کلمه جو
صفحه اصلی

mill


معنی : ماشین، کارخانه، اسیاب، اسیاب کردن، عمل اسیاب کردن، کنگره دار کردن
معانی دیگر : جان استوارت میل (فیلسوف انگلیسی)، آسیاب (بنای آسیاب یا دستگاه آسیاب)، دستگاه خرد کردن یا آرد کردن هر چیز سخت یا دانه مانند یا میوه جات، (عامیانه) هرجا که چیزی به تندی و به طور روزمره تولید شود یا عملی با بی دقتی انجام شود، آسیا کردن، آرد کردن، (با: about یا around) پرسه زدن، (بی هدف) گشتن، (ظاهرا با بی هدفی) رفت و آمد کردن، در هم لولیدن، دستگاه پرداخت فلز، دستگاه مهرزنی فلز، دستگاه سکه زنی، سنگ شکن، نورد، فرز، دستگاه نورد، رجوع شود به: milling cutter، لبه ی برجسته (در اثر نورد کردن)، سطح برجسته، نقش برجسته، لبه ی سکه را برجسته و شیار دار کردن، آجیدن، (نادر) شکلات را هم زدن و کف آلود کردن، (امریکا - سکه نیست) میل (یک دهم سنت یا یک هزارم دلار - در حسابداری و بانکداری و غیره به کار می رود)

انگلیسی به فارسی

اسیاب، ماشین، کارخانه، اسیاب کردن، کنگره دار کردن


کارخانه، ماشین، اسیاب، اسیاب کردن، کنگره دار کردن، عمل اسیاب کردن


انگلیسی به انگلیسی

• establishment with mechanical equipment for the manufacturing of a product; mechanical device that grinds; factory that processes grain, milling house; unit of monetary value equal to one thousandth of a us dollar; fight, boxing match (slang)
grind, crush; manufacture a product in a mill; wander about in a group of people; fight (slang)
a mill is a building where grain is crushed to make flour.
a mill is also a factory used for making and processing materials such as steel, wool, or cotton.
see also run-of-the-mill.
when a crowd of people mill about or mill around, they move around in a disorganized way.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] آسیاب (بناى آسیاب یا دستگاه آسیاب )، آسیا
[عمران و معماری] کارخانه - آسیاب کردن - آسیاب
[مهندسی گاز] آسیاب، ماشین، کارخانه
[زمین شناسی] آسیا وسیله ای است که به منظور خردکردن بیشتر محصول مدار سنگ شکنی از آن استفاده می شود. بطور کلی آسیاها در دو نوع خشک یا تر کار می کنند.
[نساجی] کارخانه نساجی - چرخ - قسمتهای ریسندگی و بافندگی یک کارخانه نساجی - نمدی کردن پارچه - فرز کردن - ماشین چله پیچی بخشی
[ریاضیات] سنگ شکن، کارخانه، فرز، دستگاه پرداخت، آسیا
[معدن] آسیا (خردایش)
[نفت] آس
[پلیمر] آسیا

مترادف و متضاد

ماشین (اسم)
apparatus, machine, engine, mill, automaton, motor, plant, gin, mechanism

کارخانه (اسم)
firm, work, mill, studio, workhouse, plant, factory, manufactory, housework

اسیاب (اسم)
mill, water mill

اسیاب کردن (فعل)
grind, mill, grit

عمل اسیاب کردن (فعل)
mill, grist

کنگره دار کردن (فعل)
mill, jag, knurl

factory


Synonyms: foundry, manufactory, plant, shop, sweatshop, works


grind


Synonyms: comminute, crush, granulate, grate, pound, powder, press, pulverize


جملات نمونه

a propaganda mill

دستگاه دروغ‌پراکنی


a paper mill

کارخانه‌ی کاغذسازی


a steel mill

کارخانه‌ی پولادسازی


a sawmill

کارخانه‌ی چوب‌بری


a diploma mill

کارخانه‌ی دیپلم‌سازی


1. mill hand
کارگر کارخانه

2. guide mill
نورد با راهنما

3. paper mill
کارخانه ی کاغذ سازی

4. the mill derives its energy from the waterfall
آسیاب نیروی خود را از آبشار می گیرد.

5. water mill
آسیاب آبی

6. glacier mill
تنوره ی یخرود،تنوره ی یخ پهنه،چاه یخساز

7. a bone mill
دستگاه استخوان خرد کن

8. a cane mill
دستگاه شهدگیری از نی شکر

9. a cider mill
دستگاه آب سیب گیری

10. a coffee mill
آسیاب قهوه،قهوه خرد کن

11. a diploma mill
کارخانه ی دیپلم سازی

12. a divorce mill
محلی که در آن اخذ طلاق به سرعت و سهولت انجام می پذیرد.

13. a paper mill
کارخانه ی کاغذسازی

14. a propaganda mill
دستگاه دروغ پراکنی

15. a steel mill
کارخانه ی پولادسازی

16. a textile mill
کارخانه ی نساجی

17. a water mill
آسیاب آبی

18. in the mill
در دست ساختمان یا آماده سازی

19. through the mill
(به ویژه در امور آموزشی) از آزمون سخت (گذشتن)

20. this is the mill where they used to flour wheat
این آسیابی است که در آن گندم را آرد می کردند.

21. to grind a coffee mill
قهوه را در دستگاه قهوه خرد کنی آسیاب کردن

22. grist to (or for) one's mill
چیز به درد خور،هر چیزی که کاربردش سودمند باشد

23. farmers took their wheat to the local mill
کشاورزان گندم خود را به آسیاب محل می بردند.

24. Every miller draws water to his own mill.
[ترجمه ب گنج جو] هر کسی دنبال منافع خودشه!
[ترجمه ترگمان] هر آسیابان با خودش آب میاره
[ترجمه گوگل]هر میلر آب را به کارخانه خود می کشد

25. This old mill has been grinding away for over 50 years.
[ترجمه ترگمان]این آسیاب کهنه تقریبا ۵۰ ساله که داره تموم می شه
[ترجمه گوگل]این آسیاب قدیمی برای بیش از 50 سال به طول می انجامد

26. It was James Mill who was the best publicist for utilitarian ideas on government.
[ترجمه ترگمان]این فیلم \"جیمز میل\" بود که بهترین مدیر روابط عمومی برای ایده های utilitarian در زمینه حکومت بود
[ترجمه گوگل]این جیمز میل بود که بهترین افکار عمومی برای ایده های سودآور در دولت بود

27. He's really been through the mill recently.
[ترجمه ترگمان]اخیرا از آسیاب عبور کرده
[ترجمه گوگل]او اخیرا از طریق این آسیاب بوده است

28. Although the mill is no longer in commercial use, it is maintained as a working museum.
[ترجمه ترگمان]اگرچه آسیا دیگر در استفاده تجاری نیست، به عنوان یک موزه کاری نگهداری می شود
[ترجمه گوگل]اگر چه این کارخانه دیگر در استفاده تجاری نیست، اما به عنوان یک موزه کاری نگهداری می شود

29. The mill was finally shut down by state safety inspectors.
[ترجمه ترگمان]کارخانه بالاخره توسط بازرسان وزارت امنیتی تعطیل شد
[ترجمه گوگل]این کارخانه در نهایت توسط بازرسان امنیتی دولت تعطیل شد

30. The farmer took his grain to the mill.
[ترجمه ترگمان]دهقان گندم خود را به آسیا برد
[ترجمه گوگل]کشاورز دانه خود را به کارخانه می برد

Farmers took their wheat to the local mill.

کشاورزان گندم خود را به آسیاب محل می‌بردند.


water mill

آسیاب آبی


windmill

آسیاب بادی


a coffee mill

آسیاب قهوه، قهوه‌خرد‌کن


a cider mill

دستگاه آب‌سیب‌گیری


a bone mill

دستگاه استخوان‌خردکن


a cane mill

دستگاه شهدگیری از نیشکر


a textile mill

کارخانه‌ی نساجی


A divorce mill.

محلی که در آن اخذ طلاق به‌سرعت و سهولت انجام می‌پذیرد.


We milled the corn coarse.

ذرتها را درشت آسیا کردیم.


milled barley

جو آسیاب‌کرده


People were milling around in the railway station.

در ایستگاه راه‌آهن مردم درهم میلولیدند.


اصطلاحات

in the mill

در دست ساختمان یا آماده‌سازی


mill hand

کارگر کارخانه


through the mill

(به‌ویژه در امور آموزشی) از آزمون سخت (گذشتن)


پیشنهاد کاربران

دستگاهى که فلزات را تراش می دهد

Mill ( english to english ) : a building with a . machine that uses water to flour

آسیاب

Watermill : آسیاب آبی
Windmill : آسیاب بادی



noun
[count]
1 a :
🔴 a building with machinery for grinding grain into flour
🔴b : a machine for grinding grain
🔴2 : a small machine for grinding or crushing pepper, coffee, etc
■a food/pepper mill
🔴3 : a building in which a particular product is made : factory
■a paper/cotton/textile/lumber/steel mill
■mill workers
— see also sawmill
🔴4 : something that is compared to a factory because it produces things in large numbers or in a mechanical way
■Some critics have described the school as a diploma mill. [=a school where students can obtain diplomas very easily]
■The rumor mill has been churning out stories about their marriage. [=there are many rumors about their marriage]



verb
1 [ obj] :
🔴to produce ( something ) in a mill especially by grinding, crushing, or cutting it
■milled wheat/lumber
2 [no obj]
🔴 of a group of people : to walk around in a general area without any particular aim or purpose
■The crowd was milling outside the exit.
— usually around or ( chiefly Brit ) about
■People were just milling around while they waited

[در فولاد]
لوله یا قلتکی که به دور خود میچرخد مثل ( Mill Garden )


کلمات دیگر: