کلمه جو
صفحه اصلی

amends


معنی : جبران، تلافی
معانی دیگر : دلجویی

انگلیسی به فارسی

جبران، تلافی


اصلاح می شود، جبران، تلافی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: amends
عبارات: make amends
• : تعریف: (used with a sing. or pl. verb) payment or compensation given to repair or satisfy damage, injury, or loss.
مترادف: compensation, payment, recompense, restitution
مشابه: indemnification, indemnity, offset, quittance, redress, reparation, satisfaction

• compensation; atonement

مترادف و متضاد

جبران (اسم)
back, recovery, recoupment, relief, rectification, amends, compensation, restitution, recompense, reprisal, atonement, quid pro quo

تلافی (اسم)
incident, collision, amends, compensation, restitution, retaliation, revenge, reprisal, retort, retribution, repayment, revanche

compensation


Synonyms: apology, atonement, expiation, indemnification, indemnity, quittance, recompense, redress, reparation, reprisal, requital, restitution, restoration, satisfaction


جملات نمونه

1. to make amends for
جبران کردن

2. to make amends for
رجوع شود به amends

3. he wished to make amends for his former unkindness to javad
دلش می خواست نامهربانی قبلی خود را نسبت به جواد جبران کند.

4. How can I ever make amends for ruining their party?
[ترجمه ترگمان]چطور میتونم جبران خراب کردن مهمونی اونا رو جبران کنم؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توانم برای خراب کردن حزب خود اصلاح کنم؟

5. She tried to make amends by inviting him out to dinner.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد با دعوت او را به شام دعوت کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد با دعوت او به شام، جبران کند

6. He seized the chance to make amends for his behavior.
[ترجمه ترگمان]او این فرصت را غنیمت شمرد تا رفتارش را جبران کند
[ترجمه گوگل]او این شانس را برای رفتار خود به عهده گرفت

7. I wanted to make amends for the worry I've caused you.
[ترجمه ترگمان]می خواستم جبران این نگرانی را که به تو کردم جبران کنم
[ترجمه گوگل]من می خواستم نگرانی خودم را برای شما ایجاد کنم

8. This country refuses stubbornly to make amends for its past war crimes.
[ترجمه ترگمان]این کشور لجوجانه انکار می کند که به خاطر جنایات جنگی گذشته اش جبران خواهد شد
[ترجمه گوگل]این کشور به شدت از جرائم جنگی گذشته خود اجتناب می کند

9. It made him wish to make amends for his former unkindness to the boy.
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست unkindness را جبران کند
[ترجمه گوگل]این کار او را آرزو می کند که به خاطر عدم تمایل سابق خود به این پسر جبران کند

10. He made amends for his rudeness by giving her some flowers.
[ترجمه ترگمان]با دادن گل به او rudeness را جبران می کرد
[ترجمه گوگل]او با دادن بعضی گلها، او را ناراحت کرد

11. Both missed with other attempts before Stephens made amends in the second half, landing another three penalties and kicking three conversions.
[ترجمه ترگمان]هر دو دست به دست هم دادند قبل از آنکه استفان در نیمه دوم جبران کند، سه پنالتی دیگر را فرود آورد و سه دین را به سه دین تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]هر دو با تلاش های دیگر پیش از آنکه Stephens در نیمه دوم بازی کند، سه امتیاز دیگر را جبران کرد و سه پیروزی را لگد زد

12. And I wished to make amends a little.
[ترجمه ترگمان]و می خواستم کمی جبران کنم
[ترجمه گوگل]و من آرزو میکردم کمکی انجام دهم

13. Bayezid subsequently made amends by building a mosque in front of his palace and appointed a place for himself therein.
[ترجمه ترگمان]Bayezid متعاقبا ساخت مسجدی در جلوی کاخ خود را جبران کرد و جایی برای خود تعیین کرد
[ترجمه گوگل]بایزید بعد از ساخت مسجدی در مقابل کاخ خود اصلاح شد و محل خود را در آنجا گذاشت

14. Perhaps he sensed an opportunity to make amends for his behaviour in 182
[ترجمه ترگمان]شاید این فرصت را یافته بود که رفتار خود را در ۱۸۲ سالگی جبران کند
[ترجمه گوگل]شاید او فرصتی برای اصلاح رفتار خود در سال 182 داشت

He wished to make amends for his former unkindness to Javad.

دلش می‌خواست نامهربانی قبلی خود را نسبت به جواد جبران کند.


اصطلاحات

to make amends for

جبران کردن


پیشنهاد کاربران

جبران خسارت


کلمات دیگر: