فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hails, hailing, hailed
• (1) تعریف: to salute or greet.
• مترادف: greet, salute
• مشابه: meet, receive, toast, welcome
- The crowd hailed their heroes as they passed by in the parade.
[ترجمه بوف] جمعیت به قهرمانانشان در حال عبور از آنها در رژه ادای احترام کردند.
[ترجمه ترگمان] هنگامی که در رژه می رفتند، مردم از قهرمانان خود استقبال کردند
[ترجمه گوگل] این جمعیت به عنوان قهرمانان خود را در رژه به تصویب رساند
• (2) تعریف: to call out or wave to in order to summon or attract the attention of.
• مترادف: flag down, halloo
• مشابه: call, signal, wave
- His mother waited by the building while he hailed a taxi in the street.
[ترجمه بوف] مادرش در حالی که او یک تاکسی را در خیابان صدا میزد، کنار ساختمان منتظر بود.
[ترجمه ترگمان] مادرش در حالی که تاکسی را در خیابان صدا می زد، در کنار ساختمان منتظر ماند
[ترجمه گوگل] مادرش در حالی که یک تاکسی را در خیابان می خواند، منتظر ساختمان بود
• (3) تعریف: to give enthusiastic approval or acclaim to.
• مترادف: acclaim
• متضاد: deplore
• مشابه: acknowledge, applaud, approve, cheer, commend, extol, honor, laud, praise, toast
- The people hailed their new leader.
[ترجمه ترگمان] مردم رهبر جدید آن ها را مورد ستایش قرار دادند
[ترجمه گوگل] مردم رهبر جدید خود را ستایش کردند
- He was hailed as the most brilliant scientist of his time.
[ترجمه بوف] او به عنوان درخشان ترین دانشمند زمان خود مورد ستایش قرار گرفت.
[ترجمه بهنام] از او به عنوان برجسته ترین دانشمند زما ن خودش تجلیل شد.
[ترجمه ترگمان] او به عنوان the دانشمند زمان خود مورد ستایش قرار گرفت
[ترجمه گوگل] او به عنوان علم درخشان ترین زمان خود مورد ستایش قرار گرفت
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: hail from
• : تعریف: to call out, as a greeting, signal, or means of identification, esp. to a passing ship.
• مترادف: halloo, holler
• مشابه: call, cry out, shout, signal
اسم ( noun )
عبارات: within hail
• (1) تعریف: a cry or shout to greet or attract the attention of someone.
• مترادف: call, cry, halloo, holler, shout
• مشابه: greeting, salutation, salute, scream, yell
- He ignored the hails of the adoring crowd as he rode by.
[ترجمه A.A] همینطور که به راه خود ادامه میدادبه ابراز احساسات جمعیت اعتنا نکرد
[ترجمه ترگمان] همچنان که می راند جمعیت the را نادیده می گرفت
[ترجمه گوگل] او در حالی که رانده شده بود، از عاشقان غافلگیر شد
• (2) تعریف: the act of hailing.
• مشابه: call, cry, shout
حرف ندا ( interjection )
• : تعریف: used to express an acclamation or greeting.
• مترادف: halloo
• مشابه: hello, hey, hurrah
- Hail! The victorious army approaches!
[ترجمه ترگمان] درود! ارتش پیروز، نزدیک می شود!
[ترجمه گوگل] تگرگ! ارتش پیروزی نزدیک می شود!
اسم ( noun )
• (1) تعریف: pellets of frozen rain or a storm of such pellets.
• مترادف: hailstones, hailstorm
• مشابه: graupel, precipitation, sleet
• (2) تعریف: something that comes forcefully or in large numbers.
• مترادف: avalanche, barrage, bombardment, deluge, flood, inundation, storm
• مشابه: broadside, flurry, overflow, shower, spate
- a hail of angry questions
[ترجمه ترگمان] رگباری از سئوالات خشم آلود به گوش می رسید
[ترجمه گوگل] ترس از سوالات عصبانی
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: hails, hailing, hailed
• (1) تعریف: to fall or pour down in icy pellets.
• مشابه: precipitate, storm
- It may hail tomorrow if it doesn't rain.
[ترجمه ترگمان] فردا باران می بارد، اگر باران نیاید
[ترجمه گوگل] اگر فردا باران نزند، ممکن است فردا بر آن غلبه کند
• (2) تعریف: to fall down or strike like hail.
• مترادف: pelt, rain
• مشابه: batter, beat, fall
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to shower or drop down on like a hailstorm.
• مترادف: pelt, pepper, rain, shower
• مشابه: batter, bombard, buffet, drop, pour
- They hailed gunfire at us until dusk.
[ترجمه ترگمان] آن ها شلیک گلوله را تا غروب به سمت ما نشانه گرفتند
[ترجمه گوگل] آنها به ما حمله کردند تا غروب