کلمه جو
صفحه اصلی

milling


معنی : جنب وجوش، ارد سازی، زنجیره سکه
معانی دیگر : آسیابانی، عمل آسیاب کردن، آردسازی، تکه کردن یا برش یا پرداخت فلز و پارچه و غیره در کارخانه، نورد، فرزکاری، لبه دار و شیاردار کردن سکه، لبه ی شیاردار سکه

انگلیسی به فارسی

جنب وجوش، عمل اسیاب کردن، ارد سازی، زنجیره سکه


تراشیدن، جنب وجوش، ارد سازی، زنجیره سکه


انگلیسی به انگلیسی

• act of grinding or crushing; manufacturing of a product in a mill; wandering about in a group of people; fighting (slang)
the people in a milling crowd move around in a disorganized way.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] آسیاب کردن - پودر کردن - نرم کردن - فرزکاری
[مهندسی گاز] فرزکاری، تراشیدن، سائیدن
[زمین شناسی] آسیا کردن فرآیند خرد کردن کانسارها به ذرات ریز به منظور حذف مواد بی ارزش یا مضر.
[نساجی] نمدی - نمدی کردن - از عملیات تکمیلی جهت پر کردن بافت پارچه پشمی - والک کردن - ماشین والک - ماشین فرز - فرز کاری
[معدن] آسیا کردن (خردایش)
[پلیمر] آسیابی

مترادف و متضاد

جنب وجوش (اسم)
motion, milling, stirabout

ارد سازی (اسم)
milling

زنجیره سکه (اسم)
milling

جملات نمونه

1. people were milling around in the railway station
در ایستگاه راه آهن مردم در هم می لولیدند.

2. Quite a few people were milling about, but nothing was happening.
[ترجمه ترگمان]چند نفر ایستاده بودند، اما هیچ اتفاقی نیفتاد
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از مردم در مورد میلان بودند، اما هیچ چیز اتفاق نمی افتاد

3. He had to weave his way through the milling crowds.
[ترجمه ترگمان]ناچار بود از میان جمعیت عبور کند
[ترجمه گوگل]او مجبور بود از طریق جمعیت میلان راه خود را بچرخاند

4. There were a lot of people milling around the entrance.
[ترجمه ترگمان]آدم های زیادی اطراف ورودی ایستاده بودند
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی از مردم در اطراف ورودی بودند

5. Hundreds of fans were milling around outside the hotel.
[ترجمه ترگمان]صدها نفر از طرفداران خارج از هتل جمع شده بودند
[ترجمه گوگل]صدها نفر از طرفداران در خارج از هتل می چرخیدند

6. We pushed our way through the milling crowds of guests.
[ترجمه ترگمان]از میان انبوه مهمان ها راه خود را باز کردیم
[ترجمه گوگل]ما از طریق جمعیت میلان مهمانان راه خود را پیش بردیم

7. I had to fight my way through the milling crowd.
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم از میان جمعیت رد بشم
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم از طریق جمعیت میلان به راه خودم برسم

8. Groups of fans were milling about in the streets after the match.
[ترجمه ترگمان]پس از مسابقه گروهی از هواداران در خیابان ها جمع شده بودند
[ترجمه گوگل]گروه های طرفدار بعد از مسابقه در خیابان ها بازی می کردند

9. They moved purposefully through the milling crowd.
[ترجمه ترگمان]به عمد از میان جمعیت عبور کردند
[ترجمه گوگل]آنها به طور هدفمند از میان جمعیت میلان نقل مکان کردند

10. Crowds of students were milling around in the street.
[ترجمه ترگمان]جمعیت دانش آموزان در خیابان جمع شده بودند
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی از دانش آموزان در خیابان ها می چرخیدند

11. In the village square, people were milling about in the sunshine.
[ترجمه ترگمان]در میدان دهکده، مردم در زیر نور خورشید جمع می شدند
[ترجمه گوگل]در میدان روستا، مردم در آفتاب آسیاب شدند

12. There was a crowd of people milling about in the streets.
[ترجمه ترگمان]مردم در خیابان ها ازدحام کرده بودند
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی از مردم در خیابان ها در حال حرکت بودند

13. Humans were milling around the base of the Ship.
[ترجمه ترگمان]انسان ها به اطراف کشتی حرکت می کردند
[ترجمه گوگل]انسان ها در اطراف پایه کشتی فرو می ریختند

14. Simon had disappeared into the crowd still milling about the hall, and fitzAlan was standing before her.
[ترجمه ترگمان]سیمون از میان جمعیت ناپدید شده بود، جمعیت هنوز در تالار جمع شده بودند و fitzAlan در مقابلش ایستاده بود
[ترجمه گوگل]سیمون به جمعیتی که هنوز در مورد سالن آسیب دیده بود ناپدید شده بود و FitzAlan پیش از او ایستاده بود

پیشنهاد کاربران

چرخ زدن٫ بی هدف گشتن جمعیت

سردرگمی، درهم برهمی، رفت و آمد بی هدف، بی نظمی و اغتشاش
Moving about in a confused manner

There was a great deal of milling and a
. good deal of violence

گشت و گذار

دستگاه فرز

milling ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: آسیا کردن
تعریف: خرد کردن مواد غذایی جامد و تبدیل آنها به ذرات ریز


کلمات دیگر: