کلمه جو
صفحه اصلی

condescension


معنی : واگذاری، مدارا، اعطاء
معانی دیگر : رفتار برتری آمیز، رفتار خودپسندانه، تمکین، موافقت

انگلیسی به فارسی

محبت، مدارا، واگذاری، اعطاء


واگذاری، اعطا ، تمکین، موافقت، مدارا


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or an instance of condescending.
مشابه: stoop

(2) تعریف: patronizing, arrogant behavior or attitude.

- We were friends as children, but she treated me with condescension, as if I should feel lucky to be in her presence and play in her fancy house.
[ترجمه ترگمان] ما مثل بچه ها دوست بودیم، اما با تواضع با من رفتار کرد، انگار که دلم می خواست در حضور او باشم و در خانه رویایی او بازی کنم
[ترجمه گوگل] ما به عنوان فرزند دوست بودیم، اما او با تسلیم به من برخورد کرد، به شرط اینکه احساس خوشحالی را در حضور او داشته باشم و در خانه فانتزی خود بازی کنم

• voluntary lowering of oneself; patronizing attitude or behavior, acting in a proud manner toward others
condescension is the quality of being condescending.

مترادف و متضاد

Antonyms: friendliness, humility, inferiority


واگذاری (اسم)
abandon, surrender, assignment, transfer, cession, submission, abandonment, resignation, demission, condescension, assignation, devolution, bail, conveyance

مدارا (اسم)
forbearance, reserve, affability, toleration, condescension, moderateness, civility, lenity

اعطاء (اسم)
condescension, bestowal, conferment, concession

disdain, superiority


Synonyms: airs, civility, deference, haughtiness, loftiness, lordliness, patronage, patronizing attitude, superciliousness, toleration


جملات نمونه

1. Her smile was a mixture of pity and condescension.
[ترجمه ترگمان]لبخندش مخلوطی از ترحم و مهربانی بود
[ترجمه گوگل]لبخندش ترکیبی از تسلیم و محبت بود

2. His politeness smacks of condescension.
[ترجمه ترگمان]رفتار مودبانه او با تواضع و تواضع پاسخ می داد
[ترجمه گوگل]مفتش او از تسلیم است

3. Despite its condescension toward the Bennet family, the letter begins to allay Elizabeth's prejudice against Darcy.
[ترجمه ترگمان]با وجود condescension به خانواده بنت، نامه از تعصب الیزابت نسبت به دار سی شروع می شود
[ترجمه گوگل]با وجود تساهل نسبت به خانواده بنت، نامه شروع به تضعیف الیزابت در برابر دارسی است

4. There was a tinge of condescension in her greeting.
[ترجمه ترگمان]در سلام و احوال پرسی اثری از تواضع و فروتنی دیده نمی شد
[ترجمه گوگل]در تذکره او رنگ تسبیح به خود گرفت

5. The condescension was beginning to go too far.
[ترجمه ترگمان]تمکین و تمکین بسیار دور شده بود
[ترجمه گوگل]افتخار آغاز شد تا خیلی دور

6. But there was no condescension in his expression, and no judgment; just serene concern.
[ترجمه ترگمان]اما حالت فروتنی در چهره اش وجود نداشت، و هیچ قضاوت و قضاوتی در کار نبود، فقط نگرانی و نگرانی بود
[ترجمه گوگل]اما در بیان او هیچ محکومیتی وجود نداشت و قضاوت نکرد فقط نگران کننده است

7. But condescension was the general attitude.
[ترجمه ترگمان]اما تمکین و تمکین ژنرال بود
[ترجمه گوگل]اما محکومیت نگرش عمومی بود

8. The condescension can not be denied: look at how hard the poor chaps strive to keep up with the nuclear Joneses.
[ترجمه ترگمان]The را نمی توان انکار کرد: نگاه کردن به این که چگونه افراد فقیر تلاش می کنند تا با انرژی هسته ای خود را حفظ کنند
[ترجمه گوگل]تساهل را نمیتوان انکار کرد، نگاه کردن به اینکه چقدر فقیران فقیر تلاش میکنند تا با جونز هستهای هماهنگ شوند

9. The condescension on one side has been met by a fervent reaction on the other.
[ترجمه ترگمان]فروتنی از یک طرف با واکنش fervent به طرف دیگر مواجه شده است
[ترجمه گوگل]تساهل در یک طرف با یک واکنش شدید در طرف دیگر مواجه شده است

10. The complete absence from her novels of condescension is the secret of her popularity.
[ترجمه ترگمان]غیبت کامل از رمان و condescension، راز محبوبیت او است
[ترجمه گوگل]عدم رضایت کامل از رحمتش، راز محبوبیت اوست

11. Philip was somewhat overpowered by the young gentleman's condescension.
[ترجمه ترگمان]فیلیپ تحت تاثیر the جوان قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]فیلیپ تا حدودی از جانب نجیب زاده جوان سرپیچی کرد

12. Annabel and Midge passed without the condescension of hurrying their pace.
[ترجمه ترگمان]گاه و بیگاه، بی آن که با شتاب راه خود را پیش بروند، از کنار آن ها می گذشتند
[ترجمه گوگل]Annabel و Midge بدون تسلیم شدن سرعت خود را گذرانده اند

13. He hated the white man's superiority and condescension.
[ترجمه ترگمان]از برتری و فروتنی مرد سفید نفرت داشت
[ترجمه گوگل]او از برتری و تقدیس مرد سفید پوست نفرت داشت

14. Life three treasures: Condescension, the diligence add a thinking.
[ترجمه ترگمان]سه گنجینه زندگی: condescension، دلیجان، یک تفکر اضافه می کند
[ترجمه گوگل]زندگی سه گنجینه کمبود، سعی و کوشش، تفکر را اضافه کنید

پیشنهاد کاربران

لطف ، فروتنی ، خودبزرگ بینی

اغوا


کلمات دیگر: