کلمه جو
صفحه اصلی

receive


معنی : رسیدن، پذیرفتن، جا دادن، بدست اوردن، گرفتن، وصول کردن، دریافت کردن، ستاندن، پذیرایی کردن از
معانی دیگر : برخوردن به، مواجه شدن با، (ضربه یا صدمه و غیره) خوردن، تحمل کردن، کشیدن، مورد استقبال قرار گرفتن، فراگرفتن، آموختن، مطلع شدن، به دست آوردن، قبول داشتن، قبول کردن، راه دادن، داخل کردن، در خود جا دادن، استقبال کردن، سلام و تعارف کردن، خوشامد گفتن، (رادیو و تلویزیون) گرفتن، دریافت کردن صدا یا تصویر، (فوتبال امریکایی و هاکی و غیره) پاس گرفتن، توپ را گرفتن

انگلیسی به فارسی

دریافت کردن، رسیدن، پذیرفتن، پذیرایی کردن از، جادادن، وصول کردن


دريافت كردن، گرفتن، پذیرفتن، دریافت کردن، رسیدن، بدست اوردن، پذیرایی کردن از، جا دادن، وصول کردن، ستاندن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: receives, receiving, received
(1) تعریف: to get or take (something) that has been sent or offered.
مترادف: get
متضاد: send
مشابه: accept, acquire, earn, gain, garner, obtain, reap, secure

- She received many cards for her birthday.
[ترجمه ترگمان] برای تولدش کارت بسیار زیادی دریافت کرده بود
[ترجمه گوگل] او کارت های زیادی برای تولدش دریافت کرد
- I sent the package last week, and you still haven't received it?
[ترجمه ترگمان] من هفته پیش بسته رو فرستادم و تو هنوز اونو دریافت نکردی؟
[ترجمه گوگل] هفته گذشته این بسته را ارسال کردم و هنوز آن را دریافت نکرده اید؟

(2) تعریف: to accept (something) that has been bestowed.
مشابه: accept, adopt, embrace

- He received his doctoral degree last year.
[ترجمه ترگمان] او سال گذشته مدرک دکترای خود را دریافت کرد
[ترجمه گوگل] او سال گذشته دکترای خود را دریافت کرد

(3) تعریف: to bring into one's company.
مترادف: greet, welcome
مشابه: accept, accommodate, admit, embrace

- They receive guests often.
[ترجمه ترگمان] آن ها اغلب مهمان ها را دریافت می کنند
[ترجمه گوگل] مهمانان اغلب آنها را دریافت می کنند
- We receive new club members in January of each year.
[ترجمه ترگمان] ما اعضای جدید باشگاه را در ژانویه هر سال دریافت می کنیم
[ترجمه گوگل] ما اعضای باشگاه جدید را در ماه ژانویه هر سال دریافت می کنیم

(4) تعریف: to undergo; experience.
مترادف: sustain, undergo
مشابه: encounter, endure, experience, suffer

- Some of the players received serious injuries.
[ترجمه ترگمان] برخی از بازیکنان جراحات جدی دریافت کردند
[ترجمه گوگل] برخی از بازیکنان صدمات جدی دریافت کردند

(5) تعریف: to be informed of.
مترادف: find out, hear, learn
مشابه: pick up

- We received the news too late.
[ترجمه ترگمان] ما اخبار رو خیلی دیر دریافت کردیم
[ترجمه گوگل] این اخبار را خیلی دیر دریافت کردیم

(6) تعریف: to greet or react to in a particular manner.
مترادف: greet
مشابه: welcome

- His new bride was received with hostility by his family.
[ترجمه ترگمان] عروس جدیدش با خصومت خانوادگی مورد استقبال قرار گرفت
[ترجمه گوگل] عروس جدید او با خصومت توسط خانواده اش دریافت شد
- Her play was enthusiastically received by the critics.
[ترجمه ترگمان] نمایش او با شور و هیجان مورد استقبال منتقدان قرار گرفت
[ترجمه گوگل] بازی او مشتاق منتقدان بود
- How do you think the President's pronouncement will be received by the Congress?
[ترجمه ترگمان] فکر می کنید اعلامیه رئیس جمهور چه طور توسط کنگره دریافت خواهد شد؟
[ترجمه گوگل] شما فکر می کنید که تصویب رئیس جمهور توسط کنگره پذیرفته می شود؟
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to accept or get something.
متضاد: send
مشابه: accept

- The old saying tells us that it is better to give than to receive.
[ترجمه ترگمان] این ضرب المثل قدیمی به ما می گوید که بهتر است تسلیم شویم تا دریافت
[ترجمه گوگل] گفته های قدیمی ما را به ما می گوید که بهتر است از آنچه می خواهید دریافت شود، بهتر است

(2) تعریف: to extend hospitality to guests.
مترادف: entertain

- The famous hostess was ill and was therefore not receiving that week.
[ترجمه ترگمان] میزبان مشهور بیمار بود و بنابراین این هفته را نمی پذیرفت
[ترجمه گوگل] میزبان معروف بیمار بود و بنابراین در آن هفته دریافت نمی کرد

(3) تعریف: to convert incoming electromagnetic waves into signals that are visible or audible.
متضاد: send

- This device sends the signals while the other receives.
[ترجمه ترگمان] این وسیله سیگنال ها را زمانی که طرف دیگر دریافت می کند می فرستد
[ترجمه گوگل] این دستگاه سیگنال ها را همزمان دریافت می کند

(4) تعریف: in football, to play in the position of one designated to catch a forward pass.

