کلمه جو
صفحه اصلی

wrest


معنی : گردش، پیچش، چرخش، گرداندن، زور اوردن، بزور قاپیدن و غصب کردن، واداشتن، پیچاندن، چلاندن
معانی دیگر : (با زور یا ترفند) به دست آوردن، غصب کردن، تحریف کردن، واتگردانی کردن، دستکاری کردن (متن)، وارونمایی کردن، (با تکان یا چرخش) از جا کندن، درکشیدن، چلاندن پارچه، فشاراوردن

انگلیسی به فارسی

گرداندن، پیچاندن، چلاندن (پارچه)، زور آوردن، فشار آوردن، واداشتن، بزور قاپیدن و غصب کردن، چرخش، پیچش، گردش


از دست دادن، گردش، چرخش، پیچش، واداشتن، پیچاندن، زور اوردن، گرداندن، چلاندن، بزور قاپیدن و غصب کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wrests, wresting, wrested
(1) تعریف: to take, take away, or obtain with or as if with a forcible twist or yank.
مشابه: extract, pluck, tear, wrench

- The policeman wrested the gun from the suspect's hand.
[ترجمه ترگمان] پلیس اسلحه را از دست مظنون بیرون کشید
[ترجمه گوگل] پلیس این اسلحه را از دست مظنون به دست آورد
- The rebels wrested power from the king.
[ترجمه ترگمان] شورشیان قدرت را از پادشاه سلب کردند
[ترجمه گوگل] شورشیان قدرت را از پادشاه گرفتند

(2) تعریف: to extract by effort and persistence.
مشابه: extract, pry

- The pioneers wrested a living from the wilderness.
[ترجمه ترگمان] The یک زندگی از طبیعت بکر به دست گرفتند
[ترجمه گوگل] پیشگامان حیات را از بیابان بیرون کشیدند
اسم ( noun )
• : تعریف: the act of wresting; wrench; twist.
مشابه: wrench

• forceful pull; winding, bending; twist, kink; forceful capture; tuning key for musical instruments
pull by force; bend; twist; snatch by force; pervert, distort; win by force
if you wrest something away from someone who is holding it, you take it from them by pulling it violently or by twisting it; a literary word.
if you wrest something such as power from someone else, you take it from them with an effort in order to use it instead of them; a literary word.

دیکشنری تخصصی

[مهندسی گاز] گرداندن، پیچاندن، چرخش

مترادف و متضاد

گردش (اسم)
flow, progress, operation, movement, travel, period, airing, circulation, turn, excursion, twirl, paseo, revolution, promenade, race, wrest, canter, roll, trip, circuit, circumvolution, itineracy, itinerancy, stroll, saunter, gyration, hike, jaunt, meander, nutation

پیچش (اسم)
deflection, wrest, curvature, torsion, deflexion, intorsion

چرخش (اسم)
trepan, turn, twirl, revolution, whirl, wrest, wheel, roll, tumble, evolution, rotation, wrench, spin, swirl, gyration, troll, volte-face

گرداندن (فعل)
operate, man, manage, turn, wrest, wheel, inflect

زور اوردن (فعل)
wrest, straiten, squeeze

بزور قاپیدن و غصب کردن (فعل)
wrest

واداشتن (فعل)
stand, cause, appoint, wrest, put through

پیچاندن (فعل)
intricate, wind, turn, waggle, wrest, flex, contort, bolt, screw, twist, distort, twitch, wring, tweak, wimble

چلاندن (فعل)
crush, wrest, press, squeeze, wring

جملات نمونه

They wrested my words regularly.

آن‌ها مرتباً حرف‌های مرا تحریف کردند.


1. you wrest the law so as to make your enemies appear guilty
شما به منظور گناهکار جلوه دادن دشمنانتان قوانین را تحریف می کنید.

2. They are fighting to wrest control of the party from the old leaders.
[ترجمه ترگمان]آن ها برای بدست آوردن کنترل حزب از رهبران قدیمی مبارزه می کنند
[ترجمه گوگل]آنها برای مبارزه با کنترل حزب از رهبران قدیمی مبارزه می کنند

3. The shareholders are planning to wrest control of the company from the current directors.
[ترجمه ترگمان]سهامداران در حال برنامه ریزی برای به دست آوردن کنترل شرکت از مدیران فعلی هستند
[ترجمه گوگل]سهامداران در حال برنامه ریزی برای کنترل شرکت از مدیران فعلی می باشند

4. To wriggle is to wrest about like a worm.
[ترجمه ترگمان] به خاطر این که مثل یه کرم ازت دور بشم
[ترجمه گوگل]برای کشیدن این است که در مورد مانند یک کرم گول زدن

5. The rebels tried to wrest control of the town from government forces.
[ترجمه ترگمان]شورشیان سعی کردند کنترل شهر را از دست نیروهای دولتی بدست بیاورند
[ترجمه گوگل]شورشیان قصد داشتند از نیروهای دولتی شهر را کنترل کنند

6. Foreign investors are trying to wrest control of the firm from the family.
[ترجمه ترگمان]سرمایه گذاران خارجی در تلاشند تا کنترل شرکت را از خانواده به دست بیاورند
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاران خارجی در حال تلاش برای از بین بردن کنترل شرکت از خانواده هستند

7. The men had returned to wrest back power.
[ترجمه ترگمان]مردان بازگشته بودند تا قدرت عقب نشینی را بدست بیاورند
[ترجمه گوگل]مردان به قدرت بازگشته بودند

8. to wrest the truth out of sb.
[ترجمه ترگمان]که حقیقت رو از \"sb\" بیرون بیاره
[ترجمه گوگل]حقیقت را از صبح بیرون ببر

9. Until now,many peasants have to work hard to wrest a living from the soil.
[ترجمه ترگمان]تا این زمان، بسیاری از دهقانان مجبور به تلاش سخت برای به دست آوردن یک زندگی از خاک خود هستند
[ترجمه گوگل]تا به امروز، بسیاری از دهقانان باید سخت تلاش کنند تا زندگی خود را از خاک بیرون کنند

10. The officer managed to wrest the gun from his grasp.
[ترجمه ترگمان]افسر توانست اسلحه را از چنگش بیرون بکشد
[ترجمه گوگل]این افسر توانست اسلحه را از درک خود بگیرد

11. They attempted to wrest control of the town from government forces.
[ترجمه ترگمان]آن ها تلاش کردند تا کنترل شهر را از دست نیروهای دولتی به دست آورند
[ترجمه گوگل]آنها تلاش کردند تا نیروهای دولتی را از شهر کنترل کنند

12. A security guard managed to wrest the gun from the man.
[ترجمه ترگمان]یه نگهبان تونست اسلحه رو از اون مرد بیرون بیاره
[ترجمه گوگل]یکی از نگهبانان امنیتی توانست این اسلحه را از مرد بگیرد

13. The effect of the decree was to wrest control of Moscow's police force from the city soviet and the regional soviet.
[ترجمه ترگمان]تاثیر این حکم به دست آوردن کنترل نیروی پلیس مسکو از شوروی و اتحاد منطقه ای آن بود
[ترجمه گوگل]اثر این حکم این بود که کنترل نیروی پلیس مسکو از شورای شهر و شورای منطقه را از بین ببرد

14. The settlers found it hard to wrest a living from the rocky soil.
[ترجمه ترگمان]مهاجران به سختی آن را برای بدست آوردن یک زندگی از خاک سنگی دشوار یافتند
[ترجمه گوگل]مهاجران سخت تلاش کردند تا زندگی خود را از خاک سنگی بکشند

The military wrested political power from the people's elected officials.

ارتش قدرت سیاسی را از دست رهبران منتخب مردم گرفت.


You wrest the law so as to make your enemies appear guilty.

شما به منظور گناهکار جلوه دادن دشمنان‌تان قوانین را تحریف می‌کنید.


پیشنهاد کاربران

بدست آوردن با ترفند
achievable
optainable
موفقیت پذیر

از دست کسی قاپیدن، قاپیدن

به زور گرفتن ( در مورد قدرت )

قاپیدن
To pull forcibly and violently
Grab forcefully
Take violently
Snatch
Seize
Wrench
To gain/obtain with difficulty or by force

She stood beside the cart protectively as if Clay or one of them was going to wrest it from
. her

برداشتن از جایی، بلند کردن از جایی، بردن از جایی


کلمات دیگر: