کلمه جو
صفحه اصلی

companionable


معنی : خوش برخورد، قابل معاشرت، شایسته رفاقت
معانی دیگر : خوش مشرب، معاشرتی، خونگرم، خوش صحبت

انگلیسی به فارسی

قابل معاشرت، شایسته رفاقت


همراهی، قابل معاشرت، شایسته رفاقت، خوش برخورد


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: companionably (adv.), companionableness (n.)
• : تعریف: having friendly qualities; congenial.
مشابه: amiable, amicable, neighborly, pleasant, sociable, social

• sociable, amicable, friendly
a person who is companionable is friendly and pleasant.

مترادف و متضاد

خوش برخورد (صفت)
affable, communicative, companionable

قابل معاشرت (صفت)
companionable, sociable, associable, livable, liveable, conversable

شایسته رفاقت (صفت)
companionable

friendly


Synonyms: affable, amicable, buddy buddy, clubby, complacent, congenial, conversable, convivial, cordial, cozy, cozy with, familiar, genial, good-natured, gregarious, intimate, mellow, neighborly, outgoing, pally, palsy, sociable, social, tight, tight with


Antonyms: antagonistic, foreign, opposing, unfriendly


جملات نمونه

1. They walked to the studio together in a companionable silence.
[ترجمه ترگمان]با هم به استودیو رفتند
[ترجمه گوگل]آنها با هم در یک سکوت همپوشانی به استودیو رفتند

2. They sat together in companionable silence .
[ترجمه ترگمان]در سکوت با هم نشستند
[ترجمه گوگل]آنها در سکوت همگانی نشسته بودند

3. Giancarlo smiled back and they walked along in companionable silence.
[ترجمه ترگمان]جیان کارلو لبخند زد و آن ها در سکوت با هم قدم زدند
[ترجمه گوگل]جیانکارلو پشت لبخند زد و در سکوت همراهی کرد

4. From it, as she passed, came the companionable muted clucking of hens settling for the night.
[ترجمه ترگمان]همان طور که از کنارش می گذشت، صدای بلند قد بلند شده مرغ و خروس ها در شب به گوش می رسید
[ترجمه گوگل]از آن، همانطور که گذشت، خوابیدن خفگی مفرط نرها برای شب پریده شد

5. But it wasn't a comfortable, companionable silence, at least not for Polly.
[ترجمه ترگمان]اما سکوت مطبوعی نبود، حداقل نه به خاطر پولی
[ترجمه گوگل]اما این سکوت راحت و راحت نیست، حداقل برای پولی نیست

6. We will miss our colleagues and the companionable bright lights of the Charcot as she held station beside us through the nights.
[ترجمه ترگمان]ما colleagues را از دست خواهیم داد و چراغ های روشن the را که در طول شب در کنار ما قرار داشت، از دست خواهیم داد
[ترجمه گوگل]ما از همکاران و روشنفکران روشنفکر شارکوت از دست خواهیم رفت چون او در طول شب در کنار ما ایستاده است

7. Horne was fair-minded, generous, companionable, an excellent organizer, and able to handle men.
[ترجمه ترگمان]horne منصف بود، بخشنده، سخاوتمند، دوستانه، و موفق به مقابله با مردان بود
[ترجمه گوگل]هورن منصفانه، سخاوتمندانه، همراه، سازماندهنده عالی، و قادر به اداره مردان بود

8. They walked in companionable silence.
[ترجمه ترگمان]در سکوت با هم قدم می زدند
[ترجمه گوگل]آنها در سکوت همگانی راه می رفتند

9. Not pals, exactly, but companionable.
[ترجمه ترگمان]نه رفیق، بلکه دوستانه بود
[ترجمه گوگل]نه پالس، دقیقا، بلکه همراه با هم

10. She went on as companionable, as adaptable, as aloof and heart - whole as ever.
[ترجمه ترگمان]مانند همیشه نرم و سازگار به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او به عنوان همدم، به عنوان قابل انطباق، به عنوان بی نظم و قلب - به عنوان مثل همیشه

11. He was confiding, good - natured, unsophisticated, companionable.
[ترجمه ترگمان]او اعتماد به نفس، خوش قلب و خوش قلب و companionable داشت
[ترجمه گوگل]او محرمانه بود، خوب - طبیعت، ساده و همدم

12. I never found the companion that was so companionable as solitude.
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت رفیق نشینی را پیدا نکرده ام که با تنهائی و تنهایی او را دوست داشته باشد
[ترجمه گوگل]من هرگز همراهی پیدا نکردم که به تنهایی همراه بود

13. He spoke seldom, but he was never impatient with her, always kind, a companionable father figure.
[ترجمه ترگمان]به ندرت صحبت می کرد، اما هرگز از او حوصله اش سر نرفته بود، همیشه با او مهربان بود
[ترجمه گوگل]او به ندرت صحبت می کرد، اما او هرگز با او بی صبرانه، همیشه مهربان، یک شخصیت دوستانه پدر بود


کلمات دیگر: