کلمه جو
صفحه اصلی

compeer


معنی : همراه، قرین، هم دوش، هم رتبه بودن با
معانی دیگر : همرتبه، هم درجه، همپایه، هم شان، همتراز

انگلیسی به فارسی

هم‌پایه، هم‌دوش، قرین، همراه، هم‌رتبه بودن با


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one recognized as an equal; peer.
مشابه: coordinate, equal, peer

(2) تعریف: a close friend or associate.
مشابه: colleague, familiar, friend

• peer; friend

مترادف و متضاد

همراه (اسم)
participant, escort, attendant, comrade, concomitant, compeer

قرین (اسم)
tally, compeer, doublet, cobber, correlate, counterpart

هم دوش (اسم)
compeer

هم رتبه بودن با (فعل)
compeer

comrade


Synonyms: companion, consort, associate, friend


one of equal rank


Synonyms: peer, match, colleague, equal


جملات نمونه

1. Compeer mental tutorship is a kind of school mental health education model.
[ترجمه ترگمان]compeer ذهنی، نوعی از مدل آموزش بهداشت روانی است
[ترجمه گوگل]آموزش مهارتهای ذهنی رقابتی نوعی مدرسه آموزش بهداشت روانی مدرسه است

2. Finally the compeer announced the end of the meeting, and the members left after the group photo was taken.
[ترجمه ترگمان]سرانجام the پایان جلسه را اعلام کرد و اعضای گروه پس از آن که عکس گروه گرفته شد رفتند
[ترجمه گوگل]در نهایت رقبای انتهای جلسه را اعلام کردند و اعضای آن پس از عکس گروه گرفته شدند

3. To make a compeer defensive view of the development and of educational system of recent period in China, which has close relationship with the change of educational system.
[ترجمه ترگمان]برای ایجاد دیدگاه دفاعی از توسعه و سیستم آموزشی دوره اخیر در چین، که رابطه نزدیکی با تغییر سیستم آموزشی دارد
[ترجمه گوگل]برای ایجاد دیدگاه دفاعی رقبا از توسعه و سیستم آموزشی دوره اخیر در چین که ارتباط نزدیک با تغییر نظام آموزشی دارد

4. You and I are compeer . There is no need to stand on ceremony.
[ترجمه ترگمان] من و تو \"compeer\" هستیم نیازی نیست که در مراسم شرکت کنید
[ترجمه گوگل]تو و من رقابت داریم نیازی به ایستادن در مراسم نیست

5. Compeer : a person of equal status or rank ; a peer.
[ترجمه ترگمان]compeer: شخصی از جایگاه و رتبه برابر؛ یک همتا
[ترجمه گوگل]رقابت با فردی از موقعیت یا رتبه برابر؛ یک همکار

6. As a historical record this book is without a compeer.
[ترجمه Translator] به عنوان یک سند تاریخی این کتاب بدون رقیب است.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک سابقه تاریخی، این کتاب بدون a است
[ترجمه گوگل]به عنوان یک رکورد تاریخی این کتاب بدون رقابت است

7. It was then the fashion in Bengal to assign each man of letters a place in comparison with a supposed compeer in the West.
[ترجمه ترگمان]در آن زمان بود که مد در بنگال هر مرد را در مقایسه با a فرضی در غرب، برای هر مرد انتخاب می کرد
[ترجمه گوگل]پس از آن مد در بنگال به هر شخص از حروف یک مکان در مقایسه با یک رقابت کننده در غرب بود

8. In this method, the value of every inserted pixel equals to that of its closest compeer in the original image, and the characteristic of frequency response in the diagonal direction is fine.
[ترجمه ترگمان]در این روش، مقدار هر پیکسل وارد شده برابر با نزدیک ترین پیکسل در تصویر اصلی است و مشخصه پاسخ فرکانسی در جهت مورب خوب است
[ترجمه گوگل]در این روش، مقدار هر پیکسل وارد شده برابر با نزدیک ترین رقبای خود در تصویر اصلی است و مشخصه پاسخ فرکانسی در جهت مورب خوب است


کلمات دیگر: