کلمه جو
صفحه اصلی

moist


معنی : مرطوب، تر، نمدار، پر از اب، گریان، نمناک، مرطوب کردن
معانی دیگر : نم کشیده، (کمی) تر، (کمی) خیس، حاکی از وجود آب، آب آکنده، آبدار، اشک آلود، اشکبار

انگلیسی به فارسی

نمناک، نمدار، تر، گریان، مرطوب، پر از اب


مرطوب، مرطوب کردن، تر، نمناک، نمدار، گریان، پر از اب


انگلیسی به انگلیسی

• damp, humid, wet
something that is moist is slightly wet.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] مرطوب
[نساجی] نمناک - مرطوب - تر- آبدار- نمدار

مترادف و متضاد

مرطوب (صفت)
humid, wet, sappy, moist, wettish, dank, dewy, dump

تر (صفت)
watery, humid, wet, soggy, moist, dewy, rainy

نمدار (صفت)
humid, moist, linden

پر از اب (صفت)
moist

گریان (صفت)
crying, tearful, weepy, moist

نمناک (صفت)
hydrous, humid, damp, moist, dabby, wettish

مرطوب کردن (فعل)
damp, moisten, wet, moist

wet, wettish


Synonyms: clammy, damp, dampish, dank, dewy, dripping, drippy, drizzly, humid, irriguous, muggy, not dry, oozy, rainy, soggy, teary, watery


Antonyms: dry


جملات نمونه

1. moist grapes
انگور آبدار

2. a moist sound
صدای حاکی از وجود آب

3. jungles abound in warm moist regions
در نواحی گرم و مرطوب جنگل فراوان است.

4. lime may slake in moist air
آهک ممکن است در هوای مرطوب آبدیده شود.

5. she greeted her wounded brother with moist eyes
او با چشمان اشک آلود به برادر زخمی خود خوش آمد گفت.

6. the baby's lips were red and moist
لب های کودک قرمز و تر بود.

7. the outer wall of the jug was moist and cool
دیواره ی برونی کوزه تر و خنک بود.

8. the lower end of the cuttings should be immersed in moist sand
ته جوانه ها را باید در شن نمناک فرو کرد.

9. Strawberries grow best in a cool, moist climate.
[ترجمه ترگمان]توت فرنگی در آب و هوای سرد و مرطوب بهترین رشد را دارد
[ترجمه گوگل]توت فرنگی در آب و هوای سرد و مرطوب بهتر می شود

10. The moist water of the earth is exhausted by evaporation.
[ترجمه ترگمان]آب مرطوب زمین تبخیر شده است
[ترجمه گوگل]آب مرطوب زمین با تبخیر خسته می شود

11. The outside air was heavy and moist and sultry.
[ترجمه ترگمان]هوای بیرون گرم و مرطوب و شرجی بود
[ترجمه گوگل]هوای بیرونی سنگین و مرطوب و مرطوب بود

12. His fingers were becoming moist with sweat.
[ترجمه ترگمان]انگشتانش خیس عرق شده بود
[ترجمه گوگل]انگشتانش مرطوب با عرق شد

13. Water the plants regularly to keep the soil moist.
[ترجمه ترگمان]گیاهان را به طور منظم آبیاری کنید تا رطوبت خاک را مرطوب نگه دارید
[ترجمه گوگل]آب گیاهان را به طور مرتب برای حفظ رطوبت خاک

14. Leave a vent open to let some moist air escape.
[ترجمه ترگمان]یه دریچه رو باز کن که بذاری هوای مرطوب فرار کنه
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از ریزش هوا مرطوب را باز کنید

15. Ferns grow in shady and moist places.
[ترجمه ترگمان]Ferns در مناطق مرطوب و مرطوب رشد می کنند
[ترجمه گوگل]سرخس در مکان های سایه دار و مرطوب رشد می کند

16. Lean meat can be larded to keep it moist in the oven.
[ترجمه ترگمان]گوشت ناب می تواند برای مرطوب نگه داشتن آن در فر استفاده شود
[ترجمه گوگل]گوشت بدون چربی را می توان در آن نگهداری کرد

Jungles abound in warm moist regions.

در نواحی گرم و مرطوب جنگل فراوان است.


The outer wall of the jug was moist and cool.

دیواره‌ی بیرونی کوزه تر و خنک بود.


The baby's lips were red and moist.

لب‌های کودک قرمز و تر بود.


a moist sound

صدای حاکی از وجود آب


moist grapes

انگور آبدار


She greeted her wounded brother with moist eyes.

او با چشمان اشک‌آلود به برادر زخمی خود خوش‌آمد گفت.


پیشنهاد کاربران

مرطوب یا تر اما دلنشین

خیس یا مرطوب رطابت


کلمات دیگر: