معنی : خط اتصال، شکاف، بخیه، درز لباس، رگه نازک معدن، درز، دوختن، درز دادن، بوسیله درزگیری بهم متصل کردن، درز گرفتن، بهم پیوستن
معانی دیگر : (خیاطی) درز، خط (حاصل به هم دوختن دو پارچه)، همدوز، سجاف، باریکه، حاشیه، کناره، خط اتصال دو چیز (چوبی یا فلزی و غیره)، هر چیز درز مانند: چین، چروک، شیار، آژنگ، درز دوزی کردن، (درز) دوختن، کوک زدن، هم دوزی کردن، (کان - به ویژه زغالسنگ) رگه، لایه، (دستبافی) رجوع شود به: purl، (نادر) درز پیدا کردن، ترک خوردن، درزدار کردن، خط دار کردن