کلمه جو
صفحه اصلی

compendious


معنی : مختصر، مجمل، ملخص، موجز، مختصر و مفید
معانی دیگر : (کتاب و رساله و غیره) فشرده، کوتاه و پر مغز

انگلیسی به فارسی

ملخص، مجمل، موجز، مختصر و مفید


سازنده، مختصر، ملخص، موجز، مجمل، مختصر و مفید


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: compendiously (adv.), compendiousness (n.)
• : تعریف: briefly summarizing or abstracting all the essentials; concise but complete.
متضاد: expanded
مشابه: compact

• summarized, shortened, encompassing and summarizing many different subjects

مترادف و متضاد

مختصر (صفت)
brief, abridged, concise, summary, short, little, terse, succinct, compendious, laconic, curt, synoptic, synoptical, telegraphic

مجمل (صفت)
inconclusive, succinct, compendious

ملخص (صفت)
compendious

موجز (صفت)
concise, summary, short, terse, succinct, compendious, laconic, telegraphic

مختصر و مفید (صفت)
precise, terse, compendious, pithy

abridged


Synonyms: abbreviated, breviloquent, brief, close, compact, compendiary, comprehensive, concise, condensed, contracted, curt, inclusive, laconic, short, short and sweet, succinct, summarized, summary, synoptic


Antonyms: enlarged, lengthened, unabridged


جملات نمونه

1. a compendious dictionary
یک فرهنگ مختصر و مفید

2. At the end, a compendious sum - up and an expectation were brought out.
[ترجمه ترگمان]در پایان، مقدار قابل توجهی پول و انتظار برای بیرون آمدن وجود داشت
[ترجمه گوگل]در پایان، جمع بندی و توقع جمع آوری شد

3. The taxation system of Hong Kong is very compendious, and tax rate is very low.
[ترجمه ترگمان]سیستم مالیاتی هنگ کنگ بسیار ضعیف است و نرخ مالیات بسیار پایین است
[ترجمه گوگل]سیستم مالی هنگ کنگ بسیار سازگار است و نرخ مالیات بسیار پایین است

4. Accordingly, economy of compendious market of differentiate and and intellectual economy, have important real sense undoubtedly.
[ترجمه ترگمان]بر این اساس، اقتصاد بازار compendious متمایز و اقتصاد فکری بدون شک دارای مفهوم واقعی مهمی است
[ترجمه گوگل]بر این اساس، اقتصاد بازار کاملی از تمایز و اقتصاد فکری، بدون شک بدون شک، حس واقعی دارد

5. Made compendious introduction to the aluminum foil industry of Germany and France.
[ترجمه ترگمان]این شرکت به تازگی وارد صنعت فویل آلومینیوم آلمان و فرانسه شد
[ترجمه گوگل]مقدمه ای در مورد صنعت فویل آلومینیوم آلمان و فرانسه ساخته شده است

6. My professor referred me to the book Compendious System of Astronomy.
[ترجمه ترگمان]استاد من به کتاب Compendious book ستاره شناسی اشاره کرد
[ترجمه گوگل]استاد من مرا به کتاب سیستم جامع نجوم تقدیم کرد

7. Communication method is first from bagatelle proceed with, convey as far as possible clear and compendious.
[ترجمه ترگمان]روش ارتباطی ابتدا از bagatelle proceed و تا جایی که ممکن است، تا جایی که ممکن است، انتقال داده می شود
[ترجمه گوگل]روش ارتباطی ابتدا از bagatelle ادامه می یابد، تا آنجا که امکان دارد روشن و صحیح انتقال یابد

8. Especially about a few kinds when central clew states representative opinion gave objective, compendious review.
[ترجمه ترگمان]به خصوص در مورد چند مورد زمانی که نظر نماینده کشورهای آسیای میانه به نظر می رسد، مرور compendious را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]به خصوص در مورد چند نوع زمانی که دولت مرکزی ایالات متحده نماینده نماینده به هدف، بررسی کامال

9. The article tries pair of admire rash international economy theory makes one compendious assessment.
[ترجمه ترگمان]این مقاله در تلاش است تا یک ارزیابی compendious اقتصادی را مورد تحسین قرار دهد
[ترجمه گوگل]این مقاله تلاش می کند جفت تحسین تحسین برانگیز اقتصاد تئوری اقتصاد بین المللی را ارزیابی کند

10. Index option should follow 4 special principles such as administrative levels sex, associated sex, compendious sex.
[ترجمه ترگمان]گزینه نمایه باید ۴ اصل خاص مانند جنسیت سطح اجرایی، رابطه جنسی مرتبط، جنسیت compendious را دنبال کند
[ترجمه گوگل]گزینه شاخص باید 4 اصول خاص مانند سطوح سطح مدیریتی، جنس مرتبط، جنس قانونی را دنبال کند

a compendious dictionary

یک فرهنگ مختصر و مفید



کلمات دیگر: