1. unsteady economic conditions
شرایط اقتصادی متزلزل
2. unsteady industrial growth
رشد صنعتی غیریکنواخت
3. in these unsteady times
در این ایام عاری از ثبات
4. don't climb an unsteady ladder!
از نردبان متزلزل بالا نرو!
5. the old man's hand was unsteady as he poured the tea
هنگام ریختن چای دست پیرمرد لرزان بود.
6. He poured the coffee with a very unsteady hand.
[ترجمه ترگمان]با دستی لرزان فنجان قهوه را پر کرد
[ترجمه گوگل]او قهوه را با دست بسیار ناپایدار ریخت
7. Six whiskies made him unsteady on his feet.
[ترجمه بهروز مددی] خوردن شش لیوان مشروب باعث برهم زدن تعادل او شد.
[ترجمه ترگمان]شش تن دیگر پایش را روی پاهایش خم کرده بود
[ترجمه گوگل]شش ویسکی او را روی پای خود ناپاک کرد
8. They were unsteady on their feet and rather uncoordinated.
[ترجمه بهروز مددی] آنها آشفته و تقریبا ناهماهنگ بودند.
[ترجمه ترگمان]آن ها روی پاهای خود خم شده بودند و کمی ناهماهنگ به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]آنها روی پای خود ناهموار بودند و نه هماهنگ
9. The boy was very unsteady and had staggered around when he got up.
[ترجمه ترگمان]پسر که از جایش بلند شده بود تلوتلو می خورد و تلوتلو می خورد
[ترجمه گوگل]پسر خیلی ناامید بود و هنگامی که او بالا رفت، در اطرافش زل زده بود
10. She is still a little unsteady on her feet after the operation.
[ترجمه ترگمان]بعد از عمل، هنوز کمی روی پاهایش خم شده
[ترجمه گوگل]پس از عملیات، او هنوز پا روی پای خود دارد
11. We hold on to one another, an unsteady circle, and leave the room together.
[ترجمه ترگمان]ما به یکدیگر نزدیک می شویم و دایره وار دورمان جمع می شویم و اتاق را با هم ترک می کنیم
[ترجمه گوگل]ما را به یکدیگر متصل می کنیم، یک دایره ناپایدار و اتاق را ترک می کنیم
12. Their eyes are yellow, their focus unsteady and their stride is either exaggeratedly purposeful or shambling.
[ترجمه ترگمان]چشمانشان زرد است، تمرکز آن ها ناپایدار است و گام آن ها نه به روی عمد هدف دار و یا shambling است
[ترجمه گوگل]چشمان آنها زرد هستند، تمرکز آنها ناپایدار است و گام هایشان بیش از حد اهداف و دلگرمی است
13. For a few moments he was pale and unsteady but his colour gradually returned.
[ترجمه ترگمان]چند لحظه پریده رنگ و لرزان به نظر می رسید، اما کم کم رنگ چهره اش به تدریج برگشت
[ترجمه گوگل]برای چند لحظه او رنگ پریده و ناپایدار بود، اما رنگ او به تدریج بازگشت
14. Her heart gave an unsteady lurch.
[ترجمه ترگمان]قلبش به لرزه افتاد
[ترجمه گوگل]قلب او یک نزاع ناپایدار را به وجود آورد
15. I gave her an unsteady smile.
[ترجمه ترگمان]لبخندی زورکی زدم
[ترجمه گوگل]من به او لبخند ناپایدار دادم
16. Do not make a poor excuse Waiting, weak, unsteady.
[ترجمه ترگمان]منتظر Waiting، ضعیف، ناپایدار
[ترجمه گوگل]بهانه ای ندهید انتظار، ضعیف، ناپایدار