کلمه جو
صفحه اصلی

chime


معنی : سنج، ترتیب زنگهای موسیقی، ناقوس رابصدا دراوردن، صدای سنج ایجاد کردن
معانی دیگر : آهنگی که از زدن زنگ یا ناقوس یا زنگوله تولید شود، (با زنگ یا ناقوس یا استوانه ای فلزی) آهنگ نواختن، زنگیدن، (با صدای زنگ) اعلام کردن، (موسیقی - معمولا جمع - شماری زنگ یا ناقوس که به طور موزون به صدا درآورده شوند) جلاجل، زنگ ها، دستگاه یا ساز زنگی، اسبابی که با آن زنگ و ناقوس را به صدا درمی آوردند، زنگ ساعت دیواری، ناقوس ساعت برج یا کلیسا، (با به صدا درآوردن زنگ ناقوس) احضار کردن، تلفیق کردن، موزون کردن (مثلا صدای چند زنگ را)، آهنگین کردن، هماهنگ کردن، (در طرفین بشکه) لبه، تیغه، سازیاموسیقی زنگی

انگلیسی به فارسی

(موسیقی) سنج، ترتیب زنگ‌های موسیقی، ساز یا موسیقی زنگی، صدای سنج ایجادکردن، ناقوس را به صدا درآوردن


زنگ زدن، سنج، ترتیب زنگهای موسیقی، ناقوس رابصدا دراوردن، صدای سنج ایجاد کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a ringing device, as in a doorbell.
مترادف: bell
مشابه: buzzer, gong

(2) تعریف: (usu. pl.) a set of tuned bells or other resonating objects that produce musical tones when struck.
مشابه: bell, carillon, glockenspiel, peal, xylophone

(3) تعریف: a bell, or the sound of a bell.
مترادف: bell, ding, ring
مشابه: clang, clangor, ding-dong, dong, peal, ting, tinkle, toll
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: chimes, chiming, chimed
(1) تعریف: to ring out melodiously, as a bell or set of bells.
مترادف: peal
مشابه: clang, clangor, resound, reverberate, ring, ring out, toll

(2) تعریف: to cause a bell or set of bells to ring.
مترادف: ring
مشابه: peal, play, ring out

(3) تعریف: to be in accord with; harmonize.
مترادف: harmonize
مشابه: accord, accord with, balance, blend, complement

- Her sense of humor chimed with his.
[ترجمه ترگمان] حس شوخ طبعی او را به هم زد
[ترجمه گوگل] حس شوخ طبعی او با او چیده شده است
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: chimer (n.)
عبارات: chime in
(1) تعریف: to ring out, play, or announce (music, hours, signals, and the like), as a bell or bells.
مترادف: peal, ring, sound, strike
مشابه: announce, mark, ring out, toll

- The tower clock chimed midnight.
[ترجمه ترگمان] ساعت برج ساعت نیمه شب را اعلام می کرد
[ترجمه گوگل] ساعت برج ساعت نیمه شب را شنیده بود

(2) تعریف: to produce (harmonious or melodious sounds) by striking a bell or bells.
مترادف: ring, toll
مشابه: clang, ding, jingle, peal, play

• ring of a bell; harmony
ring, make a bell-like sound; strike a bell, cause to ring; harmonize; be in harmony with; enter into a conversation
when church bells or clocks chime, they make ringing sounds to show the time. verb but can also be used as a count noun. e.g. ...the silvery chime of the old stable clock.
when someone chimes in, they say something just after someone else has spoken.

مترادف و متضاد

سنج (اسم)
chime, cymbal

ترتیب زنگهای موسیقی (اسم)
chime

ناقوس رابصدا دراوردن (اسم)
chime

صدای سنج ایجاد کردن (فعل)
chime

ring, peal


Synonyms: bell, bong, boom, clang, dong, jingle, knell, sound, strike, tinkle, tintinnabulate, toll


جملات نمونه

1. chime in
1- توی حرف کسی دویدن،حرف کسی را قطع کردن 2- وارد حرف دیگران شدن،خود را داخل صحبت کردن 3- هماهنگ بودن با،جور آمدن با،توافق داشتن،تصدیق کردن

2. chime in with
رابطه ی منطقی داشتن،جور آمدن با

3. the chime of the cathedral bells can be heard from afar
آهنگ ناقوس های کلیسا از دور به گوش می رسد.

4. The tower bells chime every hour.
[ترجمه ترگمان]ناقوس های برج هر ساعت صدا می زنند
[ترجمه گوگل]زنگ های برج هر ساعت ساعت زنگ می زند

5. The chime of the clock woke him up.
[ترجمه ترگمان]صدای زنگ ساعت او را بیدار کرد
[ترجمه گوگل]ساعت زنگ ساعت او را بیدار کرد

6. The chime of the clock woke me.
[ترجمه ترگمان]صدای زنگ ساعت مرا بیدار کرد
[ترجمه گوگل]ساعت زنگدار ساعت من را بیدار کرد

7. The president's remarks do not entirely chime with those coming from American and British politicians.
[ترجمه ترگمان]اظهارات رئیس جمهور به طور کامل با کسانی که از سیاستمداران آمریکایی و انگلیسی می آیند همخوانی ندارد
[ترجمه گوگل]اظهارات رئیس جمهور به طور کامل با کسانی که از سیاستمداران آمریکایی و بریتانیایی بیرون می آیند صحبت نمی کنند

8. He's always ready to chime in with his opinion.
[ترجمه ترگمان]همیشه آماده است که در این مورد با او حرف بزند
[ترجمه گوگل]او همیشه آماده است تا با افکار خود صحبت کند

9. It's good that your plans chime with ours.
[ترجمه ترگمان]خوبه که نقشه هات با ما هماهنگ بشن
[ترجمه گوگل]خوب است که برنامه های شما با ما مبارزه کنند

10. I thought you would chime in.
[ترجمه ترگمان] فکر می کردم در موردش صحبت کنی
[ترجمه گوگل]من فکر کردم که شما می تونید باشه

11. I heard the clock chime.
[ترجمه ترگمان]صدای زنگ ساعت را شنیدم
[ترجمه گوگل]ساعت شنیده ام را شنیده ام

12. He heard the front doorbell chime.
[ترجمه ترگمان]صدای زنگ در را شنید
[ترجمه گوگل]او صدای زنگ میز جلو را شنید

13. And look for ways to do so that chime with that inclusive side of Mr Bush's political character.
[ترجمه ترگمان]و دنبال راه هایی بگردید که این کار را با آن طرف جامع شخصیت سیاسی آقای بوش مطرح کنید
[ترجمه گوگل]و به دنبال روش هایی برای انجام این کار است که با آن بخش فراگیر شخصیت سیاسی بوش در میان می گذارد

14. However, with every chime of the mighty Big Ben, the changed woman regresses back to her old villainous ways.
[ترجمه ترگمان]با این همه، با هر آهنگ صدای بن بزرگ، زن عوض شد و دوباره به ways قدیمی خود برگشت
[ترجمه گوگل]با این حال، با هر زنگی از بزرگان بیگ بن، زن تغییریافته به عقاید قدیمی خود تبدیل شده است

The chime of the cathedral bells can be heard from afar.

آهنگ ناقوس‌های کلیسا از دور به گوش می‌رسد.


the beautiful chiming of the clock at the city hall

آهنگ زیبای ساعت ساختمان شهرداری


What you say chimes in with what others say.

حرف‌های شما با آنچه دیگران می‌گویند جور درمی‌آید.


اصطلاحات

chime in

1- توی حرف کسی دویدن، حرف کسی را قطع کردن 2- وارد حرف دیگران شدن، خود را داخل صحبت کردن 3- هماهنگ بودن با، جور آمدن با، توافق داشتن، تصدیق کردن


chime in with

رابطه‌ی منطقی داشتن، جور آمدن با


دانشنامه عمومی

صدای سنج ایجاد کردن ,ناقوس رابه صدا دراوردن-verb سِنج-noun


پیشنهاد کاربران

تو بوق و کرنا کردن

نواختن ( آهنگ یا زنگ )
of a bell or clock ) make melodious ringing )
sounds, typically to indicate the time.
"the clock chimed eight

زنگ زدن ( ساعت و . . . )

زنگ ( زدن ) [ساعت , ناقوس]

# The chime of the clock woke me
# I was woken up by the chimes of the cathedral bells
# The tower clock chimed midnight
# In the square the church bells chimed

صدای ساعت یا ناقوس و غیره


کلمات دیگر: