کلمه جو
صفحه اصلی

brunt


معنی : ضربه، بار، لطمه
معانی دیگر : اثر ضربه یا حمله، بیشترین فشار یا سختی هر چیزی، (در مورد تحمل مشقت یا حمله و غیره) بخش عمده، سنگینی، (در اصل) ضربه ی شدید، حمله ی شدید، فشار

انگلیسی به فارسی

ضربه، لطمه، بار، فشار


بزرگی، لطمه، ضربه، بار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the main part of a force or stress.
مشابه: force, impact, majority, shock, strain, stress, thrust, violence, worst

- He took the brunt of the criticism.
[ترجمه ترگمان] او فشار انتقاد را قبول کرد
[ترجمه گوگل] او بزرگترین انتقاد را گرفت
- The city absorbed the brunt of the bombing attack.
[ترجمه ترگمان] این شهر فشار حمله بمب گذاری را جذب کرد
[ترجمه گوگل] این شهر بزرگترین حمله بمبگذاری را جذب کرد

• unexpected effort; burden of something; main force of something bad (such as a blow); violence of any contention
if someone bears the brunt or takes the brunt of something unpleasant, they suffer most of the effects of it.

مترادف و متضاد

ضربه (اسم)
pelt, accent, emphasis, stress, impact, strike, stroke, thud, lash, acute, hook, tit, brunt, hack, flap, whop, sock, traumatism, whang

بار (اسم)
charge, burden, bar, admittance, load, cargo, restaurant, alloy, audience, loading, barroom, fruit, brunt, fardel, freight, freightage, onus, ligature, encumbrance

لطمه (اسم)
stroke, shock, brunt

bad end of a situation


Synonyms: burden, force, full force, impact, pressure, shock, strain, stress, tension, thrust, violence


جملات نمونه

1. the brunt of the attack was concentrated on the left flank of the front
لبه ی تیز حمله در جناح چپ جبهه متمرکز شده بود.

2. american soldiers bore the brunt of the casualties in the battle of the bulge
سربازان امریکایی بخش عمده ی تلفات نبرد بالج را متحمل شدند.

3. bear (or take) the brunt of
بخش عمده ی کار شاقی را به عهده داشتن،بیشتر بار چیزی را متحمل شدن

4. our factory was exposed to the full brunt of foreign competition
رقابت (کارخانه های) خارجی کارخانه ی ما را شدیدا تحت فشار گذاشته بود.

5. The brunt of her argument was directed at the trade union leader.
[ترجمه ترگمان]فشار استدلال او به رهبری اتحادیه صنفی بود
[ترجمه گوگل]مهمترین استدلال او به رهبر اتحادیه های کارگری بود

6. The infantry have taken/borne the brunt of the missile attacks.
[ترجمه ترگمان]این پیاده نظام فشار حملات موشکی را تحمل کرده \/ تحمل کرده اند
[ترجمه گوگل]پیاده نظام، مهمترین حملات موشکی را انجام داده است

7. Young people are bearing the brunt of unemployment.
[ترجمه ترگمان]جوانان فشار بیکاری را تحمل می کنند
[ترجمه گوگل]جوانان در معرض بیکاری قرار دارند

8. The prime minister has taken the brunt of the criticism.
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر بارها مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]نخست وزیر مهمترین انتقاد را بر عهده گرفته است

9. Schools will bear the brunt of cuts in government spending.
[ترجمه ترگمان]مدارس فشار کاهش هزینه های دولت را تحمل خواهند کرد
[ترجمه گوگل]مدارس بزرگی از کاهش هزینه های دولت را تحمل خواهند کرد

10. The car took the full brunt of the explosion.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل بار دیگر شدت انفجار را به خود گرفت
[ترجمه گوگل]این ماشین بزرگترین انفجار را به دست آورد

11. His secretary has to bear the brunt of his temper.
[ترجمه ترگمان]منشی او باید فشار خلق و خوی او را تحمل کند
[ترجمه گوگل]وزیر امور خارجه او باید تحمل بزرگی از او را تحمل کند

12. It's the little people who bear the brunt of taxation.
[ترجمه ترگمان]این مردم کوچکی هستند که بار سنگینی مالیات را تحمل می کنند
[ترجمه گوگل]این افراد کوچکی هستند که فشار مالیات را تحمل می کنند

13. Our office bears the brunt of the work.
[ترجمه ترگمان]دفتر ما فشار کار را تحمل می کند
[ترجمه گوگل]دفتر ما مهمترین کار را انجام می دهد

14. In previous downturns, blue-collar manufacturing workers bore the brunt of job losses.
[ترجمه ترگمان]در downturns قبلی، کارگران تولید یقه آبی، فشار ناشی از تلفات شغلی را تحمل کردند
[ترجمه گوگل]در رکودهای قبلی، کارگران تولید کننده یقه ی آبی، آسیب های شغلی را متحمل شدند

The brunt of the attack was concentrated on the left flank of the front.

لبه‌ی تیز حمله در جناح چپ جبهه متمرکز شده بود.


Our factory was exposed to the full brunt of foreign competition.

رقابت (کارخانه‌های) خارجی کارخانه‌ی ما را به‌شدت تحت فشار گذاشته بود.


American soldiers bore the brunt of the casualties in the Battle of the Bulge.

سربازان امریکایی بخش عمده‌ی تلفات نبرد بالج را متحمل شدند.


اصطلاحات

bear (or take) the brunt of

بخش عمده‌ی کار شاقی را به عهده داشتن، بیشتر بار چیزی را متحمل شدن


پیشنهاد کاربران

ضربه، بار، فشار، سختی
the burden of something - 1
the main force/ impact of a blow, attack, . . - 2



کلمات دیگر: