کلمه جو
صفحه اصلی

inset


معنی : ریزش، جریان، الحاق، وصله، اضافه کردن، گذاشتن، معرفی کردن، افزودن
معانی دیگر : در داخل چیزی قرار دادن، اندرگذاشتن (رجوع شود به: insert)، n : ریزش، دهانه، vt :معین کردن، اضافه کردن گذاشتن

انگلیسی به فارسی

ریزش، جریان، دهانه، وصله، الحاق، (. vt ):معین کردن، معرفی کردن، افزودن، اضافه کردن گذاشتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: something placed in or within something else; insert.

(2) تعریف: a smaller image, such as a map or diagram, placed within a larger one and partially obscuring it.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: insets, insetting, inset
مشتقات: insetter (n.)
• : تعریف: to place in, into, or within; insert.
مشابه: introduce

• something which has been inserted, something set in; additional page (placed in a book, newspaper, etc.); small image which has been placed within a larger one; piece of cloth added to a dress
insert, set in; place one object within another
something that is inset with a decoration or piece of material has the decoration or material set inside it.
an inset is a small picture, diagram, or map that is inside a larger one.

دیکشنری تخصصی

[سینما] وصله
[معدن] پذیرشگاه چاه (معادن زیرزمینی)

مترادف و متضاد

ریزش (اسم)
abscission, pour, infusion, inset, downfall, slide, influx, afflux, affusion, diffusion, spray, leak, slump, leakage, flux, gush, effusion, outflow, intinction, perfusion, rheumatism

جریان (اسم)
inset, ooze, flow, progress, fluor, action, current, stream, course, going, income, rede, afflux, circulation, circuit, gush, effluvium, efflux, outflow, tide

الحاق (اسم)
inset, juncture, supplement, addendum, union, interpolation, incorporation, concatenation, insertion, adhesion, adjunction, joinder, subjunction

وصله (اسم)
inset, patch, vamp, imp, patching, splotch

اضافه کردن، گذاشتن (فعل)
inset

معرفی کردن (فعل)
present, inset, introduce, nominate, bring forward, recommend

افزودن (فعل)
inset, increase, adjoin, add, enhance, augment, append, eke, subjoin, aggrandize, amplify, put on, imp, preponderate, redouble

جملات نمونه

1. Ceramic tiles were inset into the tables.
[ترجمه ترگمان]کاشی های سرامیک به میزها دوخته شده بود
[ترجمه گوگل]کاشی های سرامیکی به مقاطع وارد شدند

2. You need to inset an additional piece of material into the waistline of the dress to make it large enough for her.
[ترجمه ترگمان]شما باید یک تکه مواد اضافی را به دور کمر خود ضمیمه کنید تا آن را به اندازه کافی بزرگ کنید
[ترجمه گوگل]شما باید یک قطعه اضافی از مواد را در کمر لباس قرار دهید تا آن را به اندازه کافی بزرگ کنید

3. White silk panels were inset into the sides of the dress.
[ترجمه ترگمان]صفحات سفید ابریشمی به دو طرف لباس ختم می شد
[ترجمه گوگل]پانل های ابریشمی سفید به سمت دوخت لباس قرار داشتند

4. The tables were inset with ceramic tiles.
[ترجمه ترگمان]میزها را با کاشی های سرامیک پوشانده بودند
[ترجمه گوگل]جداول با کاشی های سرامیکی درج شد

5. He bought her a gold necklace inset with rubies.
[ترجمه ترگمان]یک گردن بند طلا به او داده بود
[ترجمه گوگل]او یک گردنبند طلا با روبل خریداری کرد

6. For the Shetland Islands, see inset.
[ترجمه ترگمان]برای جزایر شتلند، صفحات ضمیمه را ببینید
[ترجمه گوگل]برای جزایر شتلند، نگاهی بیندازید

7. Inset A window display advertising Cook's many services.
[ترجمه ترگمان]Inset یک پنجره تبلیغات بسیاری از خدمات را نمایش می دهد
[ترجمه گوگل]Inset پنجره نمایش تبلیغات بسیاری از خدمات کوک

8. It is easier to inset after typing than before.
[ترجمه ترگمان]It کردن بعد از تایپ کردن نسبت به قبل آسان تر است
[ترجمه گوگل]بعد از تایپ کردن قبل از آن آسان تر است

9. Inset A transatlantic corporate business jet.
[ترجمه ترگمان] یه جت تجاری \"transatlantic\" - ه
[ترجمه گوگل]Inset شرکت هواپیمایی شرکت transatlantic

10. Inset single drainer stainless steel sink unit with mixer taps over.
[ترجمه ترگمان]یک واحد sink استیل ضد زنگ single با شیره ای mixer بر روی آن نصب شده است
[ترجمه گوگل]یک سینک فولادی ضد زنگ یکنواخت و یکپارچه با شیپور خاموشی مایع

11. We owned enameled watches inset with gold and diamonds.
[ترجمه ترگمان]ساعت های کاری ما با طلا و الماس تزیین شده بود
[ترجمه گوگل]ما ساعتهای انمادی را با طلا و الماس وارد کردیم

12. Inset Far Left: A member of a modern piling gang inserts a steel pile to strengthen the canal bank.
[ترجمه ترگمان]Inset - چپ: عضو یک گروه piling مدرن، یک دسته فولادی را برای تقویت بانک کانال وارد می کند
[ترجمه گوگل]Inset Far Left: یک عضو یک باند مدرن مدرن یک شمع فولادی را برای تقویت کانال کانال وارد می کند

13. The desk, with a green leather inset, is always clear of papers.
[ترجمه ترگمان]میز با صفحات ضمیمه چرمی سبز همیشه از کاغذ پاک است
[ترجمه گوگل]میز، با یک چرم سبز، همیشه از مقالات پاک است

14. The arches have been inset with pearls and uncut diamonds.
[ترجمه ترگمان]طاق های قوسی از مروارید و الماس های تراشیده به هم وصل شده اند
[ترجمه گوگل]قوس ها با مروارید و الماس های بریده نشده قرار گرفته اند

15. The changes will require funding from INSET. capitation and staffing budgets.
[ترجمه ترگمان]این تغییرات نیازمند سرمایه گذاری از سوی inset هستند بودجه های پرسنلی و پرسنلی
[ترجمه گوگل]این تغییرات به INSET کمک می کند سرانه و بودجه کارکنان

پیشنهاد کاربران

ضمیمه، ضمیمه ی مقاله و . . . ، پیوست

تکه، قطعه.
مثال: jewelry inset
تکه ای از جواهرات.
توجه:
inset جزوی از اون شی باید باشه مثلا یه النگو داریم و یه گردنبند نمی شه به گردنبند گفت inset و به النگو هم گفت یه inset دیگه، ولی میشه قفلِ گردنبند رو جداگونه در نظر گرفت و بهش گفت inset


کلمات دیگر: