کلمه جو
صفحه اصلی

utility


معنی : سود، فایده، سودمندی، صنایع همگانی، مفیدیت، کاربردپذیری
معانی دیگر : کاروری، به درد خوردن، مفید بودن، هوده، کارایی، عملی بودن، سهل الاستفادگی، سهولت استفاده، شرکت برق، شرکت گاز، سهل الاستفاده، کاری، (جانور) ویژه ی تولید (نه تفریح یا مسابقه وغیره)، وابسته به گوشت نامرغوب (معمولا گوشت جانور شخم زن یا شیرده وغیره)، هر چیز به درد خور، چیزکارور، (معمولا جمع) خدمات رفاهی، خدمات شهری: برق، آب، گاز، تلفن، (جمع) سهام شرکت های برق یا تلفن وغیره، (اقتصاد) توانایی ارضای نیازهای انسانی، صنایع همگانی مثل برق و تلفن

انگلیسی به فارسی

سودمندی، مفیدیت، سود، فایده، صنایع همگانی (مثل برق و تلفن)، ، کاربردپذیری


سودمندی


ابزار، سودمندی، فایده، سود، صنایع همگانی، مفیدیت، کاربردپذیری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: utilities
(1) تعریف: the quality or condition of being useful; usefulness.
متضاد: uselessness
مشابه: convenience, value, worth

- A computer is a machine with great utility.
[ترجمه ترگمان] کامپیوتر ماشینی با سودمندی زیاد است
[ترجمه گوگل] کامپیوتر یک دستگاه با ابزار عالی است
- His daughter doubted the utility of learning multiplication tables when a person could simply use a calculator.
[ترجمه ترگمان] دختر او در مورد کاربرد جداول ضرب در زمانی که یک نفر می تواند به سادگی از ماشین حساب استفاده کند شک داشت
[ترجمه گوگل] دخترش در مورد استفاده از جداول یادگیری یادگیری مشکوک بود، زمانی که یک فرد می توانست به راحتی از یک ماشین حساب استفاده کند
- The gift is very pretty but certainly lacks utility.
[ترجمه طبا] هدیه بسیار زیبایی است اما مطمئنا بدون کاربرد است!
[ترجمه ترگمان] این هدیه خیلی زیبا است، اما قطعا فاقد امکانات است
[ترجمه گوگل] هدیه بسیار زیبا است اما قطعا فاقد ابزار است

(2) تعریف: something that is useful.

- A car is a utility that many Americans would find hard to live without.
[ترجمه ترگمان] یک اتومبیل ابزاری است که بسیاری از آمریکایی ها بدون آن زندگی می کنند
[ترجمه گوگل] ماشین یک وسیله است که بسیاری از آمریکایی ها سخت می توانند بدون آن زندگی کنند

(3) تعریف: a public service, system, or supply, or devices related to it.

- We pay each month for our natural gas supply and other utilities.
[ترجمه ترگمان] ما هر ماه بابت تامین گاز طبیعی و خدمات دیگر پول پرداخت می کنیم
[ترجمه گوگل] ما هر ماه برای تامین گاز طبیعی و دیگر خدمات ما پرداخت می کنیم
صفت ( adjective )
(1) تعریف: primarily practical rather than aesthetically pleasing.

- utility boots
[ترجمه ترگمان] چکمه های مصرفی
[ترجمه گوگل] چکمه های مفید

(2) تعریف: capable of serving many functions.

- a utility room
[ترجمه ترگمان] یک اتاق utility
[ترجمه گوگل] یک اتاق ابزار

• usefulness; public service; something useful
the utility of something is its usefulness.
a utility is an important service such as water, electricity, or gas that is provided for everyone.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] برنامه سودمند
[مهندسی گاز] سرویسهای وابسته، تاسیسات اب وبرق وبخار
[زمین شناسی] مطلوبیت
[حقوق] مفید بودن، نفع، منفعت، سودمندی
[ریاضیات] سودمندی، فایده، مطلوبیت، مطلوبیتی، کاربردی
[آمار] مطلوبیت

مترادف و متضاد

سود (اسم)
gain, increment, use, benefit, advantage, profit, interest, dividend, avail, utility, behoof, fruit, lucre

فایده (اسم)
gain, use, advantage, profit, avail, usefulness, utility, fruit

سودمندی (اسم)
efficiency, usefulness, utility, expedience, expediency, yield, earning power, productivity, profitableness

صنایع همگانی (اسم)
utility

مفیدیت (اسم)
utility

کاربردپذیری (اسم)
utility

serviceableness


Synonyms: account, adequacy, advantage, advantageousness, applicability, appropriateness, avail, benefit, convenience, efficacy, efficiency, expediency, favor, fitness, function, point, practicality, productiveness, profit, relevance, service, serviceability, use, usefulness


جملات نمونه

1. utility beef
گوشت نامرغوب گاو

2. utility furniture
مبل ویژه ی کار (که به استحکام و راحتی آن بیشتر توجه شده تا به زیبایی آن)

3. utility poultry
ماکیان تخم گذار

4. utility sheep
گوسفند شیرده و پشم ده (که از پشم آن نیز استفاده می شود)

5. a utility company
شرکت خدماتی (برق،آب،گاز و غیره)

6. a utility knife
چاقوی هر کاره

7. the utility of coal as a household fuel
فایده ی زغال سنگ به عنوان سوخت منزل

8. the design stresses utility rather than artistic considerations
آن طرح کاروری (سهولت استفاده) را مورد تاکید قرار می دهد نه ملاحظات هنری را.

9. He inwardly questioned the utility of his work.
[ترجمه ترگمان]در دل از سودی کارش پرسش هایی می کرد
[ترجمه گوگل]او به طور داخلی از ابزار کار خود سوال کرد

10. Even the survey's most rabid critics acknowledge the utility of this kind of data.
[ترجمه ترگمان]حتی منتقدان rabid نظرسنجی از کاربرد این نوع داده ها قدردانی می کنند
[ترجمه گوگل]حتی منتقدان عجیب و غریب این نظرسنجی، ابزار سودمند این نوع داده ها را تایید می کنند

11. Joseph Stalin gave an accurate assessment of the utility of nuclear weapons.
[ترجمه ترگمان]جوزف استالین (جوزف استالین)ارزیابی دقیقی از کاربرد تسلیحات هسته ای داد
[ترجمه گوگل]یوزف استالین ارزیابی دقیق از استفاده از سلاح های هسته ای انجام داد

12. Belief in the utility of higher education is shared by students nationwide.
[ترجمه ترگمان]اعتقاد به کاربرد آموزش عالی توسط دانش آموزان سراسر کشور به اشتراک گذاشته شده است
[ترجمه گوگل]اعتقاد به سود آموزش عالی توسط دانش آموزان در سراسر کشور به اشتراک گذاشته شده است

13. A fur coat has more utility in winter than in autumn.
[ترجمه علی۸] یک کت خز در زمستان پرکاربردتر هست تا در پاییز
[ترجمه ترگمان]یک پوشش خز در زمستان بیشتر از پاییز است
[ترجمه گوگل]یک کت خز در زمستان بیشتر از پاییز است

14. Tenants who skip out on utility bills are the focus of a new law.
[ترجمه ترگمان]Tenants که از قبض های مصرفی صرفنظر می کنند، کانون یک قانون جدید هستند
[ترجمه گوگل]مستاجران که در صورتحسابهای خدماتی صرف نظر می کنند، تمرکز یک قانون جدید هستند

15. Utility is when you have one telephone, luxury is when you have two, opulence is when you have three - and paradise is when you have none. Doug Larson
[ترجمه ترگمان]برنامه زمانی است که شما یک تلفن دارید، لوکس زمانی است که شما دو ساعت وقت دارید، opulence زمانی است که شما سه و یک بهشت دارید، زمانی که هیچ وقت ندارید داگ لارسون
[ترجمه گوگل]سودمند است زمانی که شما یک تلفن داشته باشید، لوکس زمانی است که شما دو نفر دارید، زمانی است که شما سه ساله است و زمانی که شما هیچ چیز ندارید، بهشت ​​است داگ لارسون

16. But, the base had much less utility than the larger base built by the Marines at Camp Pendleton.
[ترجمه ترگمان]اما این پایه بسیار کم تر از پایه بزرگ تر ساخته شده توسط تفنگداران دریایی در اردوگاه پندلتون است
[ترجمه گوگل]اما پایه ابزار کمتری نسبت به پایه بزرگتر ساخته شده توسط تفنگداران دریایی در کمپ پندلتون داشت

17. Investments in electric utility stocks were down to 2 percent in December from 2 2 percent the year earlier.
[ترجمه ترگمان]سرمایه گذاری در ذخایر برق در دسامبر از ۲ درصد سال قبل به ۲ درصد کاهش یافت
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاری در سهام برق در ماه دسامبر به 2 درصد کاهش یافت که از سال قبل 2 تا 2 درصد بود

the utility of coal as a household fuel

فایده‌ی زغال‌سنگ به‌عنوان سوخت منزل


The design stresses utility rather than artistic considerations.

آن طرح کاروری (سهولت استفاده) را مورد‌تأکید قرار می‌دهد نه ملاحظات هنری را.


a utility company

شرکت خدماتی (برق، آب، گاز و غیره)


utility furniture

مبل ویژه‌ی کار (که به استحکام و راحتی آن بیشتر توجه شده تا به زیبایی آن)


a utility knife

چاقوی هر‌کاره


utility sheep

گوسفند شیرده و پشم‌ده (که از پشم آن نیز استفاده می‌شود)


utility poultry

ماکیان تخم‌گذار


utility beef

گوشت نامرغوب گاو


پیشنهاد کاربران

مطلوبیت

informative
fruitfulness

منفعت

مزیت، فایده

Utility bills قبوض خدمات شهری مثل قبض آب، برق. . . . .

تاسیسات
تشکیلات

کاربردپذیری

ابزار

در اقتصاد: مطلوبیت، فایده.
در واحدهای صنعتی:تاسیسات پشتیبان ( خدمات جانبی نظیر آب و برق و اکسیژن و بخار ) .

بهره وری

1. خدمات شهری مانند گازف برق، آب، تلفن و . . .
2. کارایی
3. شرکت های خدمات شهری مانند شرکت آب، شرکت رق، . . .
4. برنامه کامپیوتری

کاربرد


تاسیسات

اگه درمورد مکان به کار بره، منظور محلیه که هیچ تزئیناتی نداره. کاربردپذیر بودن و سودمندی هم از همین جهته ( که چیز اضافه ای برای سرگرمی یا زیبایی بهش وصل نیست ) .

a service that is used by the public, such as an electricity or gas supply or a train service


کاربردی

دستگاه خدمات همگانی

شرکت توزیع کننده انرژی ( برق - گاز )
مجموعه نرم افزار کاربردی کامپیوتر

همه کاره

ابزار، تجهیزات، سودمندی، خدمات شهری


خوبی و سودمندی
Its basic utility lies in being able to drive where other vehicles can’t go.
The product became popular thanks to its high utility in many different situations

ابزار، امکانات، تجهیزات، تشکیلات، برنامه های کاربردی

تسهیلات
خدمات رفاهی

utility ( اقتصاد )
واژه مصوب: مطلوبیت
تعریف: سنجه ای برای نشان دادن رضایت مندی از مجموعه ای از کالا ها و خدمات


کلمات دیگر: