کلمه جو
صفحه اصلی

tap


معنی : شیر آب، شیر، ضربت اهسته، شیر آب زدن به، ضربات اهسته وپیوسته زدن، سوراخ چیزیرا بند اوردن، از شیر اب جاری کردن
معانی دیگر : (به طور سریع و ملایم) زدن، نواختن، ضربه زدن، آهسته زدن، تق تق زدن، (با ضربه های تند و سبک) انجام دادن، (مثلا برای عضویت در باشگاه) برگزیدن، پذیرفتن، ضربه ی سبک و تند، کم تکان، ریزتکان، تکانچه، تلنگر، (کفش) پاشنه یا تخت نوزدن، پینه دوزی کردن، پاشنه ی تازه، تخت تازه، گلمیخ پاشنه ی کفش، رقص ((تپ)) (tap dance) کردن، با صدای تپ تپ یاتلپ تلپ حرکت کردن، (برای بستن سوراخ بشکه یا در بطری و غیره) توپی، گوه، سوراخگیر، دستگاه قلاویز کردن مهره و داخل لوله، قلاویزگیر، قلاویز کردن، (به ویژه از حفره یا غده یا اندام) در آوردن مایع، بیرون کشی، در کشی، کشیدن، شیر زدن (به لوله یا بشکه و غیره)، (با توپی و غیره) بستن، (برای گرفتن شیره ی درخت) تنه ی درخت را سوراخ کردن، شیره گرفتن، بهره گیری کردن، بهره برداری کردن، (لوله ی آب و گاز و غیره یا سیم برق و غیره را) به لوله یا سیم اصلی وصل کردن، (با وصل کردن به سیم تلفن دیگران) مخفیانه به مکالمات تلفنی گوش دادن، نیوشه کردن، نیوشیدن، (وسیله ی بستن لوله یا بند آوردن جریان آب) توپی، تاپ، بند آور، (مشروب و غیره) بشکه ای، در آورده از سوراخ بشکه، مخفف: taproom، گوش دادن مخفیانه به مکالمات تلفنی (رجوع شود به: wiretap)، (سوراخ بطری یا بشکه و غیره) گشودن، باز کردن، توپی را برداشتن، (عامیانه) پول قرض کردن، (از کسی) پول در کشیدن، شیر اب، شیراب زدن به، بهره برداری کردن از، سورا  چیزیرا بند اوردن

انگلیسی به فارسی

شیر آب، ضربت آهسته، ضربات آهسته و پیوسته زدن، شیر آب زدن به، از شیر آب جاری کردن، بهره برداری کردن از، سوراخ چیزی را بند آوردن


ضربه زدن، شیر، شیر آب، ضربت اهسته، شیر آب زدن به، ضربات اهسته وپیوسته زدن، سوراخ چیزیرا بند اوردن، از شیر اب جاری کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: taps, tapping, tapped
(1) تعریف: to strike or cause to strike lightly, and often several times.
مترادف: pat, patter
مشابه: drum, hammer, hit, knock, peck, rap, strike

- She tapped the desk with her pencil.
[ترجمه *_*] او با مدادش به میز ضربه زد.
[ترجمه ترگمان] با مداد به میز ضربه زد
[ترجمه گوگل] او میز را با مدادش پاک کرد
- I tapped him on the arm to wake him up.
[ترجمه *_*] به آرنجش ضربه زدمتا او را بیدار کنم
[ترجمه ترگمان] به بازویش ضربه زدم تا بیدارش کنم
[ترجمه گوگل] او را در آغوش گرفتم تا او را بیدار کنم

(2) تعریف: to put into or remove from a position, attachment, or the like by tapping.
مترادف: beat, hit, knock
مشابه: drive, pat, strike

- The shoemaker tapped a cleat on the shoe.
[ترجمه ترگمان] کفاش کفش به پا کوفت
[ترجمه گوگل] کفش گربه یک ضربه محکم و ناگهانی بر روی کفش ضربه زد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to strike a surface lightly once or several times.
مترادف: drum, patter, peck
مشابه: hammer, knock, pat, rap, strike

- She tapped on the door before entering.
[ترجمه ترگمان] قبل از ورود به در ضربه ای به در زد
[ترجمه گوگل] او قبل از ورود وارد درب شد
اسم ( noun )
مشتقات: tapper (n.)
(1) تعریف: one or more light blows or raps.
مترادف: pat, peck, rap
مشابه: beat, blow, chuck, hit, knock, rat-a-tat, strike, stroke

- He gave the dog a little tap on the head.
[ترجمه ترگمان] به سگ شیر داد
[ترجمه گوگل] او به سگ کمی شیر بر روی سر داد

(2) تعریف: the noise made by such a rap.
مترادف: patter, rap
مشابه: drumbeat, knock, rat-a-tat, stroke

- I heard a tap on the door.
[ترجمه ترگمان] صدای ضربه زدن به در را شنیدم
[ترجمه گوگل] من یک شیر آب در شیرین شنیده ام

(3) تعریف: a thin layer of leather or other material added to the heel or sole of a worn shoe.
مترادف: resole
مشابه: cleat, sole

(4) تعریف: a metal cleat fastened to the toe or heel of a shoe to protect against wear, or to enable a tap dancer to make sharp clicking noises.
مشابه: cleat
اسم ( noun )
عبارات: on tap
(1) تعریف: a device to control the flow of liquid or gas from a pipe or container, or a plug to prevent such a flow; spigot; faucet.
مترادف: bung, cock, faucet, petcock, plug, spigot, spile, stopcock, stopper, valve
مشابه: cork, peg

- Water flows through when the tap is open.
[ترجمه ترگمان] وقتی که شیر باز می شود، آب جاری می شود
[ترجمه گوگل] آب از زمانی که شیر باز است جریان دارد

(2) تعریف: an act or instance of, or a device for, wiretapping.
مترادف: bug, wire, wiretap, wiretapping, wiring

- The investigators placed a tap on the suspect's telephone.
[ترجمه ترگمان] بازرسان یک ضربه به تلفن مظنون وارد کردند
[ترجمه گوگل] محققان یک ضربه روی تلفن مظنون گذاشتند

(3) تعریف: the surgical drawing of bodily fluid, as from the spine.
مترادف: aspirating, bloodletting, phlebotomy
مشابه: cupping, draining, leeching

- a spinal tap
[ترجمه ترگمان] یه تزریق نخاعی
[ترجمه گوگل] یک ضربه نخاعی

(4) تعریف: a tool for cutting a screw thread inside a cylindrical opening.
مشابه: bore
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: taps, tapping, tapped
مشتقات: tapper (n.)
(1) تعریف: to put a spigot or hole in (a container) in order to draw off liquid or gas.
مشابه: open, uncork, unplug

- The surgeon tapped the patient's chest with a hollow needle in order to remove the fluid.
[ترجمه ترگمان] جراح با سوزنی گودی به سینه بیمار ضربه زد تا مایع را از بدنش خارج کند
[ترجمه گوگل] جراح سینه بیمار را با یک سوزن توخالی به منظور حذف مایع از بین برد

(2) تعریف: to draw off (liquid, gas, electricity, or the like), or draw off from (a main pipe, wire, or the like).
مترادف: bleed, drain, draw
مشابه: aspirate, extract, pipette, sap, siphon

- We tapped sap from the tree.
[ترجمه ترگمان] ما از درخت شیره خوردیم
[ترجمه گوگل] ما از درخت شیرین می شنودیم
- We tapped the tree.
[ترجمه ترگمان] به درخت ضربه زدیم
[ترجمه گوگل] ما درخت را می شنویم

(3) تعریف: to draw upon (some resource or a supply of funds).
مترادف: draw on
مشابه: employ, exploit, milk, mine, utilize

- She tapped her savings to buy an expensive gift.
[ترجمه ترگمان] اون به پس انداز اون ضربه زد تا یه هدیه گرون بخره
[ترجمه گوگل] او پس انداز خود را برای خرید هدایای گرانبهای از دست داد

(4) تعریف: to connect wires secretly to (a telephone line) for the purpose of eavesdropping; wiretap.
مترادف: wire, wiretap

- His phone line was tapped by the police.
[ترجمه ترگمان] خط تلفنش توسط پلیس تماس گرفته شده بو
[ترجمه گوگل] خط تلفن او توسط پلیس پخش شد

(5) تعریف: to cut screw threads in (an object or opening).
مشابه: bore

• light blow, gentle knock, rap; faucet, device which regulates the flow of a liquid through a pipe; stopper, plug; removal of bodily fluid (medicine); connection in an electrical circuit; wiretap; tool which cuts an internal screw thread
strike gently, rap lightly; furnish with a tap; pierce in order to release a fluid; wiretap; cut screw threads into an object
a tap is a device that you turn in order to control the flow of a liquid or gas from a pipe or container.
if you tap something or tap on it, you hit it lightly with your fingers or with something else such as a hammer. verb here but can also be used as a count noun. e.g. i heard a soft tap at the front door.
if a phone is tapped, a device is secretly connected to it so that one person can listen to another person's calls without them knowing.
if you tap a resource or a situation, you make use of it by getting from it something that you need or want.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] شیر
[برق و الکترونیک] سر و سط، انشعاب اتصالی که در نقطه ای بجز دو انتهای مقاومت یا پیچک بر قرار می شود . - انشعاب، میان سر

مترادف و متضاد

faucet


شیر آب (اسم)
spout, stopcock, faucet, tap, spigot

شیر (اسم)
valve, plug, lion, faucet, tap, milk

ضربت اهسته (اسم)
tip, tap

شیر آب زدن به (فعل)
tap

ضربات اهسته وپیوسته زدن (فعل)
tap

سوراخ چیزیرا بند اوردن (فعل)
tap

از شیر اب جاری کردن (فعل)
tap

Synonyms: bibcock, cock, egress, hydrant, nozzle, petcock, spigot, spout, stopcock, valve


hit lightly


Synonyms: beat, bob, dab, drum, knock, palpate, pat, percuss, rap, strike, tag, thud, thump, tip, touch


pierce to drain


Synonyms: bleed, bore, broach, draft, drain, draw, draw forth, draw off, draw out, drill, empty, lance, milk, mine, open, penetrate, perforate, pump, riddle, siphon, spear, spike, stab, unplug, unstopper, use, utilize


جملات نمونه

1. to tap a bolt
مهره را حدیده کردن

2. to tap a cask
سوراخ بشکه را گرفتن

3. to tap a message with the fingers
بازدن انگشتان پیام فرستادن

4. to tap a rubber tree
از درخت کائوچو شیره گرفتن

5. to tap a sugar maple
تنه ی درخت افرای شکری را سوراخ کردن

6. to tap the abdomen
آب شکم را کشیدن

7. on tap
1- (آبجو و غیره) در بشکه (و آماده ی بیرون کشیدن و خوردن)،بشکه(ای)

8. beer on tap
آبجو بشکه

9. i heard a tap on the door
صدای ضربه ی ملایمی را بر در شنیدم.

10. to put a tap in a cask opening
سوراخ بشکه را با توپی گرفتن

11. it is illegal to tap into somebody else's electrical line
وصل کردن سیم خود به سیم برق دیگری غیر قانونی است.

12. other sports facilities are also on tap
تسهیلات ورزشی دیگری نیز در دسترس است.

13. The water was dripping from the tap.
[ترجمه ترگمان]آب از شیر می چکید
[ترجمه گوگل]آب از شیر برداشت شد

14. When you want a bath,you turn on the tap.
[ترجمه ترگمان] وقتی حموم کنی، شیر رو روشن می کنی
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما یک حمام می خواهید، شیر را روشن کنید

15. The tap won't turn off and there is water all over the floor.
[ترجمه ترگمان]شیر خاموش نمی شود و آب روی زمین ریخته می شود
[ترجمه گوگل]شیر خاموش نمی شود و آب در سراسر کف وجود دارد

16. A drip of water fell from the tap.
[ترجمه ترگمان]یک قطره آب از شیر می چکید
[ترجمه گوگل]قطره آب از شیر افتاد

17. Since man is able to tap such resources as oil and metals, why can't he develop and harness other energy resources?
[ترجمه ترگمان]از آنجا که بشر قادر است از این منابع به عنوان نفت و فلزات بهره برداری کند، چرا نمی تواند منابع انرژی دیگر را توسعه و مهار کند؟
[ترجمه گوگل]از آنجا که انسان توانایی استفاده از منابع مانند نفت و فلزات را دارد، چرا نمی تواند منابع انرژی دیگر را توسعه و مهار کند؟

18. This tap is stiff; it won't turn on.
[ترجمه ترگمان]این ضربه محکم است، روشن نمی شود
[ترجمه گوگل]این شیر سفت است آن را روشن نخواهد کرد

19. She forgot to turn off the tap, so there was water all over the floor.
[ترجمه ترگمان]یادش رفت شیر را خاموش کند، بنابراین آب روی زمین ریخته بود
[ترجمه گوگل]او فراموش کرد که شیر را خاموش کند، بنابراین آب در سراسر کف وجود دارد

20. Connect the hose to the tap and turn on the water.
[ترجمه ترگمان]شلنگ را به شیر آب وصل کنید و آب را روشن کنید
[ترجمه گوگل]شلنگ را به شیر وصل کنید و آب را روشن کنید

She kept tapping her pencil on the table.

مدام مداد خود را آهسته به میز می‌زد.


Iraj tapped me on the shoulder and said "get up"

ایرج دست به شانه‌ام زد و گفت: «بلند شو»


Mehri tapped a letter on the typewriter.

مهری با ماشین تحریر نامه‌ای را به‌سرعت تایپ کرد.


to tap a message with the fingers

بازدن انگشتان پیام فرستادن


Two new athletes were tapped for membership.

دو ورزشکار جدید برای عضویت برگزیده شدند.


I heard a tap on the door.

صدای ضربه‌ی ملایمی را بر در شنیدم.


to put a tap in a cask opening

سوراخ بشکه را با توپی گرفتن


to tap a bolt

مهره را حدیده کردن


to tap the abdomen

آب شکم را کشیدن


to tap a cask

سوراخ بشکه را گرفتن


to tap a sugar maple

تنه‌ی درخت افرای شکری را سوراخ کردن


to tap a rubber tree

از درخت کائوچو شیره گرفتن


To top new resources.

از منابع جدید بهره‌برداری کرد.


It is illegal to tap into somebody else's electrical line.

وصل کردن سیم خود به سیم برق دیگری غیر‌قانونی است.


Be careful of what you say on the phone, it's tapped.

مواظب حرف‌هایی که پشت تلفن میزنی باش؛ چون تلفن تو تحت کنترل است.


beer on tap

آبجو بشکه


Other sports facilities are also on tap.

تسهیلات ورزشی دیگری نیز در دسترس است.


اصطلاحات

on tap

1- (آبجو و غیره) در بشکه (و آماده‌ی بیرون کشیدن و خوردن)، بشکه(ای)


on tap

2- در دسترس، در اختیار، مهیا


پیشنهاد کاربران

به کارگرفتن

بکارگیری - استفاده ( as a verb )

ضربات اهسته

اب شرب از شیر آب ( عامیانه )
?Tap or bottled

ضرب اَنگشت

نهایت بهره و استفاده را بردن

[رایانه]

زبانه ، برگه ، سربرگ

ضربه زدن البته اینکه بعضی اوفات آدم باپاش ضربه میزنه یا اونو تکان میده یا با دستش این کار رو میکنه هم میشه. . . ^^

آسیب زدن، ناخونک ردن

شیر آب
Turn on the tap
Turn off the tap

تاثیر گذاشتن

tap into: ایجاد رابطه برای بهره گرفتن و استفاده کردن از چیزی. قدری معنای منفی در آن مستتر است.

شنود کردن
گوش دادن مخفی به مکالمات تلفنی

عمودی ( ریشه عمودی )

( پول، انرژی ) برداشت کردن، برداشتن، بهره برداری کردن
چون کلمه ی tapیعنی با دست ضربه زدن میباشد لذا در طیف مجازی آن هم برداشت کردن ( فرضا با دست ) از پول یا انرژی بهتر به ذهن متبادر میشود و راحتتر از بر میگردد.
People are tapping into power supply illegally
مردم دارند بطور غیر قانونی از منبع برق برداشت میکنند ( دستبرد میزنند )

Can i tap you out یعنی چی

به عنوان اسم:
شیر، فلکه
در برق هم معنی " انشعاب" میده

strike sb/sth gently with a light blow or blows : Ralph tapped me on the shoulder

hit
knock
strike
ضربه زدن

اگاه شدن

آگاه شدن

اتصال میانی در ترانسفورماتور

دق کردن

1.
To draw liquid from
To drain
To pour out
To draw off
To pump out
To extract
To remove



2.
To make use of
To put to use
To use
To utilize
To turn to account


3.
To listen in on/to
To wiretap
To eavesdrop on
To spy on
To monitor
To overhear
To bug
To get on record

tap ( one ) for ( something )
1. To select someone for some particular opportunity, especially to take up a specific role, position, or purpose. Often used in passive constructions.
The decorated general has been tapped by the president for the position of Secretary of State.
I can't believe the boss tapped me for the big promotion!

2. To ask one for something, especially money.
He tapped his parents for $50 to cover the cost of the ticket.
Every week, Janet taps me for a couple dollars. It has really started adding up!
https://idioms. thefreedictionary. com/

انتخاب یک نفر برای وظیفه یا موقعیت یا جایگاهی خاص ( در این معنی با این ساختار هم دیدم: he had been tapped to led us )
درخواست چیزی از کسی، به خصوص پول

tap در زبانشناسی: در آوا شناسی به معنی "زنش" "زنشی " ضربه عربی آن است

یادش آمد

( پول یا چیزی رو ) به کار ی زدن، استفاده و بهره گرفتن از چیزی برای کاری
There is a rich vein of literary talent here just waiting to be tapped by publishers.

به ارامی ضربه زدن

Touch sth quicklime withave your hand or feet

tap ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: تک‏ضربی
تعریف: آوایی که تنها در نتیجۀ یک ‏بار تماس سریع نوک زبان با سقف دهان تولید شود


کلمات دیگر: