کلمه جو
صفحه اصلی

commendation


معنی : ستایش، تقدیر، توصیه
معانی دیگر : سپاس، تعریف، تحسین، تایید، تشویق، قدردانی، (قدیمی - جمع) سلام رساندن، احترامات غیابی، سپردن، سپارش، سفارش

انگلیسی به فارسی

ستایش، توصیه، سفارش، تقدیر


تشویق، تقدیر، ستایش، توصیه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of commending.
مشابه: applause, approbation, approval, commission, flattery, praise

(2) تعریف: something, esp. an award, that confers honor or distinction.
متضاد: animadversion
مشابه: accolade, approval, citation, flattery, laudation, praise, testimonial

- The medal was a commendation for military service.
[ترجمه امین] این مدال تقدیری برای خدمت نظامی بود.
[ترجمه ترگمان] این مدال برای خدمت ارتش مورد تمجید قرار گرفت
[ترجمه گوگل] این مدال افتخار برای خدمات نظامی بود

• praise, acclaim; citation

مترادف و متضاد

ستایش (اسم)
eulogy, praise, accolade, adoration, worship, veneration, approbation, endorsement, commendation, laud, approval, backing, doxology, laudation, encomium

تقدیر (اسم)
thank, allotment, destiny, destination, dispensation, appreciation, fate, commendation, predestination, ordinance, foredoom, predetermination

توصیه (اسم)
commendation, recommendation

giving of praise; acclaim


Synonyms: acclamation, approbation, approval, award, bouquet, Brownie points, credit, encomium, encouragement, good opinion, honor, panegyric, pat on the back, pat on the head, pay, plum, points, posy, PR, puff, pumping up, rave, recommendation, shot in the arm, stroke, stroking, tribute


Antonyms: blame, censure, criticism, disapproval, reprimand


جملات نمونه

Her courage caused the personal commendation of the Prime Minister.

شجاعت او موجب تقدیر شخص نخست وزیر از او شد.


1. her courage caused the personal commendation of the prime minister
شجاعت او موجب تقدیر شخص نخست وزیر از او شد.

2. The young police sergent was given a commendation for bravery after he saved the children from the flood.
[ترجمه ترگمان]پس از اینکه او بچه ها را از سیل نجات داد پلیس جوان به خاطر شجاعت مورد تمجید قرار گرفت
[ترجمه گوگل]بیمار جوان پلیس پس از آنکه کودکان را از سیل نجات داد، برای شجاعت قدردانی شد

3. The Company received a commendation from the Royal Society of Arts.
[ترجمه ترگمان]این شرکت مورد تمجید جامعه سلطنتی هنر قرار گرفت
[ترجمه گوگل]این کمیته از انجمن صنفی سلطنتی دریافت کرد

4. Several of the firefighters received commendation for their bravery.
[ترجمه ترگمان]چندین تن از ماموران آتش نشانی برای شجاعت خود مورد تحسین قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]تعدادی از آتش نشانان به خاطر شجاعتشان قدردانی کردند

5. Her painting won a commendation from the teacher.
[ترجمه ترگمان]نقاشی او مورد تمجید معلم قرار گرفت
[ترجمه گوگل]نقاشی او از مدرسین تقدیر دریافت کرد

6. The film deserves the highest commendation.
[ترجمه ترگمان] فیلم حقشه که بالاترین افتخار رو بگیره
[ترجمه گوگل]فیلم سزاوار بالاترین افتخار است

7. Captain Dave Schilling presented Patrick with a commendation from the fire department.
[ترجمه ترگمان]کاپیتان \"دیو Schilling\"، \"پاتریک Schilling\" رو از مرکز آتش نشانی به \"پاتریک\" معرفی کرد
[ترجمه گوگل]کاپیتان دیو شیلینگ پاتریک با افتخار از اداره آتش نشانی ارائه کرد

8. He won a commendation for bravery.
[ترجمه ترگمان] اون از شجاعت خوشش اومده
[ترجمه گوگل]او به خاطر شجاعت به موفقیت رسید

9. His companions read the commendation for a departing soul; he seemed relieved.
[ترجمه ترگمان]یاران او ستایش یک روح دور شده را می خواندند؛ به نظر می رسید که خیالش راحت شده است
[ترجمه گوگل]اصحاب او خواندن تقدیر برای یک روح خروج؛ او راحت شد

10. This qualification, normally with Commendation, is also acceptable for entry to the degree course.
[ترجمه ترگمان]این صلاحیت معمولا با Commendation نیز برای ورود به این درجه قابل قبول است
[ترجمه گوگل]این مدرک، معمولا با تشویق، برای ورود به دوره درجهان نیز قابل قبول است

11. Judith, from Dungannon, receives a certificate of commendation and a dictionary of sociology.
[ترجمه ترگمان]ژودیت از Dungannon، یک گواهی تعریف و یک فرهنگ جامعه شناسی می خواند
[ترجمه گوگل]جودیت، از دانگانونون، گواهی ضمانت و فرهنگ لغت جامعه شناسی را دریافت می کند

12. She already holds a commendation for her part in rescuing a rottweiler dog.
[ترجمه ترگمان]او از همین حالا هم برای نجات دادن یک سگ rottweiler از او تعریف و تمجید می کند
[ترجمه گوگل]او در حال حاضر در مورد نجات یک سگ راتواییلر از او بخاطر بخشیدن به او احترام می گذارد

13. Mr. Hunt I withdraw the commendation that I gave the hon. Gentleman, but only because that is damaging his political career.
[ترجمه ترگمان]آقای \"هانت\"، ازم تعریف کردن که به \"عزیزم\" دادم آقای محترم، اما فقط به این خاطر که حرفه سیاسی او را مختل کرده است
[ترجمه گوگل]آقای هانت، این تسلیم را به دست آورده ام که من به آن احترام می گذارم جنتلمن، اما فقط به این دلیل است که او به کار سیاسی خود آسیب می رساند

14. The government issued an order of commendation to them.
[ترجمه ترگمان]دولت دستوری برای آن ها صادر کرد
[ترجمه گوگل]حکومت از آنها خواسته بود که به آنها احترام بگذارند

15. The Nation establishes a system of commendation and reward for cleaner production.
[ترجمه ترگمان]ملت یک سیستم ارزیابی و پاداش برای تولید تمیزتر ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]ملت یک سیستم تشویق و پاداش برای تولید پاکیزه را ایجاد می کند

پیشنهاد کاربران

ستودنی


کلمات دیگر: