ساقدوش، صدای سوت زدن، یکی از بزرگترین موز فراز و نشیب های گذشته است

The ceiling is sagging.

سقف شکم داده است.


A thin wooden shelf sags easily.

طاقچه‌ی چوبی نازک زود شکم می‌دهد.


As a result of the rain, one side of the curtain has sagged.

یک طرف پرده در اثر باران کیس کرده است.


sagging

فروهشته


When he saw the tiger, his knees sagged.

وقتی پلنگ را دید زانوهایش سست شد.


When we get old, our skin sags.

وقتی پیر می‌شویم، پوست بدن ما شل می‌شود.


One of the pillars of the bridge has sagged.

یکی از پایه‌های پل نشست کرده است.


sagging spirits

روحیه‌ی درحال نزول


The price of petroleum has sagged in world markets.

بهای نفت در بازارهای جهانی افت کرده است.


sag to leeward

در مسیر باد حرکت کردن


There is too much sag in this bed.

شکم دادگی این تختخواب زیاد است.


the sudden sag in prices

افت ناگهانی قیمت‌ها


پیشنهاد کاربران

نامیزان

1. صحیح و سالم
2. سمت راست

فلش یا همان شکم ایجاد شده بین دو دکل

پایین آمدن، کاهش یافتن

شُلاویزیدَن. شلاویز شدن.

بصورت معمول خیز ب سمت پایین

کمبود


کلمات دیگر: