کلمه جو
صفحه اصلی

overplay


(در ایفای نقش) غلو کردن، فزون کاری کردن، بسیار گری کردن، در انجام کاری زیاده روی کردن، توانایی خود را دست بالا گرفتن، مبالغه کردن، (در بازی ورق و قمار) گشاد بازی کردن، بلوف زدن، (چیزی را) بیش از آنچه که هست جلوه دادن، بیش از امکانات خود تعهد یا مخاطره پذیرفتن

انگلیسی به فارسی

(در ایفای نقش) غلو کردن، فزون کاری کردن، بسیار گری کردن، در انجام کاری زیاده روی کردن، توانایی خود را دست بالا گرفتن، مبالغه کردن


(در بازی ورق و قمار) گشاد بازی کردن، بلوف زدن، (چیزی را) بیش از آنچه که هست جلوه دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overplays, overplaying, overplayed
(1) تعریف: to act on an overestimation of (something), as in playing a hand in cards or reporting the significance of an event.
متضاد: downplay, underplay

- The newspaper overplayed the summit conference.
[ترجمه ترگمان] روزنامه کنفرانس سران را منحل کرد
[ترجمه گوگل] این روزنامه در کنفرانس اجلاس سرتاسر را پخش کرد

(2) تعریف: to exaggerate (something) when translating it into gesture or behavior; overact.
متضاد: underplay

- The actor overplayed his character's anger.
[ترجمه ترگمان] بازیگر خشم خود را به نمایش گذاشت
[ترجمه گوگل] بازیگر خشم شخصیت او را از بین برد

• exaggerate; present with exaggeration; act in an exaggerated manner
if you overplay something, you make it seem more important than it really is.
if you overplay your hand, you believe that you are in a stronger position than you actually are and, as a result, act too confidently.

مترادف و متضاد

be dramatic


Synonyms: accent, accentuate, blow out of proportion, dramatize, exaggerate, get carried away, ham it up, hyperbolize, labor at, lay it on thick, magnify, maximize, mug, overact, overdo, overdraw, overemphasize, overstate, overstress, overuse, overwork, point up, show off, stretch


Antonyms: play down


جملات نمونه

1. to overplay one's hand
گشاد بازی کردن،بیش از امکانات خود تعهد یا مخاطره پذیرفتن

2. You must not overplay his part in the negotiations.
[ترجمه ترگمان]شما نباید در مذاکرات او شرکت کنید
[ترجمه گوگل]شما نباید بخشی از خود را در مذاکرات داشته باشید

3. Don't overplay what I said.
[ترجمه ترگمان]به حرف های من گوش نده
[ترجمه گوگل]آنچه را که گفتم نادیده نگیر

4. Bob did not overplay his obvious selfishness.
[ترجمه ترگمان]باب از خودخواهی آشکار او خوشش نیامده بود
[ترجمه گوگل]باب خودخواهی آشکار خود را نادیده نگرفت

5. The press tends to overplay these disagreements among Cabinet members.
[ترجمه ترگمان]مطبوعات تمایل دارند این اختلاف را بین اعضای کابینه افزایش دهند
[ترجمه گوگل]مطبوعات تمایل دارند که این اختلاف نظر را در میان اعضای کابینه به دست بگیرند

6. The real danger remains that Washington will overplay its hand, leading other countries to seek to balance it.
[ترجمه ترگمان]خطر واقعی این است که واشنگتن دست خود را رها می کند و کشورهای دیگر را هدایت می کند تا آن را متعادل کنند
[ترجمه گوگل]خطر واقعی باقی می ماند که واشنگتن دست خود را از دست خواهد داد، و منجر به کشف سایر کشورها در تلاش برای تعادل آن خواهد شد

7. The Japanese diplomat was careful not to overplay his hand during the negotiations.
[ترجمه ترگمان]دیپلمات ژاپنی مراقب بود که در طول مذاکرات دست خود را از دست ندهد
[ترجمه گوگل]دیپلمات ژاپنی مراقب بود که در طول مذاکرات دست نگذارید

8. Beijing, however, could easily overplay its hand—especially if it fails to consider the possible unintended consequences of such an approach.
[ترجمه ترگمان]با این حال، پکن به راحتی می تواند دست خود را کنترل کند - به خصوص اگر نتواند عواقب ناخواسته احتمالی چنین رویکردی را در نظر بگیرد
[ترجمه گوگل]پکن، با این حال، می تواند به راحتی دست خود را بیش از حد، به خصوص اگر آن را قادر به در نظر گرفتن پیامدهای ناخواسته ممکن از چنین رویکرد

9. If I overplay my hand, there will be no end of trouble, and more illicit Chinese purchases.
[ترجمه ترگمان]اگر دست من را لمس کنم، دیگر دردسر و خرید غیر قانونی چینی وجود نخواهد داشت
[ترجمه گوگل]اگر دستم را از دست بدهم، هیچ مشکلی برای پایان دادن به مشکالت و خرید غیر قانونی چینی وجود نخواهد داشت

10. Do not overplay your hand and try to come across as Studley Dudley.
[ترجمه ترگمان]سعی کن دستت رو تکون نده و سعی کن مثل دادلی دادلی رفتار کنی
[ترجمه گوگل]دستان خود را بیش از حد نگیرید و سعی کنید به عنوان استدللی دادل در کنار هم قرار گیرید

11. The United States has to be careful it doesn't overplay its hand.
[ترجمه ترگمان]ایالات متحده باید مراقب باشد که به این مساله دست نزند
[ترجمه گوگل]ایالات متحده باید مراقب باشد که دست خود را از دست ندهد

12. This was a fine piece of filmmaking - uncompromising and direct, with no overplay on the emotional side.
[ترجمه ترگمان]این قطعه خوبی از فیلم سازی بود - سرسخت و مستقیم، بدون هیچ overplay در طرف احساسی
[ترجمه گوگل]این یک بخش خوب فیلمسازی بود - بی همتایانه و مستقیم، بدون هیچ گونه تغییر در سمت احساسی

13. Should she spell it out to him, or would that fatally overplay her hand?
[ترجمه ترگمان]آیا می تواند آن را به او هجی کند یا به طرز مرگباری دست او را بفشارد؟
[ترجمه گوگل]آیا او آن را به او می گوید، و یا اینکه آن را به شدت تحت تاثیر قرار دست او؟

14. Former Republican Senator Trent Lott said on MSNBC that presidents "tend to overplay their hand" in their first two years.
[ترجمه ترگمان]سناتور سابق جمهوری خواه \"ترنت لات\" به MSNBC گفت که روسای جمهور \"تمایل دارند در دو سال اول دست خود را ببندند\"
[ترجمه گوگل]ترنت لوت، سناتور جمهوری خواه سابق، در MSNBC گفت که رئیس جمهورها 'در دو سال اول خود دست به دست هم می دهند'

اصطلاحات

to overplay one's hand

گشاد بازی کردن، بیش از امکانات خود تعهد یا مخاطره پذیرفتن


پیشنهاد کاربران

زیاده روی کردن، زیاد اصرار کردن

بزرگ کردن مسئله ای و واقعه ای

مبالغه کردن. بیش از حد بزرگ جلوه دادن


کلمات دیگر: