1. How so mediocre a player earned so much money baffled me.
اینکه چگونه یک بازیکن معمولی اینطور پولدار شد، مرا متحیر ساخت
2. The topic of relativity is a baffling one.
موضوع نظریه نسبیت، موضوعی گیج کننده است
3. Sherlock Holmes would undoubtedly have been baffled by the way the crime was committed.
شرلوک هولمز مسلماً از نحوه رخ دادن جنایت گیج شده بود
4. The police were baffled, and Sherlock Holmes was called in to investigate.
[ترجمه ترگمان]پلیس گیج شده بود و شرلوک هولمز برای تحقیق فراخوانده شد
[ترجمه گوگل]پلیس با کمال تعجب و شرلوک هولمز برای تحقیق دعوت شد
5. Officials say they're baffled about the cause of the gas explosion.
[ترجمه ترگمان]مقامات می گویند که آن ها در مورد علت انفجار گاز سردرگم شده اند
[ترجمه گوگل]مقامات می گویند که آنها در مورد علت انفجار گاز از بین رفته اند
6. One of the exam questions baffled me completely.
[ترجمه ترگمان]یکی از سوالات آزمون من را به طور کامل گیج کرد
[ترجمه گوگل]یکی از سوالات امتحان من را کاملا از بین برد
7. She was completely baffled by his strange behaviour.
[ترجمه ترگمان]رفتار عجیبش کام لا گیج شده بود
[ترجمه گوگل]او با رفتار عجیبش کاملا متعجب شد
8. I'm baffled as to why she hasn't called.
[ترجمه ترگمان]گیج شده ام که چرا زنگ نزده است
[ترجمه گوگل]من به خاطر اینکه چرا نام او را ندیده اید ناراحت شده ام
9. Police are baffled by the murder.
[ترجمه ترگمان]پلیس از این قتل گیج شده است
[ترجمه گوگل]پلیس با قتل ناامید شده است
10. The examination question baffled me completely and I couldn't answer it.
[ترجمه پرستو واصلی] سوالات امتحان کاملا مرا گیج کرد و نتوانستم جواب بدهم
[ترجمه ترگمان]سوال examination کاملا مرا گیج کرده بود و نمی توانستم به آن پاسخ دهم
[ترجمه گوگل]سؤال آزمایشی من را به طور کامل منحرف کرد و من نمیتوانستم به آن پاسخ دهم
11. The storms have baffled meteorologists in the United States.
[ترجمه ترگمان]طوفان ها هواشناسی را در ایالات متحده سردرگم کرده اند
[ترجمه گوگل]طوفان هواشناسان در ایالات متحده را مبهوت کرده است
12. The swindler tried to baffle him out of his money, but in vain.
[ترجمه ترگمان]The سعی کرد او را از پول خرد کند، اما بی فایده بود
[ترجمه گوگل]کلاهبردار سعی کرد او را از پولش سوء استفاده کند، اما بیهوده
13. I'm baffled why she hasn't called.
[ترجمه ترگمان]گیج شده ام که چرا زنگ نزده است
[ترجمه گوگل]من دلم برایش تنگ شده است چرا که او ندانسته است
14. The doctors are completely baffled by her illness.
[ترجمه ترگمان]دکترها از بیماری او کاملا گیج شده بودند
[ترجمه گوگل]پزشکان به طور کامل از بیماری او ناراحت هستند
15. She baffled all our attempts to find her.
[ترجمه ترگمان]او تمام تلاش ما برای پیدا کردن او را به هم زده بود
[ترجمه گوگل]او تمام تلاش های ما را برای پیدا کردن او سوق داد
16. For years this anomalous behaviour has baffled scientists.
[ترجمه ترگمان]برای سال ها این رفتار غیر عادی دانشمندان را گیج کرده است
[ترجمه گوگل]برای سالها این رفتار غیرمعمول دانشمندان را ناراحت کرده است
17. Her disappearance has baffled police.
[ترجمه ترگمان]ناپدید شدن اون پلیس رو سردرگم کرده
[ترجمه گوگل]ناپدید شدنش باعث ناراحتی پلیس شده است