1. fall on your knees and supplicate the god of your fathers
به زانو در بیا و از خدای نیاکانت طلب کن.
2. fall (come) apart
فروریختن،به هم خوردن
3. fall (or get) into the habit (of)
خوگرفتن (به)،به عادتی دچار شدن
4. fall (or get) out of the habit (of)
عادتی را ترک کردن
5. fall all over oneself
(عامیانه) دستپاچه شدن،(از شدت اشتیاق و هیجان) با دستپاچگی عمل کردن
6. fall among
اتفاقا برخوردن به،پیوستن به
7. fall away
1- ترک (دوستی یا حمایت و غیره) کردن 2- آب رفتن،کوچک شدن،نحیف شدن،تحلیل رفتن
8. fall back
عقب نشینی کردن،پس کشیدن
9. fall back on (or upon)
1- دوباره پناه بردن،ملتمس شدن به 2- عقب نشینی کردن به
10. fall behind
1- عقب افتادن (در مسابقه یا پیشرفت یا مطالعه و غیره) 2- (اجاره و قرض و غیره) نکول کردن
11. fall between (or through) the cracks
(عامیانه) جور در نیامدن (با برنامه یا طرح یا تشکیلات)،ملعبه شدن،قربانی (دستگاه یا وضع و غیره) شدن
12. fall down
افتادن
13. fall down on
(امریکا ـ خودمانی) ناموفق بودن (در شغل و غیره)،شکست خوردن
14. fall flat
1- تخت افتادن،روی زمین پهن شدن 2- ناموفق شدن،بجایی نرسیدن
15. fall for
(عامیانه) 1- خاطرخواه شدن،شیفته شدن 2- گول (کسی یا چیزی را) خوردن،اغوا شدن
16. fall foul (or afoul) of
1- تصادم کردن به،خوردن به،گیر کردن در،گرفتار شدن در 2- درگیر شدن با،دست به گریبان شدن با
17. fall from grace
معصیت کردن،گناه کردن،از لطف خدا محروم شدن
18. fall in
1- فروریختن،(طاق و غیره) پایین آمدن 2- توافق کردن 3- (مشق نظامی) به خط شدن،صف بستن
19. fall in love
عاشق شدن
20. fall in with
1- (اتفاقا) ملاقات کردن،برخوردن به 2- ملحق شدن به 3- هم عقیده شدن با،توافق کردن
21. fall into abeyance
به حالت تعلیق درآوردن
22. fall into decay
دستخوش تباهی شدن،به زوال گرویدن
23. fall into desuetude
مورد کاربرد نبودن،منسوخ شدن
24. fall into disfavor
از محبوبیت افتادن،از چشم افتادن،خوار شدن
25. fall into disrepute
دچار بدنامی و رسوایی شدن،بی اعتبار شدن
26. fall off
1- کوچکتر شدن،سبک تر شدن 2- بدتر شدن،ضعیف تر شدن،ملحق شدن به 3- کنده شدن،(مو) ریختن،(دندان و غیره) افتادن
27. fall on (or upon)
1- حمله کردن،تاختن بر 2- وظیفه ی کسی بودن
28. fall on deaf ears
مورد توجه قرار نگرفتن،اثر نداشتن
29. fall on one's feet
(جلوی کسی به نشان تضرع یا احترام) به خاک افتادن
30. fall out
1- دعوا کردن،مشاجره کردن 2- رویدادن،ناشی شدن 3- (مشق نظامی) از خط خارج شدن،از صف بیرون رفتن
31. fall out of love (with)
عشق خود را از دست دادن (نسبت به کسی)
32. fall over (or down)
فروافتادن،(ناگهان) افتادن،نقش برزمین شدن
33. fall prey to something
طعمه ی چیزی شدن،دچار چیزی شدن
34. fall short
1- فاقد بودن،کاستی داشتن،کم داشتن 2- (با: of) طبق دلخواه نبودن،به حد نصاب نرسیدن
35. fall sick
بیمار شدن،مریض شدن
36. fall through
با شکست مواجه شدن،به جایی نرسیدن،بهم خوردن
37. fall to
(خوردن یا حمله و غیره) شروع کردن،آغاز کردن
38. fall to one's knees
به زانو درآمدن،زانو زدن
39. fall to somebody's lot (to do something)
مسئول انجام (کاری) شدن،وظیفه ی کسی شدن
40. fall under
1- تحت تاثیر (چیزی یا کسی) قرار گرفتن 2- تحت عنوان چیزی ذکر شدن
41. a fall of leaves
توده ای از برگ های افتاده
42. a fall of timber
چوب ها (الوار) بریده شده
43. a fall outfit
یک دست لباس پاییزه
44. apples fall from the tree
سیب ها از درخت می افتند.
45. his fall from the roof
افتادن او از بام
46. the fall jolted every bone in my body
آن افتادن همه ی استخوان های بدنم را جابه جا کرد.
47. the fall of berlin
سقوط برلین
48. the fall of the berlin wall symbolized the end of the cold war
فروریزی دیوار برلن نماد پایان جنگ سرد بود.
49. the fall session begins in september
دوره ی پاییزی از اول سپتامبر آغاز می شود.
50. to fall asleep
خواب رفتن
51. to fall behind in one's dues
در پرداخت دیون خود تاخیر کردن
52. to fall in love
عاشق شدن
53. to fall into a rut
به برنامه ی هر روزی و یکنواخت عادت کردن
54. to fall into a trap
در دام افتادن
55. to fall into disrepair
دستخوش خرابی (به خاطر عدم تعمیر) شدن
56. anode fall
افت فشار آند
57. the fall of the cards
(در بازی های با ورق) دست،ورق هایی که از روی بخت به هر نفر می دهند
58. a six-inch fall of snow
ریزش برف به ارتفاع شش اینچ
59. i love fall weather
من هوای پاییزی را بسیار دوست دارم.
60. in the fall the number of tourists starts to tail off
در پاییز تعداد توریست ها کم می شود.
61. the sudden fall in the value of the dollar
کاهش ناگهانی ارزش دلار
62. these students fall into several groups
این شاگردان به چند گروه تقسیم می شوند.
63. if rain doesn't fall in the mountains . . .
اگر باران به کوهستان نبارد . . .
64. she divined the fall of the city
او سقوط شهر را پیش گویی کرد.
65. she had a fall and broke her leg
افتاد و پایش شکست.
66. the decline and fall of the roman empire
زوال و سقوط امپراطوری روم
67. the decline and fall of the roman empire
انحطاط و انقراض امپراطوری روم
68. the rent will fall due every two weeks
موعد پرداخت کرایه هر دو هفته یک بار است.
69. the rise and fall of an empire
پیدایش و اضمحلال یک امپراطوری
70. come within (or fall outside) somebody's jurisdiction
داخل (یا خارج از) حوزه ی اختیارات کسی بودن