فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: yields, yielding, yielded
• (1) تعریف: to give forth or produce (a product, result, or quantity).
• مترادف: give, produce
• مشابه: bear, beget, breed, cause, disgorge, earn, engender, fetch, generate, net, pay, return
- The business yielded huge profits that year.
[ترجمه 'گنج جو] تو اون سال کسب و کار سود هنگفتی داشت.
[ترجمه امیر محمد] امسال کاسبی سود بسیاری داشت .
[ترجمه ترگمان] این کسب وکار سود عظیمی را در آن سال به دست آورد
[ترجمه گوگل] کسب و کار سود سالیانه را به دست آورد
- This bread recipe yields two loaves.
[ترجمه ترگمان] این دستور پخت نان دو قرص نان به دست می دهد
[ترجمه گوگل] این دستور العمل نان دارای دو لوب است
• (2) تعریف: to give up; surrender; relinquish.
• مترادف: relinquish, surrender
• متضاد: defy, resist, retain, withhold
• مشابه: abandon, cede, concede, grant, hand over, release, resign, submit
- He yielded his wallet to the criminal.
[ترجمه ترگمان] او کیف پولش را در اختیار مجرم قرار داد
[ترجمه گوگل] او کیف پول خود را به جنایتکار آورد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to be productive; furnish results.
• مترادف: bear, produce
• مشابه: deliver, earn, fructify, provide
- There is no doubt that our efforts will yield well.
[ترجمه محمود] شکی نیست که تلاشهای ما بخوبی به ثمر خواهد نشست
[ترجمه ترگمان] شکی نیست که تلاش های ما به خوبی انجام خواهد شد
[ترجمه گوگل] شکی نیست که تلاش های ما به خوبی انجام خواهد شد
• (2) تعریف: to surrender, esp. to a pressure, force, or emotion.
• مترادف: bow, capitulate, give way, succumb, surrender
• متضاد: hold out, withstand
• مشابه: accede, acquiesce, bend, buckle, cave in, comply, concede, defer, fold, give, soften, submit, truckle
- In the end, he yielded to the temptation to place a bet.
[ترجمه ترگمان] در آخر تسلیم وسوسه شد تا شرط بندی کند
[ترجمه گوگل] در نهایت، او وسوسه به جای شرط گذاشت
• (3) تعریف: to give way; to move or be moved as a response to persuasion or force.
• مشابه: accede, become, give way
- He begged her to reconsider, but she would not yield.
[ترجمه ترگمان] از او خواهش کرد که تجدید نظر کند، اما تسلیم نمی شد
[ترجمه گوگل] او از او خواسته بود که او را بازبینی کند، اما او عملکرد نداشت
- After much ramming, the locked door yielded.
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه خیلی بهش حمله کردیم، در بسته شد
[ترجمه گوگل] بعد از ریمینگ، درب قفل شده به دست آمد
• (4) تعریف: when driving, to stop and wait while allowing other vehicles to go ahead of oneself.
- At this intersection, you must yield to traffic coming around the curve.
[ترجمه ترگمان] در این تقاطع، شما باید بازده ترافیک در اطراف منحنی را به دست آورید
[ترجمه گوگل] در این تقاطع، باید به ترافیک در اطراف منحنی حرکت کنید
اسم ( noun )
مشتقات: yieldable (adj.), yielder (n.)
• (1) تعریف: the act of producing or yielding.
• مترادف: output, production
• (2) تعریف: a thing or amount produced or yielded.
• مترادف: production
• مشابه: crop, fruit, gain, harvest, interest, net, output, proceeds, produce, product, profit, receipts, return, revenue
- Our garden promises an excellent yield of tomatoes and beans this year.
[ترجمه ترگمان] باغ ما محصول بسیار خوبی از گوجه و لوبیا امسال می دهد
[ترجمه گوگل] باغ ما وعده داده است عملکرد عالی از گوجه فرنگی و لوبیا در سال جاری