- He's one of the players who will be receiving for the team this season.
[ترجمه ترگمان] او یکی از بازیکنان است که این فصل را برای تیم دریافت خواهد کرد
[ترجمه گوگل] او یکی از بازیکنان است که برای این تیم برای این فصل دریافت خواهند کرد

• get, accept; absorb, take in; host, accommodate
when you receive something, someone gives it to you, or it arrives after it has been sent to you.
you can use receive to say that certain kinds of things happen to you.
when you receive a visitor or guest, you welcome them; a formal use.
if something is received in a particular way, people react to it in that way.
see also received.

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] دریافت کردن –وصول کردن
[مهندسی گاز] دریافت کردن، رسیدن
[حقوق] دریافت کردن، وصول کردن، پذیرفتن، خریدن یا نگاهداشتن (مال مسروقه)
[ریاضیات] قبول کردن

مترادف و متضاد

Synonyms: accept, acquire, admit, apprehend, appropriate, arrogate, assume, be given, be informed, be in receipt of, be told, catch, collect, come by, come into, cop, corral, derive, draw, earn, gain, gather, get, get from, get hands on, get hold of, grab, hear, hold, inherit, latch on to, make, obtain, perceive, pick up, pocket, procure, pull, pull down, reap, redeem, secure, seize, snag, take, take in, take possession, win


Antonyms: deliver, donate, give, offer


endure, sustain


Synonyms: bear, be subjected to, encounter, experience, go through, meet with, suffer, undergo


take in guest or member


Synonyms: accept, accommodate, admit, allow entrance, bring in, entertain, greet, host, induct, initiate, install, introduce, invite, let in, let through, make comfortable, make welcome, meet, permit, roll out red carpet, shake hands, show in, take in, usher in, welcome


رسیدن (فعل)
accede, achieve, attain, get, arrive, come, gain, receive, land, aim, amount, maturate, pull up, strand, run up, ripen

پذیرفتن (فعل)
vouchsafe, admit, accept, embrace, receive, allow, hear, matriculate, listen

جا دادن (فعل)
settle, house, stable, stead, receive, accommodate, incorporate, embed, infix, insert, fix, intromit, chamber, imbed, engraft, intercalate

بدست اوردن (فعل)
win, attain, get, gain, receive, have, acquire, earn, procure, obtain, reap, enter, catch

گرفتن (فعل)
snatch, grab, cease, take, receive, obtain, hold, assume, engage, capture, pickup, catch, kindle, gripe, nail, educe, detract, devest, enkindle, obturate, wed

وصول کردن (فعل)
receive, collect, receipt, cash

دریافت کردن (فعل)
receive, recover, draw, pull down, cash

ستاندن (فعل)
take, receive, conquer

پذیرایی کردن از (فعل)
receive

accept delivery of something


Antonyms: turn away


جملات نمونه

I received your letter.

نامه‌ی شما را دریافت کردم.


to receive acclaim

مورد تحسین قرار گرفتن


to receive a punch

مشت زدن


1. receive attention
مورد توجه قرار گرفتن،توجه را به خود جلب کردن

2. receive nourishment
تغذیه کردن

3. to receive a hero's welcome
خوشامدی در خور یک قهرمان دریافت کردن

4. to receive a loan you must offer your house as collateral
برای دریافت وام،خانه ات را باید به وثیقه بگذاری.

5. to receive a punch
مشت زدن

6. to receive acclaim
مورد تحسین قرار گرفتن

7. to receive instruction in history
در تاریخ آموزش دیدن

8. to receive military training
آموزش نظامی دیدن

9. we receive ideas by dint of repetition
به زور تکرار اندیشه ها را فرا می گیریم.

10. some candidates receive more positive exposure than others
برخی نامزدهای انتخاباتی برگذاشت مثبت تری از سایرین دریافت می کنند.

11. those who receive a college education will have a head start over others
آنان که از آموزش دانشگاهی برخوردارند از دیگران جلو خواهند بود.

12. you will receive the balance in cash
بقیه (یا مانده) را نقدا دریافت خواهی کرد.

13. all four wheels receive the weight equally
هر چهار چرخ متساویا وزن را تحمل می کنند.

14. farm workers will receive wages plus room and board
به کارگران مزرعه مزد به علاوه ی اتاق و خوراک داده خواهد شد.

15. girls did not receive enough schooling
به دخترها آموزش کافی نمی دادند.

16. she did not receive her as her son's wife
او را به عنوان زن پسرش قبول نداشت.

17. the branches daily receive their orders from the parent company
شعبه ها دستورات خود را روزانه از شرکت مادر دریافت می دارند.

18. the matter will receive his immediate attention
مطلب مورد توجه فوری او قرار خواهد گرفت.

19. they did not receive adequate recompense for their services
آنها در ازای خدمت خود پاداش کافی دریافت نکردند.

20. they did not receive us properly
آنها ما را درست تحویل نگرفتند.

21. he had been nominated to receive the nobel prize
او نامزد دریافت جایزه نوبل شده بود.

22. bravery in war entitled him to receive special privileges
شجاعت در جنگ او را مستحق دریافت امتیازات ویژه ای کرد.

23. such a cruel decision will never receive my seal
این چنین تصمیم ظالمانه هرگز مورد تایید من نخواهد بود.

24. anyone who finds and brings back my cat will receive a good reward
هرکسی گربه ی مراپیدا کند و بیاورد مژدگانی خوبی دریافت خواهد کرد.

25. Staff who transfer to a different office will receive a transport allowance.
[ترجمه ترگمان]کارکنانی که به یک دفتر متفاوت منتقل می شوند، مستمری حمل و نقل دریافت خواهند کرد
[ترجمه گوگل]کارکنانی که به یک اداره دیگر منتقل می شوند، یک کمک هزینه حمل و نقل دریافت خواهند کرد

26. Your comments will receive our close attention.
[ترجمه ترگمان]نظرات شما توجه ما را به خود جلب خواهند کرد
[ترجمه گوگل]نظرات شما توجه ما را به خود جلب می کند

27. Patients receive high doses of radiation during cancer treatment.
[ترجمه ترگمان]بیماران در طول درمان سرطان مقادیر زیادی تشعشع دریافت می کنند
[ترجمه گوگل]بیماران در طول درمان سرطان از دوزهای بالا استفاده می کنند

28. All the children will receive a small gift.
[ترجمه ترگمان]همه بچه ها یک هدیه کوچک دریافت خواهند کرد
[ترجمه گوگل]تمام کودکان یک هدیه کوچک دریافت خواهند کرد

29. He will receive physiotherapy on his damaged left knee.
[ترجمه ترگمان]او در زانوی چپ آسیب دیده فیزیوتراپی دریافت می کند
[ترجمه گوگل]او فیزیوتراپی را در زانو چپ آسیب دیده خود دریافت خواهد کرد

30. He did not receive a fair trial.
[ترجمه ترگمان]او یک محاکمه عادلانه دریافت نکرد
[ترجمه گوگل]او محاکمه منصفانه ای دریافت نکرده بود

Workers received their wages.

کارگران مزد خود را دریافت کردند.


He received a mortal blow.

ضربه مهلکی بر او وارد آمد.


All four wheels receive the weight equally.

هر چهار چرخ به‌ یک اندازه وزن را تحمل می‌کنند.


Her new novel was well received.

رمان جدید او به‌خوبی مورد استقبال قرار گرفت.


She received an excellent education.

آموزش بسیار خوبی دید.


the information which he received

اطلاعاتی که او به دست آورد


We receive ideas by dint of repetition.

به‌زور تکرار اندیشه‌ها را فرا می‌گیریم.


to receive military training

آموزش نظامی دیدن


She did not receive her as her son's wife.

او را به‌عنوان زن پسرش قبول نداشت.


They accepted her as colleague.

آنان او را به‌عنوان همکار قبول کردند.


This cistern receives rainwater.

این آب‌انبار آب باران را جمع می‌کند.


The ambassadors were received formally.

از سفرا رسماً استقبال شد.


They received their guests at the door and led them upstairs.

آنان جلو در از مهمانان استقبال نمودند و آن‌ها را به طبقه‌ی بالا راهنمایی کردند.


to be received at the court

در دربار پذیرفته شدن


They did not receive us properly.

آنها ما را درست تحویل نگرفتند.


She was received into church.

به عضویت کلیسا پذیرفته شد.


My T.V. set receives the picture but not the sound.

دستگاه تلویزیون من تصویر را می‌گیرد؛ ولی صدا را نمی‌گیرد.


اصطلاحات

be on the receiving end

(عامیانه) 1- هدیه دریافت کردن، زیر بار منت بودن، مدیون بودن 2- هدف یا طعمه‌ی حمله یا تجاوز بودن 3- (ورزش) پاس گیری‌کردن، به‌عنوان گیرنده‌ی پاس عمل کردن


receive attention

مورد توجه قرار گرفتن، توجه را به خود جلب کردن


receive nourishment

تغذیه کردن


پیشنهاد کاربران

پذیرایی کردن از

گرفتن ، دریافت کردن

receive something

دریافت کردن

دریافت

receive an e mail دریافت ایمیل

دریافت کردن
children receive money from their families

ارسالکننده

دیدن

گنجاندن

پذیرا بودن

دریافت کردن
برای مثال :
دریافت کردن یک پیام = Receive an e - mail

گاهی در برخی جملات معنی برخورد شدن یا واکنش نشان دادن هم میدهد

دریافت کردن_گرفتن

مترادف : reach

درک، درک کردن

پذیرفتن_دریافت کردن

هیتاسبیدَن.

receive ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: دریافت 1
تعریف: فرمانی برای دریافت پیام‏نگارهای تازه

شامل شدن


کلمات دیگر: