کلمه جو
صفحه اصلی

bridal


معنی : جشن عروسی، متعلق بعروس
معانی دیگر : (قدیمی) عروسی، ازدواج، نکاح، زفاف، وابسته به عروس، عروسانه، وابسته به ازدواج، ازدواجی، نکاحی، عروسی

انگلیسی به فارسی

عروسی، جشن عروسی، متعلق بعروس


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: of or pertaining to a wedding or bride.
اسم ( noun )
• : تعریف: a wedding ceremony.

• pertaining to a bride, pertaining to a wedding
bridal means relating to a bride or a wedding.

مترادف و متضاد

جشن عروسی (اسم)
marriage, bridal

متعلق بعروس (صفت)
bridal

concerning marriage


Synonyms: conjugal, connubial, epithalamic, espousal, hymeneal, marital, matrimonial, nubile, nuptial, pre-wedding, prothalamic, spousal


Antonyms: divorce


جملات نمونه

1. bridal chamber
اتاق حجله،حجله ی عروس

2. a bridal gown with a long tail
پیراهن عروس که دنباله ی بلند دارد

3. a bridal shower
مهمانی به افتخار عروس

4. a bridal suite
اندرونی عروس (اتاق های عروس)

5. The bridal couple stood up for the first dance.
[ترجمه ترگمان]عروس و داماد برای اولین رقص بلند شدند
[ترجمه گوگل]زوج عروسی برای رقص اول ایستاده بودند

6. The bridal suite was prepared for the reception of the honeymooners.
[ترجمه ترگمان]سوئیت عروسی برای پذیرایی ماه honeymooners آماده بود
[ترجمه گوگل]مجموعه عروسی برای دریافت ماه عسل آماده شد

7. The bridal veil was fringed with lace.
[ترجمه ترگمان]پرده عروسی با توری حاشیه دار شده بود
[ترجمه گوگل]حجاب عروسی با توری پر شده بود

8. She twined the bridal arch with flowers.
[ترجمه ترگمان]با گل به طاق bridal رفت
[ترجمه گوگل]او قوس عروس با گل ها را دوید

9. The Bridal Department will have experts on hand to give you all the help and advice you need.
[ترجمه ترگمان]اداره عروس به شما کمک خواهد کرد تا تمام کمک هایی که نیاز دارید را به شما بدهد
[ترجمه گوگل]گروه عروسی کارشناسان خود را در اختیار شما قرار می دهد تا به شما کمک و مشاوره ای را که به آن نیاز دارید، بدهید

10. On the other hand, bridal pregnancy was widely tolerated despite the exhortations of the professional moralists.
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، با وجود پند و نصیحت of حرفه ای، دوران بارداری به طور گسترده تحمل می شد
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، با وجود احکام اخلاق حرفه ای، حاملگی عروسی به طور گسترده تحمل شد

11. Flowers for the bride and bridal party.
[ترجمه ترگمان]گل عروس و داماد
[ترجمه گوگل]گل برای عروس و عروس حزب

12. The bridal gowns were far too ornate for her taste.
[ترجمه ترگمان]لباس عروس به خاطر سلیقه او خیلی تزیین شده بود
[ترجمه گوگل]لباس های عروسی برای طعم و مزه اش بیش از حد خسته کننده بود

13. The men in the bridal party should dress alike.
[ترجمه ترگمان]مردان جشن عروسی باید شبیه هم باشند
[ترجمه گوگل]مردان در حزب عروس باید لباس یکسان داشته باشند

14. On the bridal pages care was exercised to disperse pictures of black brides.
[ترجمه ترگمان]در صفحات عروسی برای پراکنده کردن عکس های عروس سیاه استفاده می شد
[ترجمه گوگل]در صفحات عروسی مراقبت از تصاویر عروسهای سیاه رنگ پراکنده شد

15. It features Sweetheart Rose in a bridal veil with a special bridal bouquet.
[ترجمه ترگمان]این چهره، Rose را با یک دسته گل عروسی مخصوص عروسی در تور عروسی مجسم می کند
[ترجمه گوگل]این ویژگی یک گل رز را در حصار عروس با دسته گل عروس مخصوص دارد

16. Traditional bridal wear combines with theatrical costume and effects to create an entertaining and thought-provoking visual statement.
[ترجمه ترگمان]لباس عروسی سنتی با لباس نمایشی و جلوه های ویژه برای خلق یک بیانیه بصری جذاب و جذاب ترکیب می شود
[ترجمه گوگل]لباس عروس سنتی ترکیبی از صحنه های تئاتری و جلوه های بصری برای ایجاد یک دیدگاه بصری سرگرم کننده و هیجان انگیز است

17. Their fantastically long tails danced behind like bridal trains and burst into colour when they caught the sun's final rays.
[ترجمه ترگمان]دنباله های بلند مدت آن ها مانند قطارهای bridal می رقصیدند و وقتی آخرین اشعه خورشید را می گرفتند به رنگ خود درآمدند
[ترجمه گوگل]دماهای فوقالعادهای طولانی در پشت قطارهای عروسک رقم خوردند و هنگامی که اشعههای نهایی خورشید را گرفتند، به رنگ تبدیل شدند

bridal chamber

اتاق حجله، حجله‌ی عروس


پیشنهاد کاربران

جشن متعلق به زنان که به مناسبت عروسی برپا میشود


کلمات دیگر: