کلمه جو
صفحه اصلی

pin


معنی : گیره، سنجاق، گیره کاغذ، دستگیره در، میخ، میخچه، پایه سنجاقی، میله برامدگی، میله بازی بولینگ، میخ کوچک ساعت، گیره سر، گیره لباس، میلهچوبی، سنجاقزدن به، باسنجاق محکم کردن، متصل کردن به، گیر افتادن، متصل کردن
معانی دیگر : سوزن ته گرد، هر چیز کم ارزش یا بی اهمیت، (با سوزن ته گرد یا میله و غیره) محکم کردن، وصل کردن، الصاق کردن، زدن (به)، محکم نگهداشتن، در جا میخکوب کردن، سنجاق سینه، سنجاق گیسو، سنجاق سر، گیره ی کراوات، میله ی کوچک، میلچه، خار فلزی، پین، اشپیل، پیچ کوک، (نارنجک و غیره) ضامن، (کشتیرانی) طناب بند، قلاب طناب (رجوع شود به: thole)، میخ چوبی (برای وصل کردن دو چیز یا برای آویختن)، رجوع شود به: clothespin، (بولینگ) هر یک از مهره های بطری شکل این بازی، مهره، (عامیانه - معمولا جمع) پاها، (پزشکی) میلچه ای که برای جوش دادن استخوان شکسته در آن قرار می دهند، (کشتی گیری) ضربه ی فنی، به زمین زدن، ضربه ی فنی کردن، (با سوزن) سوراخ کردن، (امریکا) سنجاق باشگاه خود را به نشان نامزدی به دختر دادن، می  کوچک ساعت، محور کوچکی که چیزی دوران بگردد، در بولینگ میله چوبی

انگلیسی به فارسی

سنجاق، میخ کوچک ساعت، محور کوچکی که چیزی دور آن بگردد، دستگیره در، گیره، دستگیره در، گیره، گیره سر،گیره کاغذ، گیره لباس، (در بولینگ)میله چوبی، سنجاق زدن به، باسنجاق محکم کردن، متصل کردن به، گیرافتادن


سنجاق، پایه سنجاقی


پین، سنجاق، میخ، گیره، پایه سنجاقی، میخچه، میله برامدگی، میله بازی بولینگ، میخ کوچک ساعت، دستگیره در، گیره سر، گیره کاغذ، گیره لباس، میلهچوبی، متصل کردن، سنجاقزدن به، باسنجاق محکم کردن، متصل کردن به، گیر افتادن


انگلیسی به انگلیسی

• set of numbers which identifies a person (usually in order to access certain services: i.e. at a bank, university, club, etc.)
small needle; spike; prong, peg; metallic prong on a chip or electrical plug
fasten with pins, attach with pins; stick, stab; confine, hold, immobilize
a pin is a very small, thin, pointed piece of metal that is used to fasten pieces of cloth together.
a pin is also an ornamental badge that you can wear on your clothes; used in american english.
if you pin something somewhere, you fasten it there with a pin, a drawing pin, or a safety pin.
if someone pins you in a particular position, they hold you down firmly so that you cannot move.
if someone pins the blame for something on you, they say that you did it or caused it; an informal use.
if you pin your hopes on something, you rely on it to be successful.
if you try to pin down something which is hard to describe, you try to say exactly what it is or what it is like.
if you pin someone down, you force them to make a definite statement.
if you pin up a poster or a notice, you pin it to a wall.
if you pin up part of a piece of clothing, you pin the bottom of it to a higher position.
see also pin-up.

دیکشنری تخصصی

[سینما] خار - قلاب
[عمران و معماری] خار مغزی - لولا - مفصل - خار - سنجاق - میخ - سوزنی
[کامپیوتر] شماره شناسایی شخصی ؛ عدد شناسایی فردی Personal Indentification Number - پایه سنجاقی ؛ پین ؛ اتصال سنجاق - 1. علامت اختصاری personal identification number ( شماره ی هویت فردی ) عددی که کاربر کامپیوتر آن را به عنوان کلمه ی عبور استفاده می کند . 2. سیم فلزی متحرکی که بر روی ریبون چاپگر ماتریس نقطه ای تحت کنترل کامپیوتر فشار می آورد تا نقاطی را روی کاغذ ایجاد کند . چاپگر 9 پینی ف کاراکترها را خوانا چاپ می کند . اما کارشان چندان زیبا نیست . برخی از چاپگر های 9 بیتی یا چاپ دوباره ی هر خط چاپ 18 پینی را شبیه سازی کرده و کاراکترهای زیباتری ارائه می دهند . چاپگرهای 24 پینی ف متن واضح و با کیفیتی را تولید می کنند . 3. پایه ی فلزی نازک و سفتی در کانکتور الکترونیکی . مثلاً کانکتور ویدیویی VGA 15 پین و کانکتور ورودی سری کامپیوتر، 9 یا 25 پین است .
[برق و الکترونیک] پایه پایه رسانای فلزی که از پوشش قطعه فعال یا غیر فعال خارج می شود پایه در سوراخی روی تخته مدار یا سوکت فرو می رود تا سیگنالهای ورودی /خروجی ( i/o ) از طریق آن ارسال، یا توان دریافت شود . معمولاً پایه ها به فاصله 0/1 ایچ روی مرکز ها در بسته های DIP 0/05 اینچ در مرکزها در بسته های SOIC قرار می گیرند . - پایه - positive - intrinsic - negative-پین ساختار نیمرسانایی که ناحیه ذاتی با مقاومت بالابی میان دو ناحیه نوع N و P کم مقاومت آن قرار دراد . دیودهای ریز موج، دیودهای نوری، دیود های سوییچینگ و مقاومتهای متغیر وابسته به ولتاژ با این ساختار می شوند .
[مهندسی گاز] سنجاق، میخ کردن
[زمین شناسی] میله - (نقشه برداری):یک میله فلزی نوک تیز با یک حلقه در انتهای آن که برای نشانه گذاری اندازه گیری های مدرج روی زمین به کار می رود.
[نساجی] سوزن - خار - انگشتی- سنجاق - میخ چوبی - لامل- پین - گیره - محور کوچک - لوله اتصال - برآمدگی
[ریاضیات] خار، انگشتی، میله، ثابت کردن، پرچ کردن، رزوه ی نر، نرینه
[] میخ - میخ سنگ نوردی
[نفت] نرینه

مترادف و متضاد

گیره (اسم)
pin, bend, retainer, nip, becket, clamp, pincer, cleat, pawl, tach, tache, jaw, detent, dog, trigger, holdfast

سنجاق (اسم)
pin, ouch, brooch

گیره کاغذ (اسم)
pin, clip, staple

دستگیره در (اسم)
pin, doorknob

میخ (اسم)
pin, peg, nail, holdfast, spike

میخچه (اسم)
pin, spile, picket

پایه سنجاقی (اسم)
pin

میله برامدگی (اسم)
pin

میله بازی بولینگ (اسم)
pin

میخ کوچک ساعت (اسم)
pin

گیره سر (اسم)
pin

گیره لباس (اسم)
pin

میله چوبی (اسم)
pin

سنجاق زدن به (فعل)
pin

با سنجاق محکم کردن (فعل)
pin

متصل کردن به (فعل)
pin

گیر افتادن (فعل)
stick, pin, strand, tangle

متصل کردن (فعل)
adjoin, join, connect, link, pin, colligate, apply, catenate, joggle

attach, hold in place


Synonyms: affix, bind, clasp, close, fasten, fix, hold down, hold fast, immobilize, join, pinion, press, restrain, secure


Antonyms: detach, unfasten, unlatch, unpin


جملات نمونه

1. pin down
(خودمانی) 1- کسی را وادار به تصمیم گیری یا قول دادن و غیره کردن 2- تعیین کردن،مشخص کردن،انگشت گذاشتن (روی چیزی)

2. pin one's hopes on someone
همه ی امید خود را به کسی بستن

3. pin someone's ears back
(عامیانه) به شدت کتک زدن یا شکست دادن یا نکوهش کردن

4. pin something on someone
چیزی را به کسی نسبت دادن،تقصیر را به گردن کسی انداختن

5. pin up
(با سوزن ته گرد و غیره) الصاق کردن ( pinup)

6. knuckle pin
محور بوش سگدست

7. axle pin
میل محور،سگدست

8. gudgeon pin
(مکانیک) انگشتی،(اتومبیل) گژن پین

9. don't try to pin the blame on me!
سعی نکن تقصیر را به گردن من بگذاری !

10. i don't care a pin
اصلا برایم اهمیت ندارد.

11. i have a navy-blue, pin stripe suite
من یک دست کت و شلوار سرمه ای راه راه دارم.

12. The balloon will pop if you put a pin in it.
[ترجمه ایلیا آقاجان زاده] بالون منفجر میشود اگر یک سنجاق را در آن فرو کنید
[ترجمه ترگمان]اگر یک سنجاق را در آن بگذارید، این بادکنک برجسته تر خواهد شد
[ترجمه گوگل]اگر یک پین را در آن قرار دهید، بالون پاپ می کند

13. Use a rolling pin to flatten the dough.
[ترجمه ترگمان]از یک پین rolling برای صاف کردن خمیر استفاده کنید
[ترجمه گوگل]از خمیر نورد برای خمیر استفاده کنید

14. A safety pin has a metal covering over the pointed end.
[ترجمه ترگمان]یک پین ایمنی یک پوشش فلزی بر روی انتهای نوک دار دارد
[ترجمه گوگل]پین ایمنی یک پوشش فلزی را در انتهای اشاره دارد

15. You can push the pin in with your thumb.
[ترجمه آرسام] می توانید با انگشت شست سنجاق را به داخل فشار دهید.
[ترجمه ترگمان] میتونی سوزن رو با شستت کنار بزنی
[ترجمه گوگل]شما می توانید پین را با انگشت شست خود فشار دهید

16. Hold still a minute while I pin your dress up.
[ترجمه ترگمان] یه لحظه وایسا تا I رو بیارم بالا
[ترجمه گوگل]یک لحظه را نگه دارید تا زمانی که من پیراهن خود را پین کنید

17. She'd do anything for a bit of pin money.
[ترجمه ترگمان]او برای یک تکه پول هر کاری کرده بود
[ترجمه گوگل]او برای پول کمی پول می گیرد

18. Pin the lining to the outer fabric.
[ترجمه ترگمان]آستر آستر را روی پارچه بیرونی پین قرار دهید
[ترجمه گوگل]پوشش را به پارچه بیرونی پین کنید

19. We shall have to pin him down to his promise.
[ترجمه ترگمان]باید او را به قول خود میخکوب کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید او را به وعده خود متصل کنیم

20. We should use our secondary forces to pin down several enemy columns.
[ترجمه ترگمان]ما باید از نیروهای ثانویه خود برای مشخص کردن چندین ستون دشمن استفاده کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید نیروهای ثانویه خود را برای پین کردن چند ستون دشمن استفاده کنیم

He had held together his torn sleeve with a few pins.

آستین پاره‌ی خود را با چند سوزن ته گرد به هم وصل کرده بود.


I don't care a pin.

اصلاً برایم اهمیت ندارد.


They had pinned his picture to the wall.

عکس او را با سوزن ته گرد به دیوار زده بودند.


The doctor pinned the pieces of broken bone together.

دکتر قطعات استخوان را با میله به هم وصل کرد.


He pinned the medal to the young soldier's chest.

مدال را به سینه‌ی سرباز جوان زد.


Two men pinned the burglar to the ground while I called the police.

دو مرد دزد را روی زمین نگه داشتند و من به کلانتری تلفن زدم.


don't try to pin the blame on me!

سعی نکن تقصیر را به گردن من بگذاری!


اصطلاحات

pin down

(عامیانه) 1- کسی را وادار به تصمیم‌گیری یا قول دادن و غیره کردن 2- تعیین کردن، مشخص کردن، انگشت گذاشتن (روی چیزی)


pin one's hopes on someone

همه‌ی امید خود را به کسی بستن


pin someone's ears back

(عامیانه) به شدت کتک زدن یا شکست دادن یا نکوهش کردن


pin something on someone

چیزی را به کسی نسبت دادن، تقصیر را به گردن کسی انداختن


pin up

(با سوزن ته گرد و غیره) الصاق کردن ( pinup)


کلمات اختصاری

عبارت کامل: Personal Identification Number
موضوع: کامپیوتر
Pin عدد شناسائی فردی است.
عدد حفاظتی که بعضی مواقع سیستم های کامپیوتری قبل از اینکه شخص بتواند به سیستم دسترسی پیدا کند و یا قبل از اینکه استفاده کننده یک ترمینال اطلاعات فروش بتواند اطلاعات را وارد کرده یا دریافت کند ، لازم دارند.

پیشنهاد کاربران

سوزنتهگرد
برای من درسته چون
با هم نوشتم

سوزن ته گرد. . . . . . . . bolt

Pin=در برنامه ها به معنی کد، کلمه عبور، پسورد، رمز، شماره شناسایی شخصی، عدد و کد شناسایی فردی.

سوزن ته گرد

سوزن٫سوزن ته گرد

پونز


سنجاق

وصل کردن

مخفف Personal Identification Number شماره شناسایی شخصی

رمز یا کد عبور

( فعل ) سنجاق کردن، وصل کردن
Pinned
Pining
( اسم ) سنجاق قفلی، سنجاق ته گرد، سنجاق سینه

پونز
سوزن ته گرد
سنجاق قفلی

Fast and something with pin

در شطرنج: " آچمز"

پین واژه ای فارسی است و به معنی وصله، وصل کردن و اتصال است و در واژه های پینه دوز ( وصله دوز ) و پینه ی دست ( برآمدگی هایی گوشتی که به دست وصل اند ) می توان این واژه را مشاهده کرد

Sth for holding another thing
گیره
میخ
سنجاق
چیزی که چیزی را به هم وصل کند
متصل کننده

سجاق

نشان گذاری یا نشانه گذاری یا علامت گذاری یا نشان دار کردن یا نشانه ( کامپیوتر در نقشه و مسیر یابی )

سوزن
سنجاق کردن یا نشان کردن

سوزن خیاطی . سوزن ته گرد . پونز . سنجاق.

PIN ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: شناسه 6
تعریف: رمزی که اگر آن را فعال کنیم، در هر بار روشن کردن دستگاه تلفن همراه، باید آن را وارد کنیم تا دستگاه کار کند

قسمتی از پایین یک زیپ و در مقابلش box


کلمات دیگر: