کلمه جو
صفحه اصلی

buffoon


معنی : مسخره، دلقک، لوده، مسخرگی کردن
معانی دیگر : دلقک، لوده، مسخرگی کردن

انگلیسی به فارسی

لوده، دلقک، مسخرگی کردن


بوقلمون، دلقک، لوده، مسخره، مسخرگی کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: buffoonish (adj.), buffoonery (n.), buffoonishness (n.)
(1) تعریف: someone who behaves comically; clown.
مترادف: clown, merry-andrew
مشابه: comedian, fool, jester, joker, wag, wit, zany

- He was beloved in high school as the class buffoon.
[ترجمه ترگمان] او در دبیرستان به عنوان دلقک کلاس محبوب بود
[ترجمه گوگل] او در دبیرستان به عنوان خیمه کلاس محبوب بود

(2) تعریف: someone who is seen as ridiculous by others.
مترادف: fool, laughingstock

- No one took him for anything more than a buffoon and no idea of his was taken seriously.
[ترجمه ترگمان] هیچ کس او را دلقکی بیش از دلقکی تلقی نمی کرد و هیچ تصوری از او نداشت
[ترجمه گوگل] هیچ کس او را برای چیزی بیش از یک فاحشه گرفته و هیچ ایده ای از او به طور جدی گرفته نشده است

• ludicrous figure, clown, fool, joker
you call someone a buffoon when they do silly things; an old-fashioned word.

مترادف و متضاد

مسخره (اسم)
flout, antic, mockery, ridicule, scoff, zany, aunt sally, irony, patch, gibe, butt, jeer, bob, jest, taunt, buffoon, clown, droll, laughingstock, staring-quarter, cut-up, witticism, merry-andrew, mickey, own-glass, pickle herring, punchball

دلقک (اسم)
fool, stooge, buffoon, jester, pierrot, harlequin, loblolly, tomfool, merry-andrew

لوده (اسم)
fool, zany, buffoon, harlequin, clown, farceur, footler, tomfool, hobbyhorse, punchinello

مسخرگی کردن (فعل)
mimic, buffoon, clown

clownlike person


Synonyms: antic, bozo, clown, comedian, comic, droll, fool, harlequin, jester, joker, merry-andrew, wag, zany


جملات نمونه

1. the buffoon made everyone laugh
دلقک همه را به خنده آورد.

2. They pictured their manager as a buffoon.
[ترجمه ماری] آنها مدیر خود را به شکل یک دلقک کشیدند
[ترجمه ترگمان]آن ها مدیر خود را دلقکی تلقی می کردند
[ترجمه گوگل]آنها مدیر خود را به عنوان یک فاجعه نشان می دهند

3. Doesn't he get tired of playing the buffoon in class?
[ترجمه ماری] آیا اون از دلقک بازی در کلاس خسته نمیشه?
[ترجمه ترگمان]آیا از بازی کردن مسخره در کلاس خسته نمی شود؟
[ترجمه گوگل]آیا او از بازی بابا در کلاس خسته نمی شود؟

4. To many people he was just a romantic buffoon.
[ترجمه ماری] برای بسیاری از افراد اون فقط یک دلقک عاشق بود
[ترجمه ترگمان]برای بسیاری از مردم یک دلقک رمانتیک بود
[ترجمه گوگل]برای بسیاری از افراد، او فقط یک روحانی عاشقانه بود

5. More precisely, a buffoon with a wacky idea and too much free time.
[ترجمه ترگمان]به طور دقیق تر، یک دلقک با یک ایده احمقانه و زمان آزاد بسیار آزاد
[ترجمه گوگل]دقیق تر، یک فاحشه با ایده پیچ و خم و زمان آزاد است

6. A buffoon, especially a performing clown.
[ترجمه ترگمان]یه دلقک، مخصوصا یه دلقک
[ترجمه گوگل]بویژه، به ویژه یک دلقک انجام شده

7. My face looks like a buffoon with a smile.
[ترجمه ترگمان]صورت من مثل دلقکی است که لبخند می زند
[ترجمه گوگل]صورتم به نظر می رسد یک لبخند با لبخند

8. That politician acted like a buffoon during that debate.
[ترجمه ترگمان]آن سیاست مدار در طول این مباحثات مانند دلقکی عمل کرد
[ترجمه گوگل]این سیاستمدار در طول این بحث به عنوان یک فاجعه عمل کرد

9. The southest buffoon is still clamouring to depart form China.
[ترجمه ترگمان]دلقکی southest هنوز فریاد می زند که چین را تشکیل دهد
[ترجمه گوگل]جنوب بوقلمون همچنان به چین میرود

10. And when he had said this, the buffoon vanished; Zarathustra, however, went on through the dark streets.
[ترجمه ترگمان]و هنگامی که این سخن را گفت، دلقک ناپدید شد و با این همه از خیابان های تاریک گذشت
[ترجمه گوگل]و هنگامی که او این را گفته بود، فریاد زد؛ Zarathustra، با این حال، از طریق خیابان های تاریک رفت

11. What a bumbling, impotent buffoon!
[ترجمه ترگمان]چه مسخره بازی مسخره ای!
[ترجمه گوگل]چه بمب گذاری شده، بی روح ناتوان!

12. Neill triumphantly flies in the face of a long line of buffoon kings on film.
[ترجمه ترگمان]نیل پیروزمندانه در مواجهه با یک خط بلند از پادشاهان دلقکی بر روی فیلم پرواز می کند
[ترجمه گوگل]نیل با پیروزی در برابر یک خط طولانی از پادشاهان بوفون در فیلم پرواز می کند

13. This man symbolizes everything wrong with Britain - a deeply untalented buffoon a thoroughly sinister interior.
[ترجمه ترگمان]این مرد نماد همه چیز در بریتانیا است - دلقک عمیقا untalented یک فضای داخلی کاملا شوم است
[ترجمه گوگل]این مرد همه چیز را با انگلستان اشتباه می گیرد - بویژه عمیقا بی تفاوتی که کاملا بی رحمانه است

14. The man painted his hair into blue, looking like a buffoon.
[ترجمه ترگمان]مرد موهایش را به رنگ آبی کشید و شبیه دلقکی به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]این مرد موهایش را به رنگ آبی رنگ کرد، به نظر می رسد مثل یک فامور

The buffoon made everyone laugh.

دلقک همه را به خنده آورد.


His buffoonery embarrassed his wife.

لودگی او زنش را خجل می‌کرد.


پیشنهاد کاربران

دلقک

مچل

مچل . [ م َ چ َ ] ( ص ) آدمی که مورد تمسخر عده ای قرار می گیرد. کسی که او را دست می اندازند. آدمی که بر اثر شوخی دیگران اوقاتش تلخ شده و از کوره دررفته است : این یارو مچل خوبی است . یا دیشب فلانی را مچل کردیم . ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) .

buffoon ( هنرهای نمایشی )
واژه مصوب: لوده
تعریف: شخصیتی کمدی در نمایش که حرکات و گفتار مضحک دارد


کلمات دیگر: