کلمه جو
صفحه اصلی

mesh


معنی : چشمه، شبکه، بافته، سوراخ تور پشه بند، سوراخ، گیر انداختن، بدام انداختن، شبکه ساختن، تور ساختن، درهم گیرافتادن، تور مانند یا مشبک کردن
معانی دیگر : (هر یک از سوراخ های توریا سرند و غیره) سوراخ، روزن، روزنچه، (جمع) نخ یا سیم و غیره (که با آن سرند و توری و غیره می سازند)، تور، توری، سرند، غربال، الک، دام، مخمصه، گرفتاری، درهم گیر افتادن (دوچرخ دندانه دار)، (مکانیک) دنده گرفتن، در دنده افتادن (دوچرخ و غیره)، گیرافتادن، به تله انداختن یا افتادن، در مخمصه افتادن یا انداختن، درهم قفل شدن، با هم جور شدن، جفت شدن یا کردن، تلفیق کردن یا شدن، پارچه ی تور مانند، جوراب بسیار نازک زنانه، هر چیزی که از حلقه های درهم بافته ی فلزی ساخته شده باشد، n :سورا  تور پشه بند، vt : بدام انداختن، جور شدن، درهم گیرافتادن مثل دنده های ماشین

انگلیسی به فارسی

تنیده، بافته


سوراخ تور پشه بند، سوراخ، چشمه، شبکه،تور مانند یا مشبک کردن، بدام انداختن،گیر انداختن، شبکه ساختن، تورساختن، جور شدن، درهم گیرافتادن (مثل دنده های ماشین)


مش، شبکه، سوراخ، بافته، سوراخ تور پشه بند، چشمه، بدام انداختن، گیر انداختن، شبکه ساختن، تور ساختن، درهم گیرافتادن، تور مانند یا مشبک کردن


انگلیسی به انگلیسی

• open spaces in a net or screen; material (threads, wires, or cords, etc.) used to make an object with open spaces in it; something made from a woven material; something that catches or traps; that which fits together like gears
interweave, fit in, combine together; interweave or coordinate internally; entangle; become entangled; capture, take prisoner, ensnare in a net; match, fit, coordinate one thing with another
mesh is material like a net made from wire, thread, or plastic.
if two things mesh or if someone meshes one thing with another, the two things fit together closely or correspond suitably.
if a person or organization meshes or meshes together separate things, they bring them together into one balanced and unified whole.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] دانه بندی، چشمه
[عمران و معماری] چشم الک - روزنه غربال
[برق و الکترونیک] خانه، مش
[مهندسی گاز] شبکه، تور
[زمین شناسی] شبکه، توری، ،شبکه سرند، الک
[ریاضیات] تور مانند، مشبک کردن، شبکه، سوراخ، جور شدن، گیرانداختن
[معدن] مش (دانه بندی)
[پلیمر] مش، دانه بندی
[آب و خاک] شبکه، منفذ،سوراخ،مش

مترادف و متضاد

Synonyms: agree, catch, coincide, combine, come together, coordinate, dovetail, engage, enmesh, ensnare, fit, fit together, harmonize, interlock, knit, net, snare, tangle, trap


entangle, connect


چشمه (اسم)
well, source, opening, spring, fount, fountain, font, mesh, mineral spring, springhead, wellhead

شبکه (اسم)
grating, net, grate, trellis, netting, mesh, network, lattice, plexus, grille, meshwork, rete, reticule, reticulum, treillage, trelliswork

بافته (اسم)
texture, web, tissue, wale, mesh

سوراخ تور پشه بند (اسم)
mesh

سوراخ (اسم)
outage, aperture, orifice, hole, opening, perforation, puncture, bore, cave, leak, cavity, columbarium, pigeonhole, eyelet, mesh, foramen, peck, tap hole

گیر انداختن (فعل)
knot, confuse, involve, circumvent, enmesh, entangle, embrangle, mesh

بدام انداختن (فعل)
trap, snare, decoy, inveigle, entrap, hook, enmesh, nail, ensnare, ensnarl, mesh

شبکه ساختن (فعل)
mesh

تور ساختن (فعل)
mesh

درهم گیرافتادن (فعل)
mesh

تور مانند یا مشبک کردن (فعل)
mesh

netting, entanglement


Synonyms: cobweb, jungle, knot, labyrinth, maze, morass, net, network, plexus, reticulation, screen, skein, snare, snarl, tangle, toils, tracery, trap, web


Antonyms: disconnect, unmesh, untangle


جملات نمونه

1. a mesh handbag
کیف دستی (زنانه) توری

2. a mesh of narrow streets
شبکه ای از خیابان های باریک

3. we want to mesh our vast natural resources with their capital and know-how
می خواهیم منابع عظیم طبیعی خود را با سرمایه و دانش آنها تلفیق کنیم.

4. the fish will not mesh today
امروز ماهی ها به تور نمی افتند.

5. The windows were covered in wire mesh to keep out flies.
[ترجمه ترگمان]پنجره ها از توری سیمی پوشیده شده بودند تا مگس ها را از بین ببرند
[ترجمه گوگل]پنجره ها با مش سیم مش نگهداشته شدند

6. We put some / a fine wire mesh over the chimney so that the birds wouldn't fall in.
[ترجمه ترگمان]چند تا سیم نازک را روی بخاری گذاشتیم تا پرنده ها داخل نشوند
[ترجمه گوگل]ما یک مش سیم مش خوب را روی دودکش قرار دادیم تا پرنده ها نزنند

7. The members of the team just didn't mesh.
[ترجمه ترگمان]اعضای تیم just
[ترجمه گوگل]اعضای تیم فقط مش نداشتند

8. The ground-floor windows are obscured by wire mesh.
[ترجمه ترگمان]پنجره های طبقه همکف از شبکه سیمی پوشیده شده اند
[ترجمه گوگل]پنجره های کف زمین با مش سیم می شود

9. I'm afraid that your ideas don't quite mesh with mine.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه ایده های شما با من سازگار نیست
[ترجمه گوگل]من می ترسم که ایده های شما با من همخوانی نداشته باشند

10. She felt trapped in a mesh of loyalty and guilt.
[ترجمه ترگمان]احساس کرد به دام افتاده در شبکه ای از وفاداری و احساس گناه است
[ترجمه گوگل]او احساس می کند در مش وفاداری و گناه به دام افتاده است

11. This doesn't mesh with the idea that I was given of the work in this office.
[ترجمه ترگمان]این با این ایده که من از کار در این دفتر به من داده شده است، ارتباط ندارد
[ترجمه گوگل]این کار با این ایده که از کار در این دفتر داده شده، مشکی نیست

12. This net has a fine mesh.
[ترجمه ترگمان]این تور شبکه خوبی دارد
[ترجمه گوگل]این خالص دارای مش خوب است

13. The teeth on those two wheels mesh as the wheels revolve.
[ترجمه ترگمان]دندان های آن دو چرخ به عنوان چرخ ها می چرخند
[ترجمه گوگل]دنده ها بر روی این دو چرخ مش به عنوان چرخ چرخان

14. His own ideas did not mesh with the views of the party.
[ترجمه ترگمان]عقاید خودش با نظرات حزب همخوانی نداشت
[ترجمه گوگل]ایده های خود را با دیدگاه های حزب مخلوط نکنید

a 50-mesh screen

توری دارای 50 روزن (در هر اینچ)


the meshes of a sieve

چشمه‌های غربال


A net with almost invisible meshes.

یک تور که نخ‌های آن تقریباً نامرئی هستند.


a mesh handbag

کیف دستی (زنانه) توری


a mesh of narrow streets

شبکه‌ای از خیابان‌های باریک


He got caught in the meshes of the big city.

او در دام شهر بزرگ گرفتار شد.


Noiselessly he meshed the gears.

بدون ایجاد صدا دنده‌ها را به هم جفت کرد.


The fish will not mesh today.

امروز ماهی‌ها به تور نمی‌افتند.


The ship's anchor had become meshed in rocks.

لنگر کشتی در صخره‌ها گیر کرده بود.


We want to mesh our vast natural resources with their capital and know-how.

می‌خواهیم منابع عظیم طبیعی خود را با سرمایه و دانش آن‌ها تلفیق کنیم.


پیشنهاد کاربران

مشبک کردن، دانه بندی

دَرهَم

[شبکه رایانه ای و اینترنت]
همه پیوند ، درهم پیوند

هماهنگ و سازگار بودن

شیمی: منافذ یا روزنه تور.

المان بندی

جوراب بسیار نازک زنانه

�مهندسی برق �
کوچکترین حلقه ای که هیچ مسیر بسته ( حلقه ای ) را شامل و زیر مجموعه خود نشود

در طراحی گرافیکی و سه بعدی به معنای مجموعه ای از رئوس، وجه ها و نقاط گفته میشود که یک شکل را تشکیل میدهند، بعبارت ساده تر میتوان گفت به هر شکل سه بُعدی مش گفته میشود
شکل سه بعدی

نقل از هزاره :
1 ) ( تور ؛توری وغیره ) چشمه ، سوراخ
2 ) ( نیز درجمع ) شبکه ، رشته ، تارها
3 ) تور، توری
4 ) ( ماهی و غیره ) با تور گرفتن ، صید کردن
5 ) ( چرخ دنده ها ) در هم گیر کردن
6 ) ( برنامه و غیره ) جفت و جور شدن ، هماهنگ شدن ، باهم خواندن ، سازگار بودن


کلمات دیگر: