کلمه جو
صفحه اصلی

bristly


معنی : زبر، دارای موی زبر، جنگی
معانی دیگر : دارای موهای کوتاه و زبر، ته ریش دار، زبره دار

انگلیسی به فارسی

توهم، زبر، دارای موی زبر، جنگی


زبر، دارای موی زبر، جنگی


انگلیسی به انگلیسی

• stubbly; irritable; having bristles
bristly hair is rough, coarse, and thick.
if a man's chin is bristly, it is covered with bristles because he has not shaved recently.

مترادف و متضاد

زبر (صفت)
rough, coarse, prickly, stark, stubby, bristly, scaly, ragged, russet, shaggy, coarse-grained, scabrous, stubbly

دارای موی زبر (صفت)
bristly

جنگی (صفت)
military, martial, bristly, warlike

جملات نمونه

1. His bristly red hair was standing on end.
[ترجمه ترگمان]موهای زبر و زبر او را پشت سر گذاشته بود
[ترجمه گوگل]سر موی سرخ او در انتهای ایستاده بود

2. She finds his beard too bristly.
[ترجمه ترگمان]ریشش هم خیلی زبر و زبر است
[ترجمه گوگل]او ریش خود را بیش از حد پر سر و صدا می یابد

3. Dark green bristly foliage arranged in dense whorls around slender brittle stems.
[ترجمه ترگمان]شاخ و برگ های زبر و سبز تیره در اطراف ساقه های نازک و شکننده و شکننده چیده شده بودند
[ترجمه گوگل]شاخ و برگ سبز تیره سبز در نهرهای متراکم در اطراف ساقه های شکننده باریک مرتب شده است

4. Like Taylor, Goodrich was a bristly sort.
[ترجمه ترگمان] \"مثل\" تیلور \"،\" ریچ Goodrich \"یه نوع bristly بود\"
[ترجمه گوگل]مثل تیلور، گودریچ یک نوع مرتب و مرتب بود

5. The guy was all bristly and red and puffed up, in fatigue pants and a brown shirt.
[ترجمه ترگمان]مرد زبر و سرخ، با شلوار خسته و پیراهن قهوه ای، پف کرده و پف کرده بود
[ترجمه گوگل]این مرد همه چیز زرشک و قرمز بود و پف کرد، در شلوار خستگی و پیراهن قهوه ای

6. The former is bristly, of medium length, coarse, dense and lying close.
[ترجمه ترگمان]اولی، زبر، ضخیم، ضخیم، متراکم و دراز است
[ترجمه گوگل]سابق در حال برف زدن، متوسط ​​طول، درشت، متراکم و دروغ بستن است

7. They are bristly with a slight swelling towards the tip, before the final tapering-off.
[ترجمه ترگمان]آن ها با کمی ورم به سمت نوک، قبل از آنکه نهایی نهایی شود، قرار دارند
[ترجمه گوگل]آنها قبل از ناپدید شدن نهایی، با تورم کمی به سمت نوک ناخوشایند هستند

8. Bristly dub on flip, complete with monkey yapping, is a lot better.
[ترجمه ترگمان]موسیقی داب که با عوعو میمون تکمیل می شود، بسیار بهتر است
[ترجمه گوگل]Bristly دوبله با تلنگر، کامل با وحشی میمون، بسیار بهتر است

9. Cluster flies are bristly gray insects, about five times bigger than the ordinary housefly, Musca domestica.
[ترجمه ترگمان]مگس های خوشه حشرات زبر و خاکستری هستند، حدود پنج برابر بزرگ تر از the معمولی، Musca domestica
[ترجمه گوگل]مگس خوشه ها حشرات خاکستری درشت هستند، حدود پنج برابر بزرگتر از خانه های معمولی، Musca domestica

10. He teased the baby with his bristly chin.
[ترجمه ترگمان]با چانه زبر خود بچه را مسخره کرد
[ترجمه گوگل]او کودک را با چانه ی برهنه خود را طاس کرد

11. Then, high - rise is bristly often be used to the scene that describes urban flourishing.
[ترجمه ترگمان]سپس، بالا - rise اغلب برای صحنه ای که شکوفایی شهری را توصیف می کند، استفاده می شود
[ترجمه گوگل]پس از آن بالا بردن، اغراق آمیز است و اغلب به صحنه ای که شهرت دارد شهرت می بخشد

12. Face the floor market with phyletic and various, bristly brand, how to choose to agree with the floor of own home?
[ترجمه ترگمان]بازار کف را با phyletic و برند bristly مختلف رو به رو کنید، چطور می خواهید با کف خانه خود به توافق برسید؟
[ترجمه گوگل]چهره بازار در بازار با نام تجاری fyletic و مختلف، نام تجاری برهنه، چگونگی انتخاب با موافقت با کف خانه خود را؟

13. Hair: short, bristly, extends down onto his forehead.
[ترجمه ترگمان]مو: کوتاه، bristly، روی پیشانی اش گسترده می شود
[ترجمه گوگل]مو کوتاه، برف، بر روی پیشانی خود گسترش می یابد

14. Goyle has short, bristly hair and long, gorilla - ish arms.
[ترجمه ترگمان]گو یل کوتاه و موی کوتاه و موهای بلند گوریل دارد
[ترجمه گوگل]گیل مو کوتاه و موی و طولانی است، گوریل - اسحاق اسحاق

15. The change of vassal and bristly situation, return on big sth one's own advantage enter.
[ترجمه ترگمان]تغییر شرایط vassal و bristly، بازگشت به مزیت بزرگ کاری، وارد شدن به آن شد
[ترجمه گوگل]تغییر وضعیت واسل و محجوب، بازگشت به سود خود بزرگ است


کلمات دیگر: