کلمه جو
صفحه اصلی

overflow


معنی : طغیان، سرریز، طغیان اب، اضافی، سیل، طغیان کردن، سرشار شدن یا کردن لبریز شدن
معانی دیگر : لبریز شدن یا کردن، سرشار کردن یا شدن، سر رفتن، لب پر زدن، (رودخانه و دریاچه و غیره) طغیان کردن، سیل زده کردن، (بسیار) فراوان بودن، وفور داشتن، سرشار بودن، مقداری که سر می رود یا لبریز می شود، سرشاری، لبریزی، فراوانی، لوله ی لبریزی (برای بردن آبگونه ای که لبریز می شود)، مخرج لبریزی، لبریزگاه

انگلیسی به فارسی

سرشار شدن یا کردن لبریز شدن، طغیان کردن، طغیان،سیل، اضافی


سرریز


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: overflows, overflowing, overflowed
(1) تعریف: to flow over the top edge of a containing channel or receptacle.
مترادف: flood, overrun

- The river overflows each spring.
[ترجمه Zahra r] رودخانه هر بهار لبریز میشود.
[ترجمه مصطفی 007] هر بهار رودخانه طغیان کرده و لبریز میشود.
[ترجمه پدرام] هربهارروخانه سرریزمیکند
[ترجمه ترگمان] رودخانه هر بهار پر می شود
[ترجمه گوگل] رودخانه هر روز به سر می برد

(2) تعریف: of a containing channel or receptacle, to be overfilled, so that its contents flow over the top edge.
مترادف: flood, overrun

- The blocked toilet overflowed.
[ترجمه ترگمان] توالت مسدود شده بود
[ترجمه گوگل] توالت مسدود شده پر شده است

(3) تعریف: to spill from one space into another.
مشابه: flood, flow, spill

- The crowd overflowed into the hallway.
[ترجمه ترگمان] جمعیت در راهرو جمع شدند
[ترجمه گوگل] جمعیت به راهرو سرازیر شد

(4) تعریف: to be or become full or overly full.
مترادف: brim, fill
مشابه: abound, flood, overrun, spill, teem

- Her heart overflowed with love.
[ترجمه ترگمان] قلبش سرشار از عشق شده بود
[ترجمه گوگل] قلب او با عشق پر شده است
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to flood over or across.
مترادف: deluge, flood, inundate, overrun
مشابه: engulf, overspread, submerge

- The river overflowed its banks and the adjacent fields.
[ترجمه ترگمان] این رودخانه طغیان سواحل خود و مزارع مجاور را فراگرفت
[ترجمه گوگل] رودخانه بانک ها و سرزمین های مجاور آن را ریخت

(2) تعریف: to spill out of, because of overfilling.
مشابه: overrun

- The milk overflowed the mug.
[ترجمه ترگمان] شیر لیوان را پر کرد
[ترجمه گوگل] شیر لیوان را پر کرد

(3) تعریف: to fill (something) beyond its capacity; overfill.
مترادف: flood, overrun

- She overflowed the tub.
[ترجمه ترگمان] او از وان سر در آورد
[ترجمه گوگل] او وان را سرریز کرد
اسم ( noun )
(1) تعریف: that which escapes containment because of overfilling; excess.
مشابه: excess, runoff, spill

- We caught the overflow in a bucket.
[ترجمه ترگمان] ما the رو تو یه سطل گیر آوردیم
[ترجمه گوگل] ما سرریز را در سطل گرفتیم

(2) تعریف: the act or fact, or an instance, of overflowing.
مشابه: excess, overrun

(3) تعریف: an outlet from which excess liquid may exit.
مشابه: drain, drainpipe, gutter, spill, spillway

• spillage; abundance, plenitude; surplus, extra; malfunction in which a program tries to store data when there is no free space in the memory (computers)
spill over, be filled to the point of flowing over; fill to the point of running over
if a liquid or a river overflows, it flows over the edges of the container it is in or the place where it is.
if something is overflowing with things, it is too full of them.
if someone is overflowing with a feeling, they are experiencing it very strongly and show this in their behaviour.
an overflow is a hole or pipe through which liquid can flow out of a container when it gets too full.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] سرریز
[کامپیوتر] سرریز . - سرریز - نوعی شرایط خطا که هنگام کستردگی نتیجه ی محاسبه و جانگرفتن آن در فضای موجود روی می دهد. مثلاً جمع 65535+1 موجب سرریزی درکامپیوتر می شود که از ثباتهای بدون 16 بیتی استفاده می کند، زیرا 2به توان 16-1 =65535 بزرگترین عدد صحیح است که می تواند در آن فرمت جای گیرد، و یا بدتر از آن، اگر کامپیوتر سرریز را تشخیص ندهد، ممکن است 65535+1=0 شود، بدون اینکه خطا رابه کاربر اطلاع دهد.
[برق و الکترونیک] سرریر 1. شرایطی که به هنگام زیادتر شدننتیجه عملیات حسابی از ظرفیت نمایش عدد در یک کامپیوتر دیجیتال پیش می آید . 2. رقم نقلی از این شرایط به دست می آید . - سرریز
[مهندسی گاز] سررفتن، لبریزشدن، اضافی
[زمین شناسی] سرریز
[نساجی] لبریز
[ریاضیات] تجاوز از حد، هزینه ی عمومی، سرریز، هزینه ی غیر تولیدی
[معدن] سرریز (جدایش)
[آب و خاک] جریان روگذر، سرریز، سرریزی،غرقاب شدن
[شیمی] سر ریز
[زمین شناسی] آبریز، ریزش، لبریز شدن ،لبریزى ،طغیان
[نساجی] قلیان - مغتشش شدن

مترادف و متضاد

طغیان (اسم)
outbreak, riot, sedition, rebellion, outburst, insurgency, insurgence, insurrection, revolt, overflow, uprising, high water, rage of the sea, rout

سرریز (اسم)
overflow

طغیان اب (اسم)
overflow

اضافی (اسم)
extension, surplusage, overflow

سیل (اسم)
sill, flood, spate, torrent, flux, deluge, overflow, mudflow

طغیان کردن (فعل)
rise, uprise, rebel, flood, mutiny, overflow

سرشار شدن یا کردن لبریز شدن (فعل)
overflow

flood, inundation


Synonyms: advance, cataclysm, cataract, congestion, deluge, discharge, encroachment, enforcement, engorgement, excess, exuberance, flash flood, flooding, infringement, niagara, overabundance, overcrowding, overkill, overmuch, overproduction, plethora, pour, propulsion, push, redundancy, spate, spill, spillover, submergence, submersion, superfluity, surfeit, surplus, torrent


pour out, flood


Synonyms: brim, bubble over, cascade, cover, deluge, discharge, drain, drown, engulf, fall over, gush, inundate, irrupt, issue, jet, leak, overbrim, overrun, overtop, pour, run over, rush, shed, shower, slop, slosh, soak, spill, spill over, spout, spray, spurt, squirt, submerge, surge, swamp, water, wave, well, well over, wet, whelm


جملات نمونه

1. (wordsworth) an overflow of powerful feelings recollected in tranquility
سرشاری احساسات نیرومند که در هنگام آرامش به خاطر خطور می کند

2. (wordsworth) the instantaneous overflow of powerful feelings. . .
لبریز شدن آنی احساسات قوی . . .

3. the milk boiled and started to overflow
شیر جوشید و شروع کرد به سر رفتن.

4. Put a bowl underneath to catch the overflow.
[ترجمه ترگمان] یه کاسه رو بذار زیرش تا the رو بگیریم
[ترجمه گوگل]کاسه زیر را برای رسیدن به سرریز قرار دهید

5. The overflow will be accommodated in another hotel.
[ترجمه ترگمان]سرریز در یک هتل دیگر جا داده خواهد شد
[ترجمه گوگل]سرریز در یک هتل دیگر قرار می گیرد

6. The water butt catches the overflow from this pipe.
[ترجمه ترگمان]جریان آب، سرریز را از این لوله می گیرد
[ترجمه گوگل]لبخند آب از طریق این لوله سرریز می شود

7. The overflow from the bath is blocked.
[ترجمه nm] طغیان ابی که از حمام می امد بسته شد
[ترجمه ترگمان]سرریز شدن حمام مسدود شده است
[ترجمه گوگل]سرریز از حمام مسدود شده است

8. The overflow from the bath ran on to the floor.
[ترجمه nm] ابی که از حمام می امد بر روی فرش جاری شد
[ترجمه ترگمان]overflow از حمام به زمین افتاد
[ترجمه گوگل]سرریز از حمام به زمین افتاد

9. We must harness the rivers which overflow annually.
[ترجمه ترگمان]ما باید روده ای که سالانه سرریز می شوند را مهار کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید رودخانه هایی را که سالانه سرازیر می شوند، مهار کنیم

10. Stop the overflow from the cistern.
[ترجمه ترگمان]the را از داخل آب انبار دست نگه دارید
[ترجمه گوگل]سرریز از مخزن را متوقف کنید

11. I put a bucket underneath to catch the overflow from the water tank.
[ترجمه ترگمان]یک سطل را زیر آن قرار دادم تا سرریز مخزن آب را بگیرم
[ترجمه گوگل]من یک سطل زیر را گذاشتم تا سرریز را از مخزن آب بگیرم

12. I found a smaller hall for the overflow from the main meeting.
[ترجمه ترگمان]من تالار کوچک تری را برای سرازیر شدن سیل از جلسه اصلی پیدا کردم
[ترجمه گوگل]من یک سالن کوچکتر برای سرریز از جلسه اصلی پیدا کردم

13. Riverside General had been built as an overflow hospital for Tewkesbury and Gloucester and surrounding areas.
[ترجمه ترگمان]Riverside به عنوان یک بیمارستان سرریز برای Tewkesbury و Gloucester و مناطق اطراف بنا شده است
[ترجمه گوگل]ریورساید عمومی به عنوان یک بیمارستان سرریز برای Tewkesbury و Gloucester و مناطق اطراف آن ساخته شده است

14. Fig. 7 Index sequential files - overflow block Random access offers another way of organising data on disk for quick access.
[ترجمه ترگمان]شکل ۷ فهرست overflow فایل های متوالی، دسترسی تصادفی، راه دیگری برای سازمان دهی داده ها بر روی دیسک برای دسترسی سریع ارایه می دهد
[ترجمه گوگل]شکل 7 فایل های پیوندی فهرست - بلوک overflow دسترسی تصادفی راه دیگری برای سازماندهی داده ها در دیسک برای دسترسی سریع ارائه می دهد

15. Turn off the water so the sink doesn't overflow.
[ترجمه ترگمان]آب را خاموش کن تا سینک لبریز نشه
[ترجمه گوگل]آب را خاموش کنید تا غرق نمی شود

The milk boiled and started to overflow.

شیر جوشید و شروع کرد به سر رفتن.


The river overflowed and water covered the farms.

روخانه طغیان کرد و آب مزارع را فرا گرفت.


overflowing with optimism

سرشار از خوش‌بینی


(Wordsworth) an overflow of powerful feelings recollected in tranquility.

سرشاری احساسات نیرومند که در هنگام آرامش به‌خاطر خطور می‌کند.


پیشنهاد کاربران

لبریز شدن

پر و پیمون. مالامال. لب به لب. لبریز

به معنی سر ریز کردن مثلا سر ریز کردن اب

سرریز ( شدن، کردن ) ، لبریز ( شدن ) ، به وفور داشتن، سرشار بودن، احساس قوی داشتن

لبریز شدن یا سرریز شدن - flow over the edges or limits

چیز سرریز شده
چیز اضافی

زیاده از حد بودن


کلمات دیگر